نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فلسفه چیست؟
#1

پیش تر برای این واژه تعریفی تعریفی ساده انگارانه برگزیده بودم و هنگامی که در یک گفتگوی فلسفی حماقتم در برگزیدن چنین تعریفی روشن شد؛
ماه هاست که هنوز نتوانسته ام تعریفی شامل و مناسب برای این واژه برگزینم.
شما فلسفه را در یک یا چند جمله چگونه تعریف می نمایید؟
آیا این واژه قابل تعریف است؟
مفاهیمی که این واژه را تعریف می کنند چیستی خود را چگونه درمی یابند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آنجاییکه محتمل است با تعاریف برخی از فیلسوفان بزرگ رو به رو شویم؛ امید است که دوستان در این صورت توانایی دفاع از نظر آن فیلسوف را نیز داشته باشند!

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#2

برتراند راسل در کتاب اتمیسم منطقی که ترجمه فارسیش هم وجود داره میگه فلسفه آن چیزی است که در موردش نمیدانیم و نیازمندیم برایش تفکر کنیم. در عوض بعضی چیزها هستند که میدانیم و درموردشان در آزمایشگاهها تحقیقات میکنیم و اون چیزها علم هستند. بنابر این هرچه علم بزرگتر میشه فلسفه کوچکتر میشه.

من با این نظر موافقم و معتقدم علم و فلسفه مکمل هم هستند و روی هم مجموعه پرسش های جهان رو در بر میگیرند.

[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]
خردگرایی و ایمان ستیزی
پاسخ
#3

kourosh_bikhoda نوشته: فلسفه آن چیزی است که در موردش نمیدانیم و نیازمندیم برایش تفکر کنیم.
بر اساس این تعریف؛ هر مفهوم ناشناخته که محتملا نیاز به اندیشیدن هم پیرامون آن لازم است؛ "فلسفه" خواهد بود.
پس در این تعریف؛ چگونه و چه طور در واژگانی همچون "دانستن" [SUP]۱ [/SUP]و "تفکر" ؛ پیشتر مفاهیمی ادراک شده را در نگر گرفته ایم؟به طوری که از مفاهیم آنها
در جهت تعریف فلسفه به طور مقدم تری سود برده ایم!
جدا از این پرسش بنیادی؛ از آنجاییکه بیشینه یا گاهی همه ی باورهای یک فیلسوف، نسبی و شک پذیر هستند؛ پس بازنگری در نظام باورهای او موضوعی دایمی
می باشد که در این صورت با تعریفی که از راسل بیان نمودید؛ فلسفه در تمام این شک ها و بازنگری ها هم جریان دارد.



kourosh_bikhoda نوشته: در عوض بعضی چیزها هستند که میدانیم و درموردشان در آزمایشگاهها تحقیقات میکنیم و اون چیزها علم هستند. بنابر این هرچه علم بزرگتر میشه فلسفه کوچکتر میشه.
پس هنگامی که ما به طور بنیادی؛ واقعیت پیده ها را درک می نماییم از فلسفه جدا می شوند و در حیطه "دانش" قرار می گیرند؟
ولی اگر برای بازنگری بنیادی جهت شک و نقد آن پیده ها خردورزی نماییم؛ چونان است که دوباره از فلسفه سود برده ایم؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. knowledge

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#4

Rationalist نوشته: پس در این تعریف؛ چگونه و چه طور در واژگانی همچون "دانستن" ۱ و "تفکر" ؛ پیشتر مفاهیمی ادراک شده را در نگر گرفته ایم؟به طوری که از مفاهیم آنها
در جهت تعریف فلسفه به طور مقدم تری سود برده ایم!

