11-11-2010, 02:13 PM
نامستند بودن ادعای ممکن بودن جهان به عنوان یک کل
از این قول که در جهان پدیده هایی را می یابیم که وجودشان ممکن به نظر می رسد ، نتیجه گرفته نمی شود که جهان به عنوان یک کل ممکن است؛ برهان نیازمند اثبات ممکن بودن جمیع عالمیان است، اما نمی تواند مدعی ممکن بودن مجموع عالمیان باشد.
ايراد اول كانت
انسان در تمام اعصار از موجود مطلقاً ضروری سخن گفته است، اما کمتر به این پرداخته است که به جای اثبات وجود آن، تحقیق کند که آیا اصلاً ميتواند تصوری از چنین موجودی داشته باشد؟ به دست دادن تعریفی لفظی از آن مفهوم کاملاً ساده است. ميتوان گفت موجود مطلقاً ضروری چیزی است که عدم آن ناممکن است، اما این تعریف ما را در مورد شرایطی که ممکن است عدم را برای چنین شیئی غیرممکن بسازد، آگاهتر نمیسازد. فاهمۀ بشری نميتواند درک کند که چگونه عدم وجود یک شیء ميتواند غیرممکن باشد؛ زیرا فاهمۀ بشری فقط از طریق اصل امتناع تناقض، مفهوم غیرممکن بودن را ميفهمد و برای هر تناقض دو شیء لازم است؛ زیرا شیء واحد نميتواند با خود در تناقض باشد، بنابراین هرگز ممکن نیست، در عدم وجود یک شیء و در نتیجه، در عدم وجود یک موجود، تناقضی وجود داشته باشد (Kant, 2001, p.373).
مثالها و نمونههایی که برای توضیح مفهوم موجود مطلقاً ضروری به كار رفته است، همه از احکام گرفته شدهاند؛ نه از اشیاء و وجود آنها. اما ضرورت نامشروط احکام با ضرورت نامشروط اشیاء یکی نیست؛ زیرا ضرورت مطلق احکام، عبارت است از ضرورت مشروط یک شیء یا ضرورت مشروط محمول در حکم. قضیۀ «مثلث دارای سه زاویه است»، نميگوید که سه زاویه به طور مطلق ضروریاند بلکه به شرط اینکه مثلث وجود داشته باشد، سه زاویه نیز در آن مثلث به نحو ضروری موجودند. این باعث شده است فکر کنیم که اگر مفهومی ماتقدم تشکیل دهیم که وجود را در خود بگنجاند، ميتوانیم نتیجه بگیریم که متعلق آن مفهوم ضرورتاً موجود است، وقتی گفته ميشود: خدا بالضروره موجود است، یا واجبالوجود است، یعنی اگر وجود داشته باشد واجبالوجود است. پس از این قضیه نميتوان وجود خدا را استنتاج کرد.
اگر در یک حکم این همان، محمول را رفع کنیم و موضوع را نگاه داریم، در آن صورت، تناقض پدید ميآید. اما اگر موضوع و محمول هر دو را یکجا رفع کنیم، هیچ گونه تناقضی به وجود نخواهد آمد؛ زیرا دیگر چیزی باقی نميماند که تناقض داشته باشد. اگر مثلثی را وضع کنیم، ولی سه زاویۀ آن را رفع کنیم، این تناقض است؛ اما اگر مثلث را همراه با سه زاویۀ آن یکجا منکر شویم، هیچ گونه تناقضی در کار نخواهد بود. درست همین امر در مورد مفهوم یک موجود مطلقاً ضروری نیز صدق ميکند. اگر وجود موجود مطلقاً ضروری را بپذیریم و مطلقاً ضروری بودن آن را نفی کنیم، این تناقض است؛ اما اگر وجود آن را رفع کنیم، آن گاه آن شیء را با همۀ محمولهایش از میان بر ميداریم، پس دیگر تناقضی در میان نخواهد بود.
تنها راه این است که ثابت شود موضوعهایی وجود دارند که نميتوانند رفع شوند و این بدین معناست که موضوعهایی وجود دارند که مطلقاً ضروریاند و این همان چیزی است که ميخواستیم اثبات کنیم؛ زیرا نميتوان کوچکترین مفهومی از شیئی تشکیل داد که اگر به همراه همۀ محمولهای خود یکجا رفع شود، تناقضی باقی گذارد.
اگر گفته شود که فقط یک مفهوم وجود دارد که رفع متعلق آن متناقض است و آن، مفهوم واقعیترین موجود است؛ زیرا اولاً این مفهوم یک مفهوم ممکن است و ثانیاً وجود را نیز در بر ميگیرد. پس وجود در مفهوم یک شیء ممکن مندرج است. حال اگر این شیء رفع شود، امکان درونی آن نیز رفع ميشود و این متناقض است.
کانت در پاسخ ميگوید: اگر شما مفهوم وجود را در مفهوم شیئی وارد سازید که ميخواهید آن را فقط به لحاظ امکانش تصور کنید، مرتکب تناقض شدهاید؛ زیرا امکان، یعنی قوه و وجود، یعنی فعلیت. به علاوه، اگر قضیه «فلان شیئی وجود دارد.» را تحلیلی بدانید، پس شما از طریق وجود شیء به مفهوم خود از شیء چیزی اضافه نکردهاید و در این صورت، یا باید اندیشهاي که در شماست، خود شیء باشد و یا شما وجود را به عنوان متعلق به امکان از پیش فرض کرده و سپس آن را از امکان درونی نتیجه گرفته باشید و این چیزی جز یک همانگویی نیست؛ ولی اگر بپذیرید که هر گزاره وجودی تألیفی است، در آن صورت، نميتوانید بگویید که محمول وجود بدون تناقض رفع نميشود؛ زیرا این امتیاز مخصوصاً به قضایای تحلیلی متعلق است. اين اشتباه معلول در هم آميختن محمول منطقي با محمول واقعى است. محمول واقعى محمولى است كه به مفهوم موضوع افزوده ميشود و آن را بزرگتر مىكند، اما محمول منطقى چيزي را به مفهوم موضوع نميافزايد Kant, 1964, pp.501-505
منبع ايراد اول كانت:كتاب نقد عقل محض نوشته ايمانوئل كانت
منبع نامستند بودن ادعای ممکن بودن جهان به عنوان یک کل: كتاب نقد برهان ناپذیری وجود خدا، نوشته عسگری - سلیمانی - امیری
از این قول که در جهان پدیده هایی را می یابیم که وجودشان ممکن به نظر می رسد ، نتیجه گرفته نمی شود که جهان به عنوان یک کل ممکن است؛ برهان نیازمند اثبات ممکن بودن جمیع عالمیان است، اما نمی تواند مدعی ممکن بودن مجموع عالمیان باشد.
ايراد اول كانت
انسان در تمام اعصار از موجود مطلقاً ضروری سخن گفته است، اما کمتر به این پرداخته است که به جای اثبات وجود آن، تحقیق کند که آیا اصلاً ميتواند تصوری از چنین موجودی داشته باشد؟ به دست دادن تعریفی لفظی از آن مفهوم کاملاً ساده است. ميتوان گفت موجود مطلقاً ضروری چیزی است که عدم آن ناممکن است، اما این تعریف ما را در مورد شرایطی که ممکن است عدم را برای چنین شیئی غیرممکن بسازد، آگاهتر نمیسازد. فاهمۀ بشری نميتواند درک کند که چگونه عدم وجود یک شیء ميتواند غیرممکن باشد؛ زیرا فاهمۀ بشری فقط از طریق اصل امتناع تناقض، مفهوم غیرممکن بودن را ميفهمد و برای هر تناقض دو شیء لازم است؛ زیرا شیء واحد نميتواند با خود در تناقض باشد، بنابراین هرگز ممکن نیست، در عدم وجود یک شیء و در نتیجه، در عدم وجود یک موجود، تناقضی وجود داشته باشد (Kant, 2001, p.373).
