من تنها یک نگرهی خوب در راستای فرانمود چرایی افزایش هوش را بیاورم.
اینجور نگرهپردازی شده که هوشمندی امروز ما بیشترین وام خود را از کوشش در راستای فریبگری (manipulation) دیگر آدمیان گرفته است.
فریبگری همان فریفتن دیگران در اندیشیدن به چیزی است که کَس میخواهد.
نخست ما چند پیشانگاشت داریم:
A مادینهها (زنان) برای یافتن بهترین نرینه با یکدیگر همآوری دارند.
B نرینهها (مردان) برای یافتن [بهترین] مادینه با یکدیگر هماوردی دارند.
C مادینهها برای فریفتن بهترین نرینه انگیزه دارند (1x).
D نرینهها برای فریفتن [بهترین مادینهها انگیزه دارند، ولی با انگیزهی بسیار بیشتری (بگوییم 10x) زیرا همخوابگیاشان هزینهبردار نیست.
اکنون با این پیشانگاشتها بیانگاریم که یک نرینه میخواهد در راستای B و D پیش رفته و با همآوردی با دیگر نرینگان و همچنین گرفتن نگرش مادینگان پیش برود، چه راههایی برای او هست؟
1 برتری فیزیکی
2 برتری هوشیک (intellect)
؟
یکمی که آشکار است، ولی میدانیم که آن اندازه در روند فرگشتِ دستکم آدم امروزین نقش نداشته، زیرا یک نمایانگر خوب در برتری فیزیکی بزرگتر بودن کالبُد
نرینه به مادینه است، نرینههایی که بزرگتر از مادینه هستند از ابزار سرکوب دیگر نرینگان و گاه تجاوز مادینگان بهره گرفتهاند، ولی در آدمی کالبُدها کمابیش
به یک اندازه میگِرایند و میتوانیم هتا پیش رفته و بگوییم روزبهروز کمتر نیز میشود، پس اگر روندش را وارونه نگریم در گذشتههای دور بیشتر بود و روندی کاهشیک پیموده.
دومی ولی بسیار پیچیدهتر است، یک نرینه چگونه میتواند در هوش خودنمایی و همچنین با دیگر نرینهها هماوردی کند؟
بیانگاریم که نرینهها میخواهند با یکدیگر بر سر یک چیزی گفتمان (بحث) کنند، چگونه میتوانند میان خودشان به این برسند که چه کسی درست گفته؟ همگی نیاز به یک هوتادگر (qualifier) خواهند داشت
تا بتوانند سخن درست از نادرست را بازشناسند و تنها ابزار در دسترس برای اینکار نیز همان «فرنودسار - logic» است. پس همه نرینهها بایستی
سرپوشیده یک پروتکل هنباز که همان فرنودسار باشد را سرپوشیده (implicitly) پیروی کنند تا بتوانند میان خودشان به فرجامیابی در برتریدهی یکدیگر برسند.
پس ما یک انگاشت دیگر کردیم:
E برتری را نرینگان/مادینگان در هوش (یا هر چیز دیگری) را تنها خودشان با پذیرش بهترین میان خودشان نشان میدهند: نمونه
در همین اِسپاش مجازی، اگر بیشتر کاربران (پسر) اینجا بپذیرند مهربد باهوشه، پس مهربد در نگر دخترها خواستنی میشود، اگر
بیشتر کاربران اینگونه بنمایند و رفتار کنند که مهربد آنچنان ویژه نیست، پس خواستنیتر شُدگیای نیز در کار نخواهد بود، اگر
دیگران مهربد را ولی troll یا آزاردهنده ببینند ما یک کَروند (factor) نایی (-) خواهیم داشت و مهربد ناخواستنیتر از چیزی که هست نیز دیده میشود.
F نرینگان/مادینگان برای شناسایی بهترین میان خودشان دستکم در آغاز ناچار به پیروی از یک پروتکل یا هوتادگر (qualifier) هستند که همان فرنودسار (logic) است.
اکنون اگر همه راه را درست آمده باشیم، اینجاست که ابزار «فریبگری» درون میشود. فریبگری در اینجا میان نرینهها در دو گُسترا (dimension) پیش میرود (وارونه همین برای مادینگان):
پذیراندن نرینه به دیگر نرینهها که وی بهتر از آنهاست.
فریفتن مادینگان که نرینه براستی بهتر از دیگر نرینهها است.
درباره دومی همه ما ایدهی خوبی از چگونگی فرایند داریم، از دروغگویی ساده درباره درآمد و کار و زندگی
گرفته تا دروغهای پیچیدهتر در خود-باهوشتر-نمایی و خود-پیروزتر-نمایی و بسیاری فریبهای همانند دیگر.
درباره یکمی ولی ما گفتیم همه (نرینه و مادینه) به یک هوتادگر پایهای برای پذیرش بهترین میان خودشان مینیازند، از اینجا مانندش (simulation) دورنمای فرایند سختتر میشود.
کسی را بیانگارید که در همه گفتمانها همیشه بَـرنده بیرون میاید. وی در اینجا شاید در نگاه یکم "پیروز" به نگر بیاید، ولی همه ما در یک تراز خودآگاه و ناخودآگاه
بخوبی میدانیم که «کسیکه همیشه درست میگوید، به گمان بالا همیشه درست نمیگوید». از دید شخصی بنگریم: اگر مهربد در همه گفتمانها برنده شود
تنها نشان میدهد که دارد دغلکاری (cheat) میکند، ولی اگر بجایش در برخی گفتمانها آشکارا بپذیرد که لغزش کرده، آنگاه به باورپذیری "هوشمندیاش" افزوده.
پس رویکردها چنین نمایی دارند:
کس همیشه بکوشد همه گفتمانها را ببرد: رویکرد سُست و بد
کَس بکوشد بیشتر گفتمانها را ببرد: رویکرد سِتَپر (robust)
کَس بکوشد برخی گفتمانها را ببرد (سرمایهگذاری یا همان niche): رویکرد بافتاربند (context-dependent)
...
رویکرد یکم را بی اندیشهی چندانی میتوان پذیرفت که براستی سُست و ناکارآمد است، ولی اکنون کس چگونه میتواند بیشتر گفتمانها را ببرد و از
کجا بداند که کدامها را بد نیست ببازد؟ در اینجا خود کس نیاز به یک هوتادگر درونی برای شناسایی کِی و کجایی برد و باخت دارد که باز همان
فرنودسار است. پس هر کس درون خود نیاز به پاسداری از یک سیستم فرنودین در راستای هوتادگری کُنشهای خود و کُنشهای دیگران خواهد داشت.
اکنون در فرجامیابی از همه اینها، ما یک شماری جاندار زنده (سیستم) داریم که میان خودشان فرنودسار را پیشاپیش پذیرفتهاند و اکنون در همآوردی
با یکدیگر میباشند، برای اینکه هم نرینهها بتوانند پیروز باشند هم مادینهها هر دو نیاز به پیشبینی یکدیگر دارند تا بتوانند در چهار راستای A B C D که بالا
گفتیم کامیاب شوند، این نیاز در فرگشت بریخت یک
Arms Race در آمده و از آنجاییکه مغز پیچیدهترین
مادهی همه جهان هستی است، پس برای پیشبینی و فریبگری دیگر مغزها نیاز به هوش بیشتر و بیشتری خواهد بود و همین نیاز به شتافتن شگرف هوشمندی میافزاید.
تنها نکته در اینجا چرایی افزایش
ناگهانی هوشمندی از چند هزار سال پیش استف که اینرا میتوانیم همان هنودِ نارژگینی (nonlinear effect) فرایند بدانیم؛ به هوش
میتواند افزوده شود و افزوده شود بی آنکه دگرسانی آنچنانی به چشم آید، ولی از یک آستانهای فراتر ناگهان جاندار "بسیار باهوشتر" از چیزی است که تا چندی پیش بوده.
پ.ن.
از آنجاییکه گفتیم هرکس درون خودش یک هوتادگر فرنودین دارد، پس برای آنکه فریبگر خوبی باشد به خودفریبی نیز مینیازد که اینجا ناسرراست به آن پرداختهایم: کابوس و چرایی آن