12-31-2011, 03:10 PM
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته بامید کوی دوست
گفتم به گوشه ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
صبرم ز روی دوست میسر نمی شود
دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست
خاطر به باغ می رودم روز نوبهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
سعدی
بر خاک ره نشسته بامید کوی دوست
گفتم به گوشه ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست
صبرم ز روی دوست میسر نمی شود
دانی طریق چیست تحمل ز خوی دوست
خاطر به باغ می رودم روز نوبهار
تا با درخت گل بنشینم به بوی دوست
سعدی
قلم به ساعتی آن کارها تواند کرد/ که عاجز آید از آن کارها قضا و قدر!