iranbanoo نوشته: @Mehrbod جان شما چه طور؟
سپاس, ولی من این روزها چندان اینجا خوشنام نیستم و رای نخواهم آورد, پس شرکت نمیکنم, As they say, never play a game you know you're gonna lose (:
دربارهیِ نمایار ام ولی کمی مینویسم:
آن سیبی که آنجا میبیند کارکتر داستان به اهرمنی میدهد که
در بند او ست و سیب برای اهرمن کارکردی چون الکل و نیکوتین دارد و برای خوردن اش همهکار
میکند و بازیچهیِ دست کارکتر میشود, که این رویهم برای من یادآوری همیشگی از این گفتآورد نیچه است:
»... kommen wir unserm "Gotte" mit allen unsern "Teufeln" zu Hülfe!«
marxists.org — Beyond Good and Evil Ch 7
— let us go with all our "devils" to the help of our "God"!
ترزبان دگرستهیِ نزدیک:
بیایید با همهیِ اهرمنان خویش, به یاری خدایِ خویشتن بشتابیم!
که خود این به پستایْ یادآور دور هموندی از سخنگاه گفتمان است به
نام «ابرمرد» که این سخن آنجا زیرنویس ایشان بود (به گمانم نگارش
دگرستهای از آن بربسته به صادق هدایت); یاد باد یاد او ابرمرد اندیشمندْ گرامی باد
جدایِ اینها سیب از میوههایِ خوشمزه برای من هم است و نیز نباید فراموشید, «میوهیِ شناخت» میباشد.
در کنار اینها, در داستان ما
دفترچهای داریم که نویسنده با نوشتن در
آن به توانی خداگون دستمیابد و تا جایی پیش میرود که سرانجام خود را یکراست «خدا»
هم مینامد و پرستشگران فراوانی هم گردمیآورد, که این هم بازبردهایِ گیرایی دربر دارد.
سرانجام شیوهیِ ایستادن و ابرخودباوریِ نمایانیدهیِ آنهم آیینهیِ زیبایی
از منش راستین من و اینکه what fuckin' massive an ego I've got میباشد (;
پارسیگر