مرزبان کوچک نوشته: سپاسگزارم . جناب مستر بیشتر در مورد حواس حسی گفتن و اون رو مکمل عقل توصیف کردن.
آره درسته.
گفتم که چند نوع احساس داریم و تعریف خودش اساسا مشخص نیست مبهم و کلیه.
نقل قول:لازمه بگم که منظورم از احساس دقیقا اون احساسی بود که جایگاهش دل هست . همون که آقای کوروش ایران اون رو بی ارزش و فاقد اعتبار میدونه . و مدعی هست که باعث تصمیم اشتباه میشه ولی عقل و اشتباه نمیکنه .
کدوم چیز جایگاهش دله عزیزم؟ خود این چطوری ثابت شده سند و دلیلش چیه که اصلا یه چیزی وجود داره که جاش توی دله؟! منظورت از دل قلبه؟ از نظر پزشکی علمی قلب فقط جایگاه تلمبه خونه! همین!! حالا شما مدعی هستی یک نوع احساس خاصی ازش ناشی میشه خب بفرما ثابت کن! حتما خودت اینطور باور داری یا بازم حس میکنی صرفا!! حالا گیریم اصلا درست و چنین چیز عجیب غریبی در قلب شما باشه شما حسش میکنی در وجودش و اینکه از توی قلب منشاء میگیره شکی نداری، از کجا مطمئنی منم همینطورم؟!
قدیما که علم درست و حسابی نبود طرف مثلا عاشق میشد قلبش تند تند میزد بخاطر همین فکر میکردن منشاء این احساس توی قلبه!! درحالیکه درواقع توی مغز و روان و ناخودآگاه انسانه و نهایت بگیم روح درست تر بنظر میاد تا قلب که فقط یک تلنبه برای خون است!
نقل قول:البته احساس غریزه نیست . شما هم مثال زدی که مثل غریزه . بعد جدای از بحث منظورتون از اینکه غریزه اشتباه میکنه چیه ؟
میدونی بعضی وقتا طرف میگه مثلا یه احساس بدی دارم یا غریزم بهم اینطور میگه. خب اونم یجور احساسه دیگه! غریزه ای که بر اثر تکامل (فرگشت) در وجود ما بوجود آمده بخاطر بقا. این غریزه محاسبات خودش رو بوسیلهء احساس ناخودآگاه به ما منتقل میکنه. مثلا حس ناامنی، بی اعتمادی، ترس بهمون میده میگه احتمالش زیاده خطری باشه در فلان چیز فلان جا فلان کس. چطور این کار رو میکنه؟ خب بر اساس یکسری پارامترهایی که بر اثر تکرار و تجربه در زندگی و نسل ها و طبیعت آموخته و توی ژنهای ما توی ناخودآگاه ما رفته ولی دسترسی خودآگاه سریع به این پارامترها ممکنه دشوار یا غیرممکن باشه. بخصوص دسترسی سریع در زمانی که لازمه. مثلا شما در طبیعت تحت شرایطی قرار میگیری یا با فردی مواجه میشی که میخوای بر اساس اعتماد بهش کار مهمی بکنی، ولی از یه نشانه هایی از یه تجربه های قبلی از شباهت هایی ذهن ناخودآگاه شما محاسبه میکنه به این نتیجه میرسه که احتمال خطر زیاد هست مشکلی وجود داره، اونوقت اون رو به خودآگاه شما بصورت یک احساس بد منتقل میکنه.
مشکل قدما این بوده که این احساسات رو که منشاء مغزی و روانی دارن با الهام و کمک غیبی و غیره اشتباه گرفتن شاید. البته میگم شاید. شاید مواردی غیر از این هم بوده نمیشه منکر شد.
نقل قول:بعد یعنی چی احساس رو باید مستقیم دریافت کنی ؟ منظورت در اون جمله رو من با یه چیزی شبیه وحی دارم قاطی میکنم . یعنی چی اثباتش خودش باشه . در کل چیزی هست که خودش اثبات خودش باشه ؟ ممنون میشم اگه مثال بزنید . البته نمیخوام از جریان قدرت احساس در تصمیم گیری بیشتره یا عقل خارج بشیم .
گفتم که منظورم همون الهام هست یا بقول شما وحی. یعنی آگاهی و یقین بصورت مستقیم در وجود شما ایجاد و درک میشه.
بنظر من تنها در این صورته که میتونیم بگیم احساس بر عقل غلبه کرده.
ما با عقل هم فکر میکنیم بعد خب به یه نتیجه ای میرسیم که تا حدود مشخصی از صحتش مطمئن هستیم که این حد در هر موردی تفاوت میکنه خب ولی بطور معمول از احساسات معمولی اعتماد بیشتری بهش داریم (البته اگر آدم معقولی آدم دانشمند آدم علم آدم باهوشی باشیم - مثل من
).
حالا الهام اون نتیجه ای هست اون دانش و آگاهی ای است که توسط مغز و تفکر تولید نشده بلکه بطور مستقیم در وجود آدم مثلا بواسطهء روحی چیزی تابانده میشه و درجهء اعتبارش هم به همین شکل یقین میشه یا بهرصورت اونقدری هست که دیگه عقل نمیاد درموردش شک کنه! یعنی طرف دیگه نمیتونه شک کنه. چرا؟ چون در نهایت اون اعتماد هم یک احساس هست و اگر احساسی با همون قدرت در درون آدم تولید بشه حک بشه، همون اثر رو داره و دیگه عقل معمولا نمیتونه اون رو سست کنه زیر سوال ببره. بنظر من تعریف الهام و اینها همینه!