آیا منظورتون اینه که خودِ دانستن و خودِ تفکر چه هستند؟ و نیاز به تفلسف این زمینه هست؟ در حالیکه فلسفه خودش وابسته به اینهاست؟

Rationalist نوشته: پس هنگامی که ما به طور بنیادی؛ واقعیت پیده ها را درک می نماییم از فلسفه جدا می شوند و در حیطه "دانش" قرار می گیرند؟

بله. تاریخ فلسفه رو نگاه کنید مشخص است. برای نمونه تا همین چند صد سال پیش اتم جزء دارایی های فکری و فلسفه ی یک فیلسوف بود. ولی اکنون در آزمایشگاه ها با میکروسکوپ و وسایل علمی مورد بررسیه. خیلی چیزها قبلن در حیطه فلسفه بودند ولی امروز با یک ابزار یا روش علمی سر و کار دارند.

Rationalist نوشته: ولی اگر برای بازنگری بنیادی جهت شک و نقد آن پیده ها خردورزی نماییم؛ چونان است که دوباره از فلسفه سود برده ایم؟

ممکنه اینطور باشه. ممکنه هوز کسانی باشند که درباره اتم بخوان فلسفه ببافند. ولی این چیزی رو عوض نمیکنه. علم و دانش راه خودش رو طی میکنه. بازنگری و شک و نقد هم در علم روش و دستور خودش رو داره و این امر شدنیه بدون اینکه تداخلی در تعاریف راسل از "علم" و "فلسفه" بوجود بیاد.

توجه بفرمایید که زنده یاد شهید راسل یک ریاضی دان و فیلسوف بود. وی خودش به طور زیبایی ماهیت علم رو در آثار و تراوشات ذهنی خودش تشریح کرده. وی به نظر من شاید لایق ترین فیلسوف باشه که میتونه درباره علم هم نظر بده. حتی شاید هم رده یا بالاتر از کارل پوپر!

[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]
خردگرایی و ایمان ستیزی
پاسخ
#5

kourosh_bikhoda نوشته: بنابر این هرچه علم بزرگتر میشه فلسفه کوچکتر میشه.
این نگرشی نادرست اما رایج است در موردِ فلسفه. اساسا فلسفه چنین رابطه‌ای با علم ندارد و من اتفاقا می‌اندیشم که فلسفه با رشد و گسترشِ علوم هم حوزه‌‌اش گسترده‌تر می‌شود و هم نیاز به آن بیشتر احساس می‌شود. علم جایگاهِ شناخت است، فلسفه اما علاوه بر شناخت معنا را نیز می‌کاود و این کاری‌ست که علم هرگز به آن کاری ندارد. علم می‌تواند چیستیِ ما را توضیح دهد، اما این فلسفه است که به کیستیِ ما می‌پردازد. به عنوانِ نمونه «پوچ» یا «هیچ» از نظرِ علمی تعریفی یک خطی و کاملا مشخص دارد که جای هیچ بحثی در آن نیست. اما همین یک کلمه را بدهید به یک فیلسوف همچون ویتگنشتاین یا سارتر تا یک کتاب پیرامون‌اش بنویسد. فلسفه در مقامِ شناخت شاید حوزه‌اش کوچک شده باشد، اما در حوزه‌ی معنا هرچه علم بیشتر پیش می‌رود، دامنه‌ی فلسفه نیز افزایش می‌یابد و شاید امروز دیگر فسلسوفانی چون کانت یا ارسطو نمی‌بینیم، اما با دگرگون شدنِ نگاهمان به فلسفه و علم، در هر دوره نسلِ جدیدی از فلاسفه بر‌می‌آیند و فلسفیدن معنایی نو می‌یابد(بنا بر ضرورت)، در حالیکه علم هم معنا و هم کاربردش همیشه یگانه است؛ اینگونه می‌شود که شما می‌بینید هر دوره‌ای فیلسوفِ خودش را دارد(یا هر فیلسوفی دوره‌ی خودش را دارد!).

ما فلسفه‌ی علم داریم و فلسفه‌ی علوم هم داریم ( از قبیلِ فلسفه‌ی تاریخ، فلسفه‌ی مزداهیک، فلسفه‌ی هنر و... ) ... .

