kourosh_bikhoda نوشته: عجب! جناب داریوش. بیانیه شورانگیز شما را خواندم.
این چرندیاتِ بیسر و ته چیست به هم بافتهاید؟ از اثراتِ شور حسینیست یا از فرطِ کسلیسی توانِ خواندن و اندیشیدن از کف دادهاید؟ «به من چه، به اون چه، به ما چه» یعنی چه؟ما اینجا به مسئولِ کشوری گزارش نمیدهیم که بگویید «به من چه ، برید به اون یکی بگید». ما خیلی روشن نمودی عینی از جوگیر بودن و کسلیسی ملت به شما نشان دادهایم، شما به من میگویید «به من چه»؟
اشکالِ کار را هم چندین بار گفتیم اما انگار از فرطِ هیجان نمیتوانید هوش کنید؛ گفتیم که کسی مخالفتی با این کار ندارد؛ ملت دور هم جمع شدهاند و با هم خوشاند و سرگرماند، خیلی هم خوب است، موردِ من نه با این حرکت و حرکاتِ مشابه است و اینکه من نمیدانم چرا با اینکه تاکید کردهام که کلا موضوع جنسیت و فمنیسم و کوفت و زهر مار در این موضوع جایی در سخنانِ من ندارند، با این حال شما چرا دائمآ اینها را به «زنستیز» بودنِ ما ربط میدهید؟ یک لحظه آن دستگاهِ شوالیهگریتان را خاموش بفرمائید و با تامل نوشتهها را بخوانید. همانطور که گفتم، کسی با سرگرمی مردمِ غمزدهی ما کمترین مشکلی ندارد، موضوع نقد تبدیلِ کارِ جدی سیاسی و نافرمانی مدنی به بازی و سرگرمیست. گفتیم که ما داریم مسیر را برعکس میپیمائیم از این جهت که به جای تبدیلِ مخالفتها و نقنقهای یواشکی و زیرزیرکیمان درونِ تاکسی و توی صفِ نانوایی، به تحرکاتِ روشن و عینی و جدی، داریم آنها را یواشکیتر و زیرزیرکیتر میکنیم و در این راستا فیسبوک و توئیتر هم به یاری ما آمدهاند و اکنون میتوانیم قرقرهای یواشکی درونِ تاکسی و قهوهخانهی مشرمضان را به محیطی جدید بیاوریم؛ این دور نیست برادر، به این میگویند حرکت در جهتِ عکس؛ بجای دادنِ شهامت و انگیزه به ملت برای حرکت دادنِ مخالفتهای پنهانی به سوی تحرکاتِ بیرونی و جدی و تاثیر گذار به آنها راهی نشان میدهیم برای خودارضایی روانی؛ با این تفاوت که در گذشته اگر ملت در تاکسی برای گوزگوز کردنهای هم کیف میکردند، اینبار در مقیاس 300 هزار نفری برای «مبارزاتِ یواشکی»ِ خود کف و سوت میزنند و زیر یک عکسِ بدونِ روسری و بیچهره هزار هزار لایک میزنند و در کامنتها خود را جرواجر میکنند؛ و اینچنین است خیلی رسمی ،ساده و سیستماتیک بزدلی را بیهزینه و قبحزدایی میکنیم. مسلم است که من با جا زدنِ این یخمکبازیهای کودکانه به مبارزاتِ جدی و تقیلیل سطح روشنفکری و جدیتِ به این سطح رقتانگیز سر سازگاری نخواهم داشت؛ چرا که به خوبی معنای لایکزدنها زیر پستهای آنچنانی در فیسبوک را به خوبی میدانم و بیفعلی را هزاربار از این چیزها بیشتر ترجیح میدهم.
این حرفهای من صدالبته با تمایلاتِ لیبرالیستیِ شما در تضاد است، که خدای ناکرده مبادا خون از دماغ کسی بیاید و از این جهت موضوع هذیانهایتان کاملا قابل درک است؛ خلاصه ترجیح میدهید که به جای مبارزه در روزِ روشن، مترسکهای شبانهی خود را داشته باشید تا سرتان را با این خیالِ خوش ِ لیبرالیتان که «بیفعل» نماندهاید و «این هم خودش یکجور مبارزه است» راحت روی بالش بگذارید.
گفتیم که در نبودِ همان عقلانیتِ حداقلی جمعی، کسی اینجا امیدی روشن به سرانجام و برآیندِ کلی چنین اتفاقاتی ندارد و من تصور میکنم این مردمی(اعضای کمپینِ آزادیهای یواشکی) که اینچنین دچار شورِ و هیجان شدهاند و زبانها را جلا دادهاند برای لیسیدن، کمترین تفاوتی در سطح شعور سیاسی و عقلانیتِ جمعی با مردمِ 57 ندارند که از شور و هیجانِ انقلابی خود، خمینی اگر میگفت هر روز پاسدارها باید بیایند مادرتان را جلوی چشمتان بگایند باز میگفتند «خمینی ای امام»! و شاید آنها بهتر بودند، بالاخره تا اواسطِ سالهای 60 حکومت از دستِ مخالفان آرامش نداشت.
شما معلوم است که باید بگوئید «به من چه که کمپینِ نه به سربازی اجباری لایک نخورده»! معلوم است که اسماش هم به گوشتان نخورده؛ معلوم است که مردان و مصائبِ اجتماعیشان آنقدر برایتان بیاهمیت است که به بیخائگیشان اشاره میکنید. کسی انتظار دیگری نداشت؛ همه از عشقبازیهای لیبرالها و فمنیسم باخبرند. اما من کجا لایک خوردنِ «کمپینِ آزادیهای یواشکی زنان» را به لایک نخوردنِ «نه به سربازی اجباری» مربوط کردم؟ تنها با فرضِ اینکه هر دوی اینها میزانِ یکسانی از عقلانیت را دارا باشند، مقایسهای کردم و انگار این مقایسه از آنجا که انگار زوایای پنهانی از ابعادِ عمیق کسلیسی و حماقت و جوزدگی ِ جمعی ایزدبانوان و «بیخایگان»ِ اعضای آن کمپین را نمایانده اینچنین به تب و تاب افتادهاید وگرنه ما که چیزی نگفتیم، تنها پرسیدیم که اگر واقعا این همه استقبال و همهگیری از روی خرد و فکر شده هستند چرا یکی مهجور مانده و دیگری چندین برابر به پیش میتازد؟ بجای «به من چه، به اون چه» به پاسخ فکر کنید.
بر خلاف آنچه شما توهم کردهاید، من نه تنها کمترین ناراحتی از اینکه به ایمیلهای من پاسخ ندادهاند ندارم، که از همان اول برای من اظهرمنالشمس بود که ایمیلهای من بیپاسخ خواهند ماند؛ با اینحال آنها را فرستادم، دقیقا به خاطر چنین روزی و اینکه بتوانم به روشنی و نه یواشکی یا با تقیه حرفم را بزنم. میگویند رسانه است و طبیعتاش پرداختن به موضوعاتِ محبوب و همهگیر جامعه. من اما به رسانهها ایمیل ندادم، به «آدم»ها ایمیل فرستادم. آدمهایی که همانقدر که به «آزادیهای یواشکی زنان» میاندیشند، حداقل به همان اندازه و نه بیشتر باید بتوانند به آن یکی هم بیاندیشند و گرنه یکجای کار اشکال دارد و دیدیم که داشت. گفتیم بیاییم فرض کنیم که حدقل دو سال بردهداری مردانِ ایرانی همانقد اهمیت دارد که آزادی گذاشتنِ روسری توسطِ زنانِ ایرانی، چطور است که یکی خود به خود جهانی میشود و دیگری نطفهاش خشک میشود؟ با پستها هم مقایسه کردیم.
برای من این کمپین «آزادیهای یواشکی زنان» چیزی جز تداوم و «تعالی»ِ همان فرهنگِ مشمئزکننده و رقتانگیز Slacktivism ِ آنلاین و آفلاینِ ایرانی نیست که قبلا چند باری به آن پرداخته بودم و خود به خوبی موردی بسیار جالب برای بررسی و ریشهشناسی عللِ سرگردانیهای سیاسی-اجتماعیمان میباشد. ژیژک یکجایی نشان میدهد که چطور در دنیای لیبرالیستی امروز، جامعه خود را به این بازیهای احمقانه عادت میدهد و با آنها به زندگیِ گاها پست و حیوانی خود معنایی کذایی میبخشد و با آن خود را به ادامهی زندگی خود با همان شرایط عادت میدهد؛ چطور مردمِ مسخشده با سرگرمیهای شبهروشنفکرانهی سیاسیِ خود به زندگیِ پوچِ خود رنگِ «ارزشمندی» میزند و آن را در مسیر «تعالی» توهم میکند؛ اینها همانهایی هستند که روزِ عاشورا تا گلو خایههای آخوند را غورت میدهند ولی برای آنکه اندکی روانشان آسوده شود روی اسکناس شعار مینویسند یا در فیسبوک لایک و کامنت میدهند یا همانهایی هستند که شهامتِ اینکه با مانتوی همیشگیِ خودشان برای مصاحبه کاریابی بروند را ندارند و چهارلا چادر بر تن میکنند و به فرزندانِ خود میآموزند برای آینده داشتن در نمازِ جمعه شرکت داشته باشند و عضو بسیج شوند، از آنطرف اما در شبنشینیهای خانوادگی و خودمانی از بالا تا پائین نظام را به فحش میکشند و احتمالا عکس بدونِ روسری خود را به این کمپین می فرستند یا کامنت و لایک میدهند. این فرهنگِ کثیف دورویی و تقیه، این تقبیح و به شوخی گرفتنِ صداقت، شرافت و راستی، حالِ مرا به هم میزند و مسلم است که با وجودِ تفاوتهایی که در ایدههای کسی چون من با همانهای شما هست، چنین اختلاف نظرهایی شگفتآور نخواهند بود برایم . من جدا احتمالِ بالای 90 درصد میدهم این بانو «الهام چربنده»ِ خایهلیسِ خامنهای هم عکساش را بطور ناشناس برای شکستنِ رکوردِ لایک به آن صفحه فرستاده.
حتما همهی ما حداقل یکبار از دهانِ یک پیرمردِ انقلابی 57 شنیدهایم که در پاسخ به پرسش «انگیزههای راستیناش برای شرکت در انقلاب چه بود؟» گفته باشد « هیچی؛ جوان بودیم و همینطوری با رفقا دور همی میرفتیم تظاهرات و شعار میدادیم»؛ و ما خیلی ساده سی و پنج سال است که تاوانِ «دورِ همی»های رفقا را پس میدهیم و شیشههای عرقی که آنها در سالِ 57 خوردند امروز در کهریزک درون کونِ ما پیدا میشوند. مسلم است که شما در برابر این سخنانِ ما باید بخروشید و از خود بیخود شده، کس و شعرِهای لیبرالی خودتان را به خوردمان بدهید وگرنه بالا و پائین پریدنتان تاثیری در بازنمایی فقدانِ تفاوتی که میانِ این کمپین و آن دور همیهای همیشگی ملت وجود دارد، توسط ما نخواهد داشت ؛ صدالبته از نشانههای اینکه شما تحتِ تاثیرِ این موجِ جوزدگی جمعی شدهاید، همکاسه کردنِ ما با اسهالطلبان و چه میدانم محافظهکاران است؛ خلاصه انسانها یا