07-03-2015, 08:07 AM
عسگری کوچولو: بابا نقی! چطوری جدم رسول لولا می خواست خورشید و ماه رو توی دستاش بگیره؟
نقی در حال چرخاندن انگشت اشاره در بینی مبارک: خب ایرادش چیه؟
عسگری: داغی خورشید به کنار. خورشید و ماه به این بزرگی که توی دست جا نمی شن!!
نقی که از تعجب دماغش را سوراخ کرده (در دلش): بمیری مملی با آشی که برای ما پختی. شعور این فنقلی بیشتر از تو هست. یعنی نمی فهمیدی که خورشید و ماه اون اندازه نیست که تو توی آسمون می بینی؟
سپس محصولات دماغ را با لباسش پاک کرده و در جواب عسگری فرمودند: فرزندم! این هم از معجزات جدمان است که خورشید و ماه بزرگ را در دستان کوچک جای می دهد!!اصول مهندسی ماله کشی، باب ریشخند ریاضی و فیزیک و سایر علوم
نقی در حال چرخاندن انگشت اشاره در بینی مبارک: خب ایرادش چیه؟
عسگری: داغی خورشید به کنار. خورشید و ماه به این بزرگی که توی دست جا نمی شن!!
نقی که از تعجب دماغش را سوراخ کرده (در دلش): بمیری مملی با آشی که برای ما پختی. شعور این فنقلی بیشتر از تو هست. یعنی نمی فهمیدی که خورشید و ماه اون اندازه نیست که تو توی آسمون می بینی؟
سپس محصولات دماغ را با لباسش پاک کرده و در جواب عسگری فرمودند: فرزندم! این هم از معجزات جدمان است که خورشید و ماه بزرگ را در دستان کوچک جای می دهد!!اصول مهندسی ماله کشی، باب ریشخند ریاضی و فیزیک و سایر علوم