بنده اخیرا مشکلی با هر تعداد بعد ندارم
شاید یک مشکلی که در درک ابعاد بیشتر داریم اینه که سعی میکنیم بین اونا و سه بعد یا نهایت چهار بعد جهان خودمون رابطه ای پیدا کنیم و یجوری اون ابعاد بیشتر رو با جهان سه بعدی خودمون شبیه سازی/قیاس کنیم، درحالیکه بنظرم این کار از اساس خودش هست که اشتباهه و تلاشی که در خیلی موارد به شکست و در نتیجه سردرگمی بیشتر منجر میشه.
ابعاد رو باید بعنوان بعد پذیرفت. همین!
و انتظار نداشت که بتونیم با شهود جهان ملموس خودمون اونا رو مطابقت بدیم.
رمز اینکه بتونیم از این سردرگمی دربارهء ابعاد دیگر دربیایم بنظرم همینه که از تقید و اصرار روی سه بعد (یا چهار بعلاوهء زمان) خودمون دست برداریم و سعی نکنیم هرچیزی رو در قالب این ذهنیت و شهود تکاملی خودمون در این ارتباط قرار بدیم. اینطور متوجه میشیم که بعدش مسئله برامون خیلی ساده تر و پذیرفتنی تر میشه که بسادگی میتونن ابعاد خیلی بیشتر وجود داشته باشن. اصلا نیازی نیست که ما بتونیم اونا رو بصورت مستقیم و روزمره خودمون مجسم کنیم، چون اساسا هم نمیشه و اساسا بی معناست! شما میخواید 11 یا 26 بعد رو توی 3 بعد جا بدید و شبیه سازی کنید، و این غیرمنطقی و نشدنی است.
منکه الان با ابعاد بیشتر شخصا هیچ مشکلی ندارم! ضرورتی نمیبینم که هرچیزی رو به شکل سه بعدی و جوری که بتونم در ذهنم از اون شکلی تصور کنم (که طبیعتا 3 بعدی خواهد بود چون برای ما اجسام فیزیکی طور دیگری دیده/تصور نمیشن) بتونم تعریف کنم.
تصورات ذهنی ما صرفا یکسری کلیشه ها توی مغز هستن از ارتباطها میان ابعاد، اشکال فقط روابطی در مغز هستن، که بر اثر تکامل ما در جهان سه بعدی شکل گرفتن و تنها برای درک و تعامل با پدیده های این جهان کاربرد بهینه دارن. تازه ما هنوز بعد چهارم (زمان) جهان خودمون رو در این کلیشه ها (منظورم اشکال سه بعدی ای که در ذهن خودمون تصور میکنیم) نداریم چون عملا بهش نیازی نداشتیم و تاثیرات اون در محدودهء قوای حسی ما یا شاید هم برای ما کاربردی نیستن. اگر شما در یک جهان 6 بعدی به دنیا میامدید، مغز شما در اون جهان تکامل و تطبیق و رشد پیدا کرده بود، اونوقت بازهم یک تصوری در مغز خودتون از اون 6 یا 5 بعد یا هرچندتاش که عملا در دسترس حس شما و براتون کاربردی بود داشتید و اون فقط یک کلیشه بود در مغز شما که میتونست هر اسمی منجمله «شکل» داشته باشه، اما برای موجوداتی خارج از جهان شما چنان کلیشه ای وجود نداشت و با کلیشه های خودشون هم نمیتونستن تطبیقش بدن. این کلیشه ها فقط یکسری الگوهای ریاضی و ارتباطی هستن و یکسری بردار در آرایه های حافظه احتمالا دو بعدی مغز ما (مثل رایانه) و عملا چیزی بنام شکل در مغز شما موجودیت خارجی نداره! اون میتونست به صورت های دیگری هم باشه. مثلا بصورت یکسری رنگ، فرکانس و غیره.