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#6

یه سوال:با وجود علم چه نیازی به فلسفه است؟
پاسخ
#7

cool نوشته: یه سوال:با وجود علم چه نیازی به فلسفه است؟
همونطور که داریوش عزیز گفت دانش هیچ کاری با معنا نداره یا به قول انگلیسیا:wont give a shit :))
اگر مثال عامیانه تر بخوام بزنم اینطور میشه:
دانش میتونه برای شما تشریح بکنه مثلا یک نقاشی توسط کی کشیده شده،سبکش چیه، چطور کشیده میشه،چند سال قدمت داره و... ولی نمیتونه به شما بگه معناش چیه:)
فلسفه بیشتر به معانی میپردازه و این جایی هست که دانش نه علاقه ای به ورود بهش داره و نه ابزارشو.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#8

undead_knight نوشته: همونطور که داریوش عزیز گفت دانش هیچ کاری با معنا نداره یا به قول انگلیسیا:wont give a shit :))چ
اگر مثال عامیانه تر بخوام بزنم اینطور میشه:
دانش میتونه برای شما تشریح بکنه مثلا یک نقاشی توسط کی کشیده شده،سبکش چیه، چطور کشیده میشه،چند سال قدمت داره و... ولی نمیتونه به شما بگه معناش چیه:)
فلسفه بیشتر به معانی میپردازه و این جایی هست که دانش نه علاقه ای به ورود بهش داره و نه ابزارشو.
آندد جان پس شما میگی فلسفه میتواند چیزهایی را توجیه کند که علم از آن ناتوان است.
سوال من اینه که:چه نیازی دارد ما بر فلسفه تکیه کنیم؟چه نیازی هست ما معنای یک نقاشی را بدانیم؟
لابد میگید "کنجکاوی" باعث چنین چیزی میشود!
دوباره سوال پیش میاد پس فایده فلسفه چیست؟
چرا ما معنای نقاشی را با علم نمیتونیم بفهمیم؟!مثلا من میگویم این نقاشی با استفاده از علم باستانشناسی معلوم شده که در چین پیدا شده است و مربوط به فلان پادشاه بوده است و تصویر "شیر" در نقاشی نشان از نماد اقتدار آن پادشاه بوده است.با علم شیمی میگویم رنگ های بکار رفته در ان از عصاره های گیاهی گرفته شده است و......
خب این وسط تکلیف فلسفه چیست؟این است که بگوید به ما حس خوبی میدهد؟که این سوال رو میشه از نظر روانشناسی توضیح داد.
پاسخ
#9

cool نوشته: یه سوال:با وجود علم چه نیازی به فلسفه است؟

این پرسش شما مثل این میمونه که بگیم با وجود علم چه نیازی به ریاضی هستش !

فلسفه یک علم نیست بلکه درست مثل ریاضی یک ابزاره . و طبیعتن وقتی هم بهش اطلاعات اشتباه بدید نتیجه اشتباه هم ازش میگیرید .
ولی همین ابزار کمک میکنه که مسائل رو تحلیل و بررسی و حل و فصل کنیم .

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ
#10

sonixax نوشته: این پرسش شما مثل این میمونه که بگیم با وجود علم چه نیازی به ریاضی هستش !

فلسفه یک علم نیست بلکه درست مثل ریاضی یک ابزاره . و طبیعتن وقتی هم بهش اطلاعات اشتباه بدید نتیجه اشتباه هم ازش میگیرید .
ولی همین ابزار کمک میکنه که مسائل رو تحلیل و بررسی و حل و فصل کنیم .
اینکه علم های دیگر مثل فیزیک و شیمی به ریاضی نیاز دارند شکی نیست.علوم تجربی را میتوان ازمایش و اثبات کرد و سپس قبول کرد. اما چرا ما باید از فلسفه کمک بگیریم؟شما میگید فلسفه ابزار درست اندیشیدن است.پس علم این وسط چکاره است؟!وقتی من به این نتیجه رسیدم که مثلا انسان حاصل فرگشت دیگر موجودات است این وسط فلسفه چه نقشی میتواند داشته باشد؟!
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط sonixax
05-04-2013, 11:51 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: