07-28-2013, 04:01 PM
Philo نوشته: سپاسگزار می شویم اگر ما بیسوادان را به حال خود واگذارید.نادانی انسان را رنج میدهد
خوش باشید
Philo نوشته: سپاسگزار می شویم اگر ما بیسوادان را به حال خود واگذارید.نادانی انسان را رنج میدهد
Russell نوشته: شما جدی نگیر بابا جان !!در پست صفحه بعد خواهی دید یعنی ما کهنترین کتابهایی که داریم این را می گوید
هنگام نوشتنش فکر سواد بالای شما را نکرده بودیم.
یا اسپاگتی، خودتداری میگویی "بعدها ...گفته او را...نامیدند"،بحث بر سر اکتشاف و اختراع و... ربطی به اینکه کی و کجا آنرا نامگذاری کرده ندارد حاج آقا.
بحث بر سر این است که یک آموزه اخلاقی اولین بار توسط چه کسی در تاریخ ثبت شده !
mmns2001 نوشته: اشتباههاتتان1. در مورد اول درست می گویید که اشتباه کرده ام، من دوره حکمرانی کوروش را با دوره زندگی اش اشتباه کرده ام. اما این اشتباه در نتیجه گیری های بعدی من تاثیری ندارد.
1-روز تولد کورش 570 ق م و روز فوت وی 529
2-هیچ تقابل بین چینیان و یهودیان در 500 تا 1000 قبل از میلاد صورت نگرفته
3-اصلا یهودیت فسلفه نقره ای یا طلایی نداشته کنفسیوس هم بعدها فلسفه نقره ای به او منتصب شد
ببینید دوست گرامی ماجرا اینگونه است:
در تعالیم تائویسم که پیش از کنفسیوس بود و خود کنفسیوس هم شاگرد لاتزو بود برای مدتی تعالیمی از گذشتهای بسیار دور همراه با مترقی شدن و مترقی کردن توسط این فیلسوف بزرگ یعنی لائوتزو انجام گرفت ویکسری تعالیم بسیار کهن ادیان چینی را تغییر و و درصدی را بنیان نهاند مثلا در مورد همین فلسفه0نقره ای و ظلایی) که بحث مینماییم وی در کتاب تائوتچینگ می گوید: من بدان کسان که به من نیکی میکنند نیکی میکنم وبدانها که نیکی نمی کنندباز نیکی میکنم....اینکه خلایق را دروغگو میشماری از عیب خود توست که انها را باور نمی کنی...قوه مهربان طبیعت انقدر صاحب قدرت است که در برابر ان هر صاحب قدرتی ضعیف می شود...و دراثر ان هر ضعیفی توانا میشوند...در جهان هیچ چیز ضعیفتر از اب نیست با ان حال هر چیز محمکمی را بخواهی نابود سازی هیچ عاملی مانند اب نمی تواند پس نرمی و لطف بر سختی و خشونت را از بین میبرد و ضعیف اخر بر قوی غلبه میکند انسان نیکخواه همانند اب می ماند که با وجود تحقیر دیکران در جای خود می ایستد و به تعالیم تائو میرود این تعالیمی پیش از کنفسیوس بود حال نظرکنفسیوس در این باره در تعالیم لی را دبخوانیم: روزی شاگردی از کنفسیوس می پرسد که ایا پاسخ بدی را ایا باید با خوبی داد؟ کنفسیوس پاسخ می دهد اگر پاسخ بدی را با خوبی بدهی انگاه پاسخ خوبی را با چه چیز خواهی داد؟ اما در مسیحیت این فلسفه زرین می گوید اگر کسی به تو بدی کرد تو به او خوبی کن و اگر کسی بر صورتت زد انسوی صورتت را بیاور تا بدان نیز بزند حالا اینها جریان دارد هر کدام که چرا لاتزو اینگونه میگوید کنفسیوس اینگونه میگوید و در مسیحیت اینگونه میگوید همه و همه موقعیت اجنماعی ایجاد میکرده که اینگونه بگوییند و انها تحت تاثر جامعه خودشان بودن من کنفسیوس رو بزرگترین فیلسوف قدیم تاریخ جهان میدانم انسان دانایی بوده
[RTL]Cyrus II of Persia (Old Persian: [SUP][5][/SUP] Kūruš; New Persian: کوروش بزرگ c. 600 BC or 576 BC–530 BC[SUP][6][/SUP])
[/RTL]
mmns2001 نوشته: ببینید دوست گرامی ماجرا اینگونه است:خوب است پیش از اینکه به بقیه بیسواد بگویید، بروید ببینید مفهوم قانون طلایی در اخلاق اصلا چیست، صحبت از اشاره به یک مفهوم خاص در اخلاق است و تعیین قدمت آن در تاریخ مکتوب است.
