11-08-2013, 09:11 PM
[h=2]برگرفته شده از: http://ariapars.persianblog.ir/post/249/
پیشینهی واژهی آریا و ایران[/h]
مادها، پارتها، پارسیان، سکاها، سرمتها، هندیان، اسکیتها، آلانها و... خود را آریایی میخواندند. در منابع گوناگون از این نام و اصطلاح تباری بارها یاد شده است. این منابع به ترتیب دیرینگی چنین هستند:1- هندواروپایی: واژهی آریا در زبان هندوآریایی کهن به گونهی "اَری" (فلان نشین) آمده است.2- میانرودان: در زبانهای میانرودانی (بینالنهرینی) به گونهی "اَرته" بهکار رفته است. در هزارهی سوم پیش از میلاد به واژگان فراوانی که هر کدام با واژه ی "اَری" درآمیختهاند برمیخوریم، از جمله "اَرداتَه / آریا داد".3- سومری: این نام در زبان سومری "آری" آمده است. در زبان سومری بارها برای اشاره به عناصری که ریشه در سرزمین ایران دارند از واژهی "ارین" بهره گرفته شده است.4- مصری: در مصری ایری "Iry" و "ایری پات" به معنای شاهک آریایی" آمده است.5- سنسکریت: در زبان سنسکریت "اَریه" آمده است.6- ریگودا: در یکی از کهنترین نامههای بشری یعنی ریگودای هندیان نیز بارها به نام آریا به عنوان نژاد و تباری در برابر "دَسیوهای" تیره پوست اشاره شده است.7- اوستا: در اوستا آریاییان مردم سرزمین آریایی نامیده میشوند. در اوستا بارها و بارها از اصطلاح و نام آریا در بخش های گوناگون بهره برده شده است (جاینامها و نام کسان). سرزمین آریاییها در کتاب اوستا "آئیرینه وئیجنگه" (ایران ویج) خوانده میشود به معنای "پهنهی آریایی".8- هخامنشیان: در زمان هخامنشیان: داریوش بزرگ هخامنشیانی در سنگنبشتهی آرامگاهاش خود را از دید نسب: پسر ویشتاسپ و از لحاظ دودمان: هخامنشی و از حیث ملیت و تبار: آریایی میخواند:
«منام داریوش.. پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی پسر پارسی، یک آریایی از تبار آریایی»
همین سخن را پسرش خشایارشا بازگو می کند. همچنین داریوش بزرگ زبان و دبیرهای را که برای نگارش سنگنبشتهی بیستون بهکار رفته است را آریایی معرفی میکند و اهورامزدا را خدای آریاییان میشناساند.9- اسناد نوایلامی: در اسناد نو ایلامی (پایان سدهی 7-8 پ.م) بهدست آمده از شوش و لوحههای گلی پارسه (تخت جمشید) به صاحب منصب و کارگزارانی به نام «آریان» برمیخوریم.10- منابع یونانی: هردوت میگوید که در گذشته همهی مردم مادها (آذریها، کردها و..) را «آریاییان» میخواندند. همچنین اشاره دارد یکی از قبایل مادی به نام "آریازنتی" (دارای دودمان آریایی) خوانده میشدند. استرابو زبان ماد و پارس و بلخ و سغد را یکسان و آن را «آریانا» مینامد.11- پارتی: در اسناد پارتی که تا کنون بهدست آمده به نامهای فراوانی از کَسان برمیخوریم که در پیوند با نام آریا هستند.12- ساسانیان: در زمان ساسانیان نیز به نام و تبار قوم آریا و نام ایران برمیخوریم. برای نمونه سنگنبشتهها و سکههای اردشیر، وی را چنین معرفی میکنند:
"مزداپرست، خدایگان، شاه شاهان آریاییان، که تبار از..."
"اردشیر شاهنشاه ایرن" و به پارتی "اردشیر شاهنشاه آریان"
در سنگنبشتهی شاپور یکم (و نرسی تا شاپور سوم به همین شیوه) بر کعبهی زرتشت در نقش رستم فارس چنین آمده:
"مزداپرست، خدایگان، شاه شاهان آریاییان و نا آریاییان..."
نرسه پسرش چنین در سنگنبشتهی خود آورده:
"آریایی مزداپرست، نرسه، شاه هند، سیستان و تورستان"
13- مانوی: در نوشتهها و نامههای مانوی که گویا نوشتهی خود مانی است و در آن به گاهشماریپرداخته شده به واژهی آریا / ایر برمیخوریم.14- پارسی نو: در نوشتههای پارسی نو این نام به گونهی "ایرانشهر" بارها آمده:
حمزهی اصفهانی از واژهی "آریان" یاد میکند و ابوالحسن مسعودی چنین مینویسد:
"برخی از ایرانیان بر این رفتهاند که معنی ایرانشهر «شهر نیکان» است"
در سرودههای و ادبیات پارسی کهن نیز به نام ایران برمیخوریم. برای نمونه در شاهنامه فردوسی با پیشینهای بیش از هزار سال بارها از ایران و شهر ایران یاد شده است:
"به ایران، زن و مرد، لرزان به خاک /*/ خروشان ز تو پیش یزدان پاک"
"دریغ است ایران، که ویران شود /*/ کنام پلنگان و شیران شود"ابوسعید ابوالخیر:
"در چین و خُتن، نقش و نگار از تو برند/*/ ایران همه فال روزگار از تو برند
منبع: برای آگاهی بیشتر به «محسنی، محمدرضا 1389: "پانترکسیم، ایران و آذربایجان"، انتشارات سمرقند ص 71-83» مراجعه کنید.
پیشینهی واژهی آریا و ایران[/h]
پیشینهی واژهی آریا و ایران
بررسی منابع پیرامون اصطلاح آریا
امروزه سخن گفتن از تبار و نژاد به معنای نادرست آن و برای اثبات برتری تیرهای بر تیرهی دیگر، از دید حقوق انسانی پذیرفته نیست و نادرست بهشمار میآید. ولی بررسی حقایق تاریخی و پیگیری دانشیک پرسمانهای (مسائل) اینچنین، اگر برای جلوگیری از تحریفات و دروغپردازیهای، گروههای قومگرا و نژادپرستی مانند پانترکیستان، پانعربها و غیره باشد، کاری پسندیده خواهد بود. یکی از چیزهایی که گ
روههای قومگرای پانترکیست روی آن برنامه ریزی کردهاند رد وجود قوم و تبار آریایی و ادعای نبود نام و اصطلاح «ایران» تا چند ده سال پیش است! در اینجا کوشش میکنیم تا نام و اصطلاح آریا و ایران را در منابع تاریخی از چند هزار سال پیش تا کنون (به گونهای چکیدهوار) بررسی کنیم:بررسی منابع پیرامون اصطلاح آریا
امروزه سخن گفتن از تبار و نژاد به معنای نادرست آن و برای اثبات برتری تیرهای بر تیرهی دیگر، از دید حقوق انسانی پذیرفته نیست و نادرست بهشمار میآید. ولی بررسی حقایق تاریخی و پیگیری دانشیک پرسمانهای (مسائل) اینچنین، اگر برای جلوگیری از تحریفات و دروغپردازیهای، گروههای قومگرا و نژادپرستی مانند پانترکیستان، پانعربها و غیره باشد، کاری پسندیده خواهد بود. یکی از چیزهایی که گ
مادها، پارتها، پارسیان، سکاها، سرمتها، هندیان، اسکیتها، آلانها و... خود را آریایی میخواندند. در منابع گوناگون از این نام و اصطلاح تباری بارها یاد شده است. این منابع به ترتیب دیرینگی چنین هستند:1- هندواروپایی: واژهی آریا در زبان هندوآریایی کهن به گونهی "اَری" (فلان نشین) آمده است.2- میانرودان: در زبانهای میانرودانی (بینالنهرینی) به گونهی "اَرته" بهکار رفته است. در هزارهی سوم پیش از میلاد به واژگان فراوانی که هر کدام با واژه ی "اَری" درآمیختهاند برمیخوریم، از جمله "اَرداتَه / آریا داد".3- سومری: این نام در زبان سومری "آری" آمده است. در زبان سومری بارها برای اشاره به عناصری که ریشه در سرزمین ایران دارند از واژهی "ارین" بهره گرفته شده است.4- مصری: در مصری ایری "Iry" و "ایری پات" به معنای شاهک آریایی" آمده است.5- سنسکریت: در زبان سنسکریت "اَریه" آمده است.6- ریگودا: در یکی از کهنترین نامههای بشری یعنی ریگودای هندیان نیز بارها به نام آریا به عنوان نژاد و تباری در برابر "دَسیوهای" تیره پوست اشاره شده است.7- اوستا: در اوستا آریاییان مردم سرزمین آریایی نامیده میشوند. در اوستا بارها و بارها از اصطلاح و نام آریا در بخش های گوناگون بهره برده شده است (جاینامها و نام کسان). سرزمین آریاییها در کتاب اوستا "آئیرینه وئیجنگه" (ایران ویج) خوانده میشود به معنای "پهنهی آریایی".8- هخامنشیان: در زمان هخامنشیان: داریوش بزرگ هخامنشیانی در سنگنبشتهی آرامگاهاش خود را از دید نسب: پسر ویشتاسپ و از لحاظ دودمان: هخامنشی و از حیث ملیت و تبار: آریایی میخواند:
«منام داریوش.. پسر ویشتاسپ، یک هخامنشی، یک پارسی پسر پارسی، یک آریایی از تبار آریایی»
همین سخن را پسرش خشایارشا بازگو می کند. همچنین داریوش بزرگ زبان و دبیرهای را که برای نگارش سنگنبشتهی بیستون بهکار رفته است را آریایی معرفی میکند و اهورامزدا را خدای آریاییان میشناساند.9- اسناد نوایلامی: در اسناد نو ایلامی (پایان سدهی 7-8 پ.م) بهدست آمده از شوش و لوحههای گلی پارسه (تخت جمشید) به صاحب منصب و کارگزارانی به نام «آریان» برمیخوریم.10- منابع یونانی: هردوت میگوید که در گذشته همهی مردم مادها (آذریها، کردها و..) را «آریاییان» میخواندند. همچنین اشاره دارد یکی از قبایل مادی به نام "آریازنتی" (دارای دودمان آریایی) خوانده میشدند. استرابو زبان ماد و پارس و بلخ و سغد را یکسان و آن را «آریانا» مینامد.11- پارتی: در اسناد پارتی که تا کنون بهدست آمده به نامهای فراوانی از کَسان برمیخوریم که در پیوند با نام آریا هستند.12- ساسانیان: در زمان ساسانیان نیز به نام و تبار قوم آریا و نام ایران برمیخوریم. برای نمونه سنگنبشتهها و سکههای اردشیر، وی را چنین معرفی میکنند:
"مزداپرست، خدایگان، شاه شاهان آریاییان، که تبار از..."
"اردشیر شاهنشاه ایرن" و به پارتی "اردشیر شاهنشاه آریان"
در سنگنبشتهی شاپور یکم (و نرسی تا شاپور سوم به همین شیوه) بر کعبهی زرتشت در نقش رستم فارس چنین آمده:
"مزداپرست، خدایگان، شاه شاهان آریاییان و نا آریاییان..."
نرسه پسرش چنین در سنگنبشتهی خود آورده:
"آریایی مزداپرست، نرسه، شاه هند، سیستان و تورستان"
13- مانوی: در نوشتهها و نامههای مانوی که گویا نوشتهی خود مانی است و در آن به گاهشماریپرداخته شده به واژهی آریا / ایر برمیخوریم.14- پارسی نو: در نوشتههای پارسی نو این نام به گونهی "ایرانشهر" بارها آمده:
حمزهی اصفهانی از واژهی "آریان" یاد میکند و ابوالحسن مسعودی چنین مینویسد:
"برخی از ایرانیان بر این رفتهاند که معنی ایرانشهر «شهر نیکان» است"
در سرودههای و ادبیات پارسی کهن نیز به نام ایران برمیخوریم. برای نمونه در شاهنامه فردوسی با پیشینهای بیش از هزار سال بارها از ایران و شهر ایران یاد شده است:
"به ایران، زن و مرد، لرزان به خاک /*/ خروشان ز تو پیش یزدان پاک"
"دریغ است ایران، که ویران شود /*/ کنام پلنگان و شیران شود"ابوسعید ابوالخیر:
"در چین و خُتن، نقش و نگار از تو برند/*/ ایران همه فال روزگار از تو برند
منبع: برای آگاهی بیشتر به «محسنی، محمدرضا 1389: "پانترکسیم، ایران و آذربایجان"، انتشارات سمرقند ص 71-83» مراجعه کنید.