مثالها و نمونههایی که برای توضیح مفهوم موجود مطلقاً ضروری به كار رفته است، همه از احکام گرفته شدهاند؛ نه از اشیاء و وجود آنها. اما ضرورت نامشروط احکام با ضرورت نامشروط اشیاء یکی نیست؛ زیرا ضرورت مطلق احکام، عبارت است از ضرورت مشروط یک شیء یا ضرورت مشروط محمول در حکم. قضیۀ «مثلث دارای سه زاویه است»، نميگوید که سه زاویه به طور مطلق ضروریاند بلکه به شرط اینکه مثلث وجود داشته باشد، سه زاویه نیز در آن مثلث به نحو ضروری موجودند. این باعث شده است فکر کنیم که اگر مفهومی ماتقدم تشکیل دهیم که وجود را در خود بگنجاند، ميتوانیم نتیجه بگیریم که متعلق آن مفهوم ضرورتاً موجود است، وقتی گفته ميشود: خدا بالضروره موجود است، یا واجبالوجود است، یعنی اگر وجود داشته باشد واجبالوجود است. پس از این قضیه نميتوان وجود خدا را استنتاج کرد.
اگر در یک حکم این همان، محمول را رفع کنیم و موضوع را نگاه داریم، در آن صورت، تناقض پدید ميآید. اما اگر موضوع و محمول هر دو را یکجا رفع کنیم، هیچ گونه تناقضی به وجود نخواهد آمد؛ زیرا دیگر چیزی باقی نميماند که تناقض داشته باشد. اگر مثلثی را وضع کنیم، ولی سه زاویۀ آن را رفع کنیم، این تناقض است؛ اما اگر مثلث را همراه با سه زاویۀ آن یکجا منکر شویم، هیچ گونه تناقضی در کار نخواهد بود. درست همین امر در مورد مفهوم یک موجود مطلقاً ضروری نیز صدق ميکند. اگر وجود موجود مطلقاً ضروری را بپذیریم و مطلقاً ضروری بودن آن را نفی کنیم، این تناقض است؛ اما اگر وجود آن را رفع کنیم، آن گاه آن شیء را با همۀ محمولهایش از میان بر ميداریم، پس دیگر تناقضی در میان نخواهد بود.
تنها راه این است که ثابت شود موضوعهایی وجود دارند که نميتوانند رفع شوند و این بدین معناست که موضوعهایی وجود دارند که مطلقاً ضروریاند و این همان چیزی است که ميخواستیم اثبات کنیم؛ زیرا نميتوان کوچکترین مفهومی از شیئی تشکیل داد که اگر به همراه همۀ محمولهای خود یکجا رفع شود، تناقضی باقی گذارد.
اگر گفته شود که فقط یک مفهوم وجود دارد که رفع متعلق آن متناقض است و آن، مفهوم واقعیترین موجود است؛ زیرا اولاً این مفهوم یک مفهوم ممکن است و ثانیاً وجود را نیز در بر ميگیرد. پس وجود در مفهوم یک شیء ممکن مندرج است. حال اگر این شیء رفع شود، امکان درونی آن نیز رفع ميشود و این متناقض است.
کانت در پاسخ ميگوید: اگر شما مفهوم وجود را در مفهوم شیئی وارد سازید که ميخواهید آن را فقط به لحاظ امکانش تصور کنید، مرتکب تناقض شدهاید؛ زیرا امکان، یعنی قوه و وجود، یعنی فعلیت. به علاوه، اگر قضیه «فلان شیئی وجود دارد.» را تحلیلی بدانید، پس شما از طریق وجود شیء به مفهوم خود از شیء چیزی اضافه نکردهاید و در این صورت، یا باید اندیشهاي که در شماست، خود شیء باشد و یا شما وجود را به عنوان متعلق به امکان از پیش فرض کرده و سپس آن را از امکان درونی نتیجه گرفته باشید و این چیزی جز یک همانگویی نیست؛ ولی اگر بپذیرید که هر گزاره وجودی تألیفی است، در آن صورت، نميتوانید بگویید که محمول وجود بدون تناقض رفع نميشود؛ زیرا این امتیاز مخصوصاً به قضایای تحلیلی متعلق است. اين اشتباه معلول در هم آميختن محمول منطقي با محمول واقعى است. محمول واقعى محمولى است كه به مفهوم موضوع افزوده ميشود و آن را بزرگتر مىكند، اما محمول منطقى چيزي را به مفهوم موضوع نميافزايد Kant, 1964, pp.501-505
منبع ايراد اول كانت:كتاب نقد عقل محض نوشته ايمانوئل كانت
منبع نامستند بودن ادعای ممکن بودن جهان به عنوان یک کل: كتاب نقد برهان ناپذیری وجود خدا، نوشته عسگری - سلیمانی - امیری