در تعالیم تائویسم که پیش از کنفسیوس بود و خود کنفسیوس هم شاگرد لاتزو بود برای مدتی
تعالیمی از گذشتهای بسیار دور همراه با مترقی شدن و مترقی کردن توسط این فیلسوف بزرگ یعنی لائوتزو انجام گرفت
ویکسری تعالیم بسیار کهن ادیان چینی را تغییر و و درصدی را بنیان نهاند
مثلا در مورد همین فلسفه0نقره ای و ظلایی) که بحث مینماییم وی در کتاب تائوتچینگ می گوید: من بدان کسان که به من نیکی میکنند نیکی میکنم وبدانها که نیکی نمی کنندباز نیکی میکنم....اینکه خلایق را دروغگو میشماری از عیب خود توست که انها را باور نمی کنی...قوه مهربان طبیعت انقدر صاحب قدرت است که در برابر ان هر صاحب قدرتی ضعیف می شود...و دراثر ان هر ضعیفی توانا میشوند...در جهان هیچ چیز ضعیفتر از اب نیست با ان حال هر چیز محمکمی را بخواهی نابود سازی هیچ عاملی مانند اب نمی تواند
پس نرمی و لطف بر سختی و خشونت را از بین میبرد و ضعیف اخر بر قوی غلبه میکند
انسان نیکخواه همانند اب می ماند که با وجود تحقیر دیکران در جای خود می ایستد و به تعالیم تائو میرود
این تعالیمی پیش از کنفسیوس بود
حال نظرکنفسیوس در این باره در تعالیم لی را دبخوانیم:
روزی شاگردی از کنفسیوس می پرسد که ایا پاسخ بدی را ایا باید با خوبی داد؟
کنفسیوس پاسخ می دهد اگر پاسخ بدی را با خوبی بدهی انگاه پاسخ خوبی را با چه چیز خواهی داد؟
اما در مسیحیت این فلسفه زرین می گوید اگر کسی به تو بدی کرد تو به او خوبی کن و اگر کسی بر صورتت زد انسوی صورتت را بیاور تا بدان نیز بزند
نقل قول:Tsze-kung asked, saying, "Is there one word which may serve as a rule of
practice for all one's life?" The Master said, "Is not RECIPROCITY such a
word? What you do not want done to yourself, do not do to others."
نقل قول:In everything do to others as you would have them do to you; for this is the law and the prophets
Matthew 7.12
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
mmns2001 نوشته: با درودمیدانیم که کنفوسیوس در 551 قبل از میلاد متولد و در سال 479 قبل از میلاد وفات یافت.مهم این نیست که چه کسی قانون طلایی رو واسه اخلاقیات دین خودش مطرح کرده است.مهم این است که ببینیم این قانون طلایی از کجا نشات گرفته.
عزیزان اینکه بیاییم چیزی را که نمی دانیم از جایی کپی کنیم و بروی ان کپی که حتی خودمان نمی دانیم پیست پافشاری کنیم بدرد نمی خورد
بنده این فلسفه طلایی و نقره ای را در زیر یک کوتاه شرحی میدهم
فلسفه زرین ونقره ای:به قلسفه ای فردی و اجتماعی می گویند که چگونگی برخورد شخص با سایرین یا جوامع را بایکدیگر در قالب یک توضیح جامعه شناختی بیان می کند
به مجموع تعالیمی را در فلسفه دینی و حکمت که دال بر تعریف بالاست را مسیحیان ابتدا فلسفه زرین نامیدند زیرا در نوشته های پلوس و البته دیگر اناجیل برخورد بین انسانها و جوامع بصورتی لطیف نمودار می شد و با این گفتار به فخر فروشی به دیگر ادیان می پرداختند
این فلسفه در مسیحیت حاصل شرایط نگاشت عهد جدید بود زیرا در ابتدا مسیحیان بسیار در فشار و سرکوب بودند و این گونه فلسفه های انسانی مسیحیت توانست گسترش یابد تا قرنهای بعد که کم کم مسیحیت و کلیسای مسیحی قدرت گرفت و این فلسفه همچون ابزاری در دست کلیسا گردید
اما کهنترین نوع فلسفه انسانی در برخورد با انسانهای دیگر را ما نه در اروپا داریم و نه در ایران و نه در هند بلکه در چین داریم در قرن 6 پیش از میلاد که لائوتزو از انعطاف اخلاقی و نرمش رفتاری با دیگران سخنها به میان اورد که نمونه انها را در بالا بیان کردیم
سپس ما کنفسیوس را با تقریبا نیم قرن فاصله از لاتزو داریم که برخی از گفته های وی را دگرگون کرد و هرچند که وی در این مورد کمی قهر امیزتر عمل کرد و همانطور که گفتم در مقابل بدی بدی را درست میدانست ولی باز در جاهایی در مورد برخوردهای اجتماعی در تعالیم لی می گوید :رعایت حقوق حکومت ضعیف بزرگی حکومت قوی را می رساند
یعنی وی کاملا به فلسفه زرین اعتقادی نداشت بلکه کمی معتدلتر و قهر امیز تر برخورد می کرد
در سالهای بعد که تقابلات مسیحیت و چینی ها ایجاد گردید و این فلسفه زرین مسیح به طرفداران کنفسیوس اموخته شد انها از تعالیم کنفسیوس به فلسفه نقره ای یاد کردند
برای این مطالب بنده توصیه میکنم بخوانید کتاب :
تاریخ جامعه ادیان تالیف جان بایر ناس ترجمه علی اصغر حکمت
در این کتاب که بسیار هم خوب است از مراجعی بهره برده که انها اسناد معتبری راجب ادیان مختلف و اسطوره شناسی است
ولی کتابی جامعتر و فنی تر در ادیان و اسطوره شناسی
کتاب 16 جلدی و قطور دایره المعارف دین تالیف میریچا ایلیاده که البته به فارسی ترجمه نشده ولی مقالاتی از ان در حد مختصر جمع اوری و ترجمه شده و در ایران موجود است
البته رجوع به کتابهای دیگر ایشان نیز با این مورد و دیگر موارد بحث رهگشا است برای شروع بنده کتاب از اسطوره تا واقعیت ایشان که در بازار موجود است را پیشنهاد می کنم
برای اسطوره شناسی یک مرجع خوب که در ایران تالیف شده که این موضوعات راجب عهد عتیق و جدید و دیگر اسطوره ها و داستانهای موجود در ادیان را جمع اوری کرده:
کتاب شاخه زرین تالیف جیمز فریزر هست که اینهم در بازار موجود است
سپاسگذارم
cool نوشته: میدانیم که کنفوسیوس در 551 قبل از میلاد متولد و در سال 479 قبل از میلاد وفات یافت.مهم این نیست که چه کسی قانون طلایی رو واسه اخلاقیات دین خودش مطرح کرده است.مهم این است که ببینیم این قانون طلایی از کجا نشات گرفته.با درود
شکی نیست که دین مسیح بی تاثیر از کنفوسیوس نبوده است.در سوّمین کتاب از کُتب اربعه به قلم وی به نام «جُنگ ادبی» چنین مده است:کنفوسیوس دوبار در پاسخ به سؤال شاگردانش چنین گفت: «آنچه نمیخواهید به شما کنند، به دیگران نکنید.» جای دگر، در فرصتی یکی از شاگردانش به نام دزگون با مباهات تمام گفت: «آنچه را که من نمیخواهم دیگران به من کنند، من نیز به دیگران نخواهم کرد،» آموزگارش به گونهای تأمّلبرانگیز در پاسخ به او گفت: «آری، امّا تو هنوز قادر به انجام دادن آن نیستی.»
