10-17-2013, 11:40 PM
sonixax نوشته: فکر کنم دوزاری شما کج افتاده است !
من به شما بود نه یه نفر ! :)
به هر روی سرمایهدارها هم پرداختن به کمونیسم و این دانشها را "بیخود" و "کهنه" و "زمان دورریختن" میبیناند.
زنان ولی قشنگ مرز را گذراندهاند, من یک کتاب زیبایی و خوشدستی بچه که بودم خواندهام به نام "زندگی باید کرد":
نویسندهیِ کتاب که زنی به نام منصوره اتحادیه - WiKi باشد گرچه کتاب بسیار خوبی نوشته, ولی همزمان به شما پندارهیِ بسیار خوبی از آنچه در مغز زنان در رویارویی با رویدادهای ایران و واژگشت ٥٧ گذشته میدهد.
یک شکاف بس بساویدنی و آشکار آنجاست میان آنچه نویسندهیِ زن از رویدادها برداشت میکند و چیزیکه همان
زن از برداشت دیگر مردان پیرامون اش در کتاب مینویسد و سرانجام برداشتی که خوانندهیِ کتاب از همهیِ نوشتهها پیش خود مینماید.
در کتاب و نگارش داستانی آن از مردان ایرانی میخوانید که همگی با شور و انگیزهیِ بس بالایی به پندارههایِ کمونیسم, سرمایهداری و شاهنشاهی و ..
میپردازند, گفتگویهایِ داغ میکنند, راهپیمایی میکنند, فریاد آزادی سر میدهند, ولی نگاه نویسندهیِ و بازگویندهیِ وی در داستان همواره کنارهگرفته است و بگونهای
میباشد که این مردان همه کودن و نادان هستند و بجای پرداختن به زندگی (= زندگی باید کرد) دارند زمان شان را دور میریزند و مایهیِ همهیِ بدبختیها و تباهیها نیز همین کارها و خواستههایِ فزونخواهانهیِ ایشان است.
زنان نیز مانند همیشه فرشته پنگاشته شدهاند, آنهم بشیوهیِ بامزهای بیکار و بی آماج; همگی شان دورادور دارند به همهیِ
رویدادهایِ پیرامون مینگرند و مانند همیشه کوچکترین کُنشی (و پس گناهی) در هیچ چیز ندارند, تنها چیزیکه این "زنهای بیچاره"
میخواهند آسایش و آرامش است, ولی تنها چیزیکه این مردان دیوسرشت میخواهند, رهانیدن بردگان و بهرهدهان از یوغ ستمگری و بهرهکشی است!
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns