08-16-2013, 06:21 PM
روزی مردکی یهودی دربازار به ابولاشی متعرض شد و گفت یا ابالاش! این زره ای که بر تن توست، مال من است و تو آن را دزدیده ای. پس نزد نقی رفتند تا قضاوت کند.
نقی به یهودی گفت: شاهدی داری؟
یهودی گفت: آری.
سپس مرد کافری وارد شد و گفت: من شاهدم.
نقی پرسید: آیا به چشم خود دیده ای که ابولاشی آن را دزدیده؟
کافر گفت: خیر.
نقی پرسید: پس چگونه به نادیده شهادت میدهی؟
کافر گفت: مگر خود شما روزی ۵ هنگام و هر هنگام ۲ بار به خدای نادیده شهادت نمیدهی؟ (اشهد ان لا اله الا الله)
حضرت مدتی سر به جیب مراقبت فروبرد و سپس ذوالنقار برکشید و قضیه را ختم به خیر کرد.
نقی و قضاوتهایش - باب عدالت نقوی
نقی به یهودی گفت: شاهدی داری؟
یهودی گفت: آری.
سپس مرد کافری وارد شد و گفت: من شاهدم.
نقی پرسید: آیا به چشم خود دیده ای که ابولاشی آن را دزدیده؟
کافر گفت: خیر.
نقی پرسید: پس چگونه به نادیده شهادت میدهی؟
کافر گفت: مگر خود شما روزی ۵ هنگام و هر هنگام ۲ بار به خدای نادیده شهادت نمیدهی؟ (اشهد ان لا اله الا الله)
حضرت مدتی سر به جیب مراقبت فروبرد و سپس ذوالنقار برکشید و قضیه را ختم به خیر کرد.
نقی و قضاوتهایش - باب عدالت نقوی
یک روزی ملت ما آزاد می شود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب می شود بر زور و ستم و قلدری!
"فریدون فرخزاد"