یه نفر نوشته: منظور شما اینه که چون توی اتوبوس کتابخانه هست، پس کارگر ساختمانی انجا فرهیخته تره؟!!
خب در ترمینال های برون شهری ، طرح امانت کتاب هست. توی مترو طرح کتاب خوانی بود. توی کافی شاپ ها هم از این کارا میکنن. حتی من چندجای تاریخی رو دیدم که کتابخانه گذاشته بودن..
با این حال من میگم چرا رفتارمون، با اعتقاداتمون هماهنگی نداره؟!
بسیار دیده شده فلانی کارهای باکلاس رو انجام میداد و اگر بهش میگفتن این جعبه رو جابجا کن بهش بر میخورد. حالا رفته اروپا درس بخونه با کمال میل رفته نظافت رستوران انجام میده!
دوگانگی رفتاری واسه چیه؟؟ واسه من قابل هضم نیست
در ایران اگر کتابخانه ای به این شکل به راه بیندازند به 2 روز نمیکشد که همه کتابهایش یا پاره میشوند یا دفتر خاطرات امت همیشه صحنه دار.
در مورد تحصیلات و شغل :
یک مهندس کامپیوتر در ایران در زمانی که من ایران بودم ماهی 1 میلیون تومان حقوق میگرفت تازه در شرایطی که کلی سابقه کار و ... داشت که 400 هزار تومانش میرفت برای اجاره و 600 تای بقیه به زور به مخارج زندگیش میرسید .
در آلمان یک کارگر ساختمانی دست کم ماهی 1800 تا 2000 یورو حقوق Netto (مالیاتش ازش کسر شده) میگرفت در همان زمان و به خاطر قوانینی مانند کنترل اجاره و ... ماهیانه 500 یورو میشد هزینه آب و برق و اجاره منزل و .... اگر طرف ماشین داشت 200 یورو هم میشد هزینه ماشینش 100 یورو هم برای هزینه بیمه و ... بگذاریم کنار با هزار یوروی باقی مانده میتوانست به مانند یک پادشاه زندگی کند . و این روند هنوز هم ثابت است در صورتی که در همین مدت در ایران پفک 50 تومانی شده 500 تومان!!! یعنی هزینه زندگی دست کم ده برابر بیشتر شده + اینکه درآمد یا به همان میزان مانده یا افزایش چشم گیری نداشته .
نتیجه این میشود که یک کارگر ساختمانی ساده در اینجا شلوارش Jack and jones هستش ، کفشش Calvin Klein هستش ، شورتش ورساچی هستش ، عینکش D&G هستش ، کاپشنش اگر بخواد گدا بازی در بیاره Espirit یا Bugatti هستش ، گوشی دستش Iphone 5s هستش و ماشین زیر پاش مدل سال و دست کم ماهی دو سه بار به رستورانهای درجه یک میرود .
تک به تک هر کدام از اینها برای هر مهندسی در ایران رویاهای بر بادرفته یا آرزوهایی که دسترسی بهشون سخته هستش.
در عین حال بر خلاف ایران داشتن مقام شغلی مثل مهندس یا دکتر در اینجا کلاس و جایگاه ویژه به کسی که نمیده هیچ براش دردسر ساز هم هست و مسئولیت میاره. در نتیجه اون افه چُسه های ایران به خودی خود اینجا جواب نمیده و طرف یا باید بره گوشه خیابان گدایی! یا بره حقوق سوسیال بگیره و چند ماهی یک بار بره فرم پر کنه و التماس چُس مثقال پولِ سوسیالی بکنه و هفته ای یک بار هم با اداره کار درگیری داشته باشه که چرا بیکاره و به کل بی اعتبار نزد هر بانک و فروشگاهی باشه و حتا پهن رو هم به صورت اعتباری بهش نفروشند یا بره سر کار و مثل یک پادشاه زندگی کنه.
خود شما بودی کدوم رو انتخاب میکردی ؟ بی اعتباری و نگاه سنگین جامعه به عنوان یک انگلِ مفت خور یا زندگی درست و حسابی و لباس مارک و ماشین آخرین مدل و خونه آنچنانی و چند ده هزار یورو اعتبار (کردیت) توی بانک و کردیت کارت و ... طوری که هر جایی بری و درخواست وام برای هر چیزی بکنی درجا بهت میدند ؟!
تازه همه اینها در شرایطیه که صدای خیلی ها سر مالیاتهای سنگین و برباد رفتن بخش بزرگی از درآمد به عنوان مالیات در اومده!! که پیشتر در باره همشون در جستار کمونیسم بحث شده.
خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری