08-13-2012, 03:19 AM
ابو فاسق از غلامان خاص بانو سوسن نقل می کند که روزی امام نقی بعد از شهادتش به خواب کنیزش می رود و بانو سوسن از امام نقی میپرسد؟
نقی جان تو با این علم امامتت چطور نفهمیدی انگوری که خوردی سمی بود؟
امام می فرماید: به صداقت پسرم "جعفر کذاب" قسم که نام جلاله الله را بر روی حبه انگور دیدم و فهمیدم دعوتی است که از سوی خدا وحی شده است و باید لبیک گویم.
بانو سوسن میگوید: عوسگول! خوب خلیفه عباسی هم روی همین خریتت حساب می کرده که به همچین انگوری سم زده بود تا بخوری.
امام نقی چون ماجرا را شنید، بسیار به عفیریت خودش لعنت فرستاد و فرمود: آن انگور هم همانند آیات شیطانی بود که به جدم رسید و راسولولو را عوسگول کرد.
تذکرة الاولیا و جوامع العوسگولا؛ جلد مخملی
نقی جان تو با این علم امامتت چطور نفهمیدی انگوری که خوردی سمی بود؟
امام می فرماید: به صداقت پسرم "جعفر کذاب" قسم که نام جلاله الله را بر روی حبه انگور دیدم و فهمیدم دعوتی است که از سوی خدا وحی شده است و باید لبیک گویم.
بانو سوسن میگوید: عوسگول! خوب خلیفه عباسی هم روی همین خریتت حساب می کرده که به همچین انگوری سم زده بود تا بخوری.
امام نقی چون ماجرا را شنید، بسیار به عفیریت خودش لعنت فرستاد و فرمود: آن انگور هم همانند آیات شیطانی بود که به جدم رسید و راسولولو را عوسگول کرد.
تذکرة الاولیا و جوامع العوسگولا؛ جلد مخملی
.Unexpected places give you unexpected returns