چنانچه بعدها پس از کنفوسیوس می بینیم که در کتب مسیحیان چنین آمده است:
«آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید.» — متّیٰ ۷:۱۲.
mmns2001 نوشته: با درودمن که نگفتم سر منشا تمام اخلاقیات کنفوسیوس بوده.گفتم که مسیحیت بی تاثیر از کنفوسیوس نیست!این که اینهمه بحث نمیخواهد
سر منشا تعالیم کنفسیوس مشخصا خود وی نیست
همچنان که در پست پیشم دلایلش را اینگونه گفتم
در کتاب تائوتچینگ می گوید: من بدان کسان که به من نیکی میکنند نیکی میکنم وبدانها که نیکی نمی کنندباز نیکی میکنم....اینکه خلایق را دروغگو میشماری از عیب خود توست که انها را باور نمی کنی...قوه مهربان طبیعت انقدر صاحب قدرت است که در برابر ان هر صاحب قدرتی ضعیف می شود...و دراثر ان هر ضعیفی توانا میشوند...در جهان هیچ چیز ضعیفتر از اب نیست با ان حال هر چیز محمکمی را بخواهی نابود سازی هیچ عاملی مانند اب نمی تواند
پس نرمی و لطف بر سختی و خشونت را از بین میبرد و ضعیف اخر بر قوی غلبه میکند
انسان نیکخواه همانند اب می ماند که با وجود تحقیر دیکران در جای خود می ایستد و به تعالیم تائو میرود
این تعالیمی پیش از کنفسیوس بود
حال نظرکنفسیوس در این باره در تعالیم لی را دبخوانیم:
روزی شاگردی از کنفسیوس می پرسد که ایا پاسخ بدی را ایا باید با خوبی داد؟
کنفسیوس پاسخ می دهد اگر پاسخ بدی را با خوبی بدهی انگاه پاسخ خوبی را با چه چیز خواهی داد؟
مطالب شما نیز درست است ولی باید به گفته خود کنفسیوس که بارها در سخنانش می گوید:من تنها تعالیم پیشینیان را کامل میکنم و توضیح می دهم توجه کنیم
حتی پیش از لائتزو ما تائویسم را داشتیم و البته حکمت را در چین
اولین سلاله خاقانی چین قدمتی حدود 4250 سال دارند و از متون کهن چین چنین بر می اید که یک حکیم(فیلسوف)همواره در کنار خاقان حضور داشته و به وی مشورت میداده
پس اینکه بگوییم کنفسیوس مبدا تعالیم اخلاقی(زرین یا نقره ای)یا دارای فلسفه های اجتماعی بوده حرفی غلط است
تنها این حکیم پرسش تعیین میکرده و البته مطالبی را تغییر داده و یا کامل کرده
یا ما در ایین برهمایی و در کتاب کهنشان همچین فلسفه هایی که البته نه دقیقا همچین فلسفه ای بلکه کمی متفاوت را داریم که مربوط به هزاره چهارم پیش می شود
بشر یک روزه به اینجا نرسیده این افکار از دیر باز با بشر بوده و تغییر و ترقی یافته و البته اشخاصی مانند کنفسیوس در این سیر نقشی پرنگتر داشته اند ولی انتصاب ان به یک شخص اشتباه است
سپاسگذارم
cool نوشته: من که نگفتم سر منشا تمام اخلاقیات کنفوسیوس بوده.گفتم که مسیحیت بی تاثیر از کنفوسیوس نیست!این که اینهمه بحث نمیخواهداین که جای بحث ندارد.مشخص است که بی تاثیر نبوده.همه باورها و ادیان در هم تاثیر داشته اند.به سبب تقابلات و مهاجرتها و مسافرتها و جنگها و...
mmns2001 نوشته: با درودجاج آقا کُس و شعر میگویی !
عزیزان اینکه بیاییم چیزی را که نمی دانیم از جایی کپی کنیم و بروی ان کپی که حتی خودمان نمی دانیم پیست پافشاری کنیم بدرد نمی خورد
بنده این فلسفه طلایی و نقره ای را در زیر یک کوتاه شرحی میدهم
فلسفه زرین ونقره ای:به قلسفه ای فردی و اجتماعی می گویند که چگونگی برخورد شخص با سایرین یا جوامع را بایکدیگر در قالب یک توضیح جامعه شناختی بیان می کند
به مجموع تعالیمی را در فلسفه دینی و حکمت که دال بر تعریف بالاست را مسیحیان ابتدا فلسفه زرین نامیدند زیرا در نوشته های پلوس و البته دیگر اناجیل برخورد بین انسانها و جوامع بصورتی لطیف نمودار می شد و با این گفتار به فخر فروشی به دیگر ادیان می پرداختند
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound