نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عرفان چیست؟
#21

Rationalist نوشته: مقصود من ماهیت داشتن خود "وجود" نبود. بلکه ماهیت آن وحدت وجودی را که در نظرتان بود، جویا شدم.
مقصودتان روشن نیست.
دو گانه ای در هستی قابل تصور نیست که یکی ماهیت داشته باشد و دیگری نداشته باشد.
یک وجود بیشتر قابل فرض نیست و ماهیات شکل دهنده این وجودند.
شاید منظورتان این است که آن وجودی که ماهیت های مختلف روی آن سوارند و موجود نامیده می شوند آیا تعین و تشخصی دارد یا نه؟
آیا به چنگ فهم آدمی می افتد یا نه؟
جواب این است که هم آری و هم نه !
نه از این جهت که لازمه این موضوع این است که انسان از آن وجود بزرگتر شده و بر او احاطه پیدا کند که این محال و ناشدنی است
آری
از این جهت که انسان مانند سایر موجودات خارج از این وجود نیست و به مقدار بزرگی و خُردی وجودش می تواند درکی از آن داشته باشد.
عارفان وجود انسان را نمونه کوچک شده کل وجود می دانند، وجود انسان یک بروز و ظهوری دارد که مثلا قد و وزن او فلان مقدار است سامانه تناسل او اینگونه و سیستم گوارش او آنگونه است و ....

اما همه انسانها متوجه حقیقت دیگری در خود هستند که خود را چیزی غیر از این بروز و ظهورهای ملموس و محسوس می بینند که در معارف درون دینی به آن روح گفته می شود؛
این حقیقت هست اما چه چیزی است؟ کنه آن برای ما روشن نیست.
نسبت وجود (که در معارف دینی آن را خدا می گویند) با هستی ملموس و محسوس همین نسبت است یعنی به گونه ای جان جهان.

نقل قول:اما در بحث هستی شناسی آیا موافق هستید که:
در مورد بیشینه اشیا، ما از طریق محسوسات به ماهیت و سپس وجود آنها می رسیم. پس وجود آنها هم به واسطه نمودهایشان ادراک می گردد. اینکه در مورد ذات وجود هم پی به اصالت
آن می بریم؛ در گرو اداراک موجودات(هستندگان) است.
اگر مخلف نظر من هستید؛ به مهر توضیح دهید که خرد چه طور می تواند فارغ از پرداختن به "موجود"، صرفا به "وجود" بپردازد؟
مخالف نیستم
اما از راه محسوسات به ادراک کلی نمی توان رسید، اما درک یک سری امور جزئی ممکن است مثل اینکه از وجود حیات در میان موجودات می توان حکم به زنده بودن وجود کرد و از هوشمندی آنها پی به هوشمند بودن او برد و ...

نقل قول:من تا اندازه ای با اشعار خواجه عبدالله انصاری آشنایی دارم. اینها که معرفی کردید گویا به عرفان اسلامی پرداخته اند؛ و آیا به نظرتان کسی که در فلسفه، اسلام را خرافه
یافته است؛ می تواند در عرفان اسلامی چیزی بدست آورد؟!
نمی دانم منظورتان از فلسفه چیست، فلسفه ای که من می شناسم در عرض عرفان نیست بلکه عرفان در طول فلسفه است و تضادی با آن ندارد و به قول عارفان امروزی قرآن، برهان و عرفان اموری جدا از هم نیستند بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند.
نقل قول:در ضمن؛ من قبول دارم که برای هر فربود، شاید نشود استدلال منطقی ارایه داد. ولی به هر روی، باید برای خردقابل پذیرش باشد.
بوعلی در بحث معاد، معاد جسمانی را موافق با دلیل عقلی نمی داند اما از آنجا که کلیت دین را عقلانی دانسته و آن را پذیرفته، در موضوع معاد جسمانی تسلیم نقل می شود.
پاسخ
#22

کوشا نوشته: وعلی در بحث معاد، معاد جسمانی را موافق با دلیل عقلی نمی داند اما از آنجا که کلیت دین را عقلانی دانسته و آن را پذیرفته، در موضوع معاد جسمانی تسلیم نقل می شود.
بوعلی از ترس تکفیر ( که تکفیر هم شد [غزالی] ) چنین گفته است نه از روی پذیرفتن دین.
چرا که رستاخیز هم بخشی از دین است و پایه این است که دین را با داوری خرد پذیرفت!
این است که گفته است که از دید او بازگشت پیکری با خرد ناسازگار است ولی چون در
قران آمده ناچار! میپذیریم !

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#23

مزدك بامداد نوشته: بوعلی از ترس تکفیر ( که تکفیر هم شد [غزالی] ) چنین گفته است نه از روی پذیرفتن دین.
چرا که رستاخیز هم بخشی از دین است و پایه این است که دین را با داوری خرد پذیرفت!
این است که گفته است که از دید او بازگشت پیکری با خرد ناسازگار است ولی چون در
قران آمده ناچار! میپذیریم !
کفر چو منی گزاف آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود

اندر هم دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود.
پاسخ
#24

کوشا نوشته: کفر چو منی گزاف آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود

اندر هم دهر چو من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود.
همین، این چامه را هم از ترس لینچ شدن بدست مسلمین عزیز گفته
و سراسر زندگانی هم از سلطان محمود غزنوی و آخوندیسم در گریز!
خیام هم از ترس چنین چامه ای گفته:
دشمن به غلط گفت که من فلسفیم!
ایزد داند که آنچه او گفت نی اَم !
( خیام هم تکفیر شد)
غزالی در تهافت، پور سینا را تکفیر نموده شما رنجه به خود ندهید!!


خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#25

مزدك بامداد نوشته: خیام هم از ترس چنین چامه ای گفته:

ولی چهارگانی‌های خیام که پس از مرگ او گردآوری شد و در گاه زندگانی‌اش سُـروده‌های
خیام تنها بدست دوستان و پیروان نزدیک او می‌چرخید, سال‌ها پس از مرگش بود که خیام
زیر نام "چامه‌سُـرا" هم شناخته شد.

؟؟!

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ
#26

مزدك بامداد نوشته: همین، این چامه را هم از ترس لینچ شدن بدست مسلمین عزیز گفته
و سراسر زندگانی هم از سلطان محمود غزنوی و آخوندیسم در گریز!
خیام هم از ترس چنین چامه ای گفته:
دشمن به غلط گفت که من فلسفیم!
ایزد داند که آنچه او گفت نی اَم !
( خیام هم تکفیر شد)
غزالی در تهافت، پور سینا را تکفیر نموده شما رنجه به خود ندهید!!

از کی تا حالا تکفیر شدن توسط دیگران موجب اثبات کفر می شود؟
در همین حوزه علمیه قم امام خمینی رحمة الله علیه را کافر دانسته و حکم به نجاست ظرفی که فرزندش از آن آب خورده کرده اند !
الهیات شفا و یا تنبیهات و اشارات (خصوصا جلد 3) بیشتر سندیت دارند یا این اظهارات صد من یک غاز شما ؟!!
پاسخ
#27

کوشا نوشته: از کی تا حالا تکفیر شدن توسط دیگران موجب اثبات کفر می شود؟
در همین حوزه علمیه قم امام خمینی رحمة الله علیه را کافر دانسته و حکم به نجاست ظرفی که فرزندش از آن آب خورده کرده اند !
الهیات شفا و یا تنبیهات و اشارات (خصوصا جلد 3) بیشتر سندیت دارند یا این اظهارات صد من یک غاز شما ؟!!
بیجاست!
این سد من یک غاز، نگر های "امام محمد غزالی" بوده اند
که در "تهافت فلسفه" آمده است و ایشان کارشناس اسلام
بود و شما روشن نیست که چه تراز کارشناسی در اسلام
دارید و تا کنون که تنها دیدگاه شکم خودتان را بجای اسلام
به ناف ما بسته اید!

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#28

Alice نوشته: ولی چهارگانی‌های خیام که پس از مرگ او گردآوری شد و در گاه زندگانی‌اش سُـروده‌های
خیام تنها بدست دوستان و پیروان نزدیک او می‌چرخید, سال‌ها پس از مرگش بود که خیام
زیر نام "چامه‌سُـرا" هم شناخته شد.

؟؟!
نه همه ی آنها. گردآوری کردن و دانسته شدن و گسترده شدن دو چیز جدا هستند.
این چامه را بروشنی برای دور ساختن خود از لینچ گفته است*،
درست مانند پورسینا که او هم چامه سرا نبود.
دیار خاموشان گویا | جدید آنلاین
PEZHVAKE-IRAN DOT COM



*
ولی در رج دوم باز نشان داده که از روی ناچاری است:
لیکن چو در این
غم آشیان آمده ام
آخر کم از آنکه من
بدانم که کیم

"نجم الدین رازی در کتاب مرصاد العباد خویش افکار خیام را کفر آمیز خوانده".

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ
#29

مزدك بامداد نوشته: نه همه ی آنها. گردآوری کردن و دانسته شدن و گسترده شدن دو چیز جدا هستند.
این چامه را بروشنی برای دور ساختن خود از لینچ گفته است*،
درست مانند پورسینا که او هم چامه سرا نبود.

گمان نمی‌برم چنینی چیزی سُـروده باشد, این چهارگانی هم برساخته است.
چون خیام در زمان زندگانی خود تکفیر نشد و مرصادالعباد سد و اندی سال پس
از مرگ او نوشته آمد. اگرنه نسک‌های دانشیک و نوشته‌های خیام همیشه با
دیباچه‌های تحمیدیه‌ آغاز می‌شود و برای اینکه انگ دهری بودن به او نخورد (که
نخورد) ناگزیر از فریبکاری بود و دیگر نیازی نبود در چامه‌هایش این را بگوید؛ چرا که
چامه‌های ایشان یگانه مونس و دلداری اش بود تا باورهای مادی خود را بی پرده
در آن‌ها بازگوید و چنین هم شد؛ چهارگانی‌های ایشان بی پیرایه و یکراست مادی
و نهیلیستی است و مردم هم این اندازه خنگ نبودند که این چامه‌ی ایشان را باور
کنند و از چهارگانی‌های هیچگرایانه‌ی دیگرش چشم پوشی کنند.
برپایه‌ی گواه و یافته‌های تاریخی تازه پس از مرگ او دریافتند که او چامه‌سـُرایی هم
می‌کرده و در گاه زندگانی‌اش هیچ کس رباعی‌های ایشان را نخوانده بود. دیری نگذشت
که پس از گردآوری چامه‌هایش بدست پیروان نزدیک او نجم‌الدین رازی هم آن‌ها را خواند و
پی‌ورزانه به او دشنام و بدگویی داد.


پارسیگر

Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I
پاسخ
#30

Alice نوشته: گمان نمی‌برم چنینی چیزی سُـروده باشد, این چهارگانی هم برساخته است.
چون خیام در زمان زندگانی خود تکفیر نشد و مرصادالعباد سد و اندی سال پس
از مرگ او نوشته آمد. اگرنه نسک‌های دانشیک و نوشته‌های خیام همیشه با
دیباچه‌های تحمیدیه‌ آغاز می‌شود و برای اینکه انگ دهری بودن به او نخورد (که
نخورد) ناگزیر از فریبکاری بود و دیگر نیازی نبود در چامه‌هایش این را بگوید؛ چرا که
چامه‌های ایشان یگانه مونس و دلداری اش بود تا باورهای مادی خود را بی پرده
در آن‌ها بازگوید و چنین هم شد؛ چهارگانی‌های ایشان بی پیرایه و یکراست مادی
و نهیلیستی است و مردم هم این اندازه خنگ نبودند که این چامه‌ی ایشان را باور
کنند و از چهارگانی‌های هیچگرایانه‌ی دیگرش چشم پوشی کنند.
برپایه‌ی گواه و یافته‌های تاریخی تازه پس از مرگ او دریافتند که او چامه‌سـُرایی هم
می‌کرده و در گاه زندگانی‌اش هیچ کس رباعی‌های ایشان را نخوانده بود. دیری نگذشت
که پس از گردآوری چامه‌هایش بدست پیروان نزدیک او نجم‌الدین رازی هم آن‌ها را خواند و
پی‌ورزانه به او دشنام و بدگویی داد.


پارسیگر

به هرروی در زمان، آیین نسک نویسی این بود که در سردر نسک های "رسمی" و با نام و نشان
خود، نخست ستایش خدا و سپس ستایش محمد و یک خورده از این عربها و سپس ستایش
پادشاه انزمان بوده و گرنه "وزارت ارشاد" انزمان نسک را میسوخت و چوب در نویسنده.
فردوسی و همه هم این "پیشگفتار" هارا دارند.
ما میدایم که در زمان خیام، گروه ها و گروهک های دینی دینگونه، مانند سنی و شیعه و
اشعری و معتزله و .. در گیر ستیز اندیشوی و گاه فیزیکی بوده اند و بیگمان ادم بزرگ
و پرآوازه ای مانند خیام نیز برای اینها گیرا بوده و برکنار از داوری های درست یا نادرست
نمانده است و اینکه فیسلوفان بیشتر از همه در میدان انگ و دشمنی ، بویژه از سوی
خشک اندیشان، بوده اند. ( خود نظام الملک دشمنان سیاسی /دینی خود را نفرین شده و
گمراه و کافر و .. میخوانده است ) از سوی دیگر به روشنی دانسته است که خیام فیلسوف
بود و هتّا فلسفه ی یونان را به زبان خود یونانی خوانده و هوشیده بوده است. و نیز
دانسته است که بازار تکفیر در انزمان داغ بوده است ( بیگمان نیاز نیست که ادم
نامداری دست به تکفیر زده باشد)

انگ کفر و نامسلمانی " ناب" زدن هم چیز نوینی نبود و پیش از ان به پورسینا هم
زده بودند و او هم در پدافند از خود چامه گفته بود، چرا که چامه ی کوتاه بیش از هر
نسکی که انزمان بایستی با دست نوشته میشد، به گوشها و ویر ها میرسید و از بیخ،
بهترین مدیوم رسانه ای انزمان به شمار میرفت. بویژه چارگانی ها که به انگیزه کوتاهی
اهنگ چامه ای، زودتر و بهتر در ویر سپرده میشدند.
آخوندیسم هم از هیچ چیزی مانند فلسفه به سختی بیزار نبوده است، چنان که امام محمد
غزالی مینویسد که " فلسفه خوره ی دین است"

پس روی هم رفته میتوان گفت که خیام (شاگرد پور سینا) هم از این انگ ها در زینهار نبوده و
با گرایندی بسیار بالا نیز چنین چامه ای در پدافند سروده و خود خواسته، به زبانها انداخته است
تا از بیم مرگ و توده ی پیورز برهد. *

اینکه در سالهای پس از او هم باز به او انگ کفر زده اند، بازهم همین را پشتیبانی
میکند نه اینکه از گرایند ان بکاهد.

*
ابن‌قفطی در تاریخ‌الحكما آورده است:
"چون مردم زمانش در استواری عقاید مذهبی او به گمان افتاده بودند و بگومگویی
راه افتاده بود، خیام بر جان خویش بیمناك شده، عنان قلم در كشید و از بیم غوغای
عوام به حج رفت. هنگام ورود به بغداد، در را به روی خود بست و از دیدار مریدان و
مشتاقان اجتناب كرد. پس از برگشتن از حج در كتم اسرار خویش كوشید و متظاهر
به عبادت گردید."

(دشتی، برگ ۳٠، ١۳٨١)

سایت سارا شعر - ادبیات كهن - چه گونگی پیدایش پ
پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط sonixax
05-04-2013, 11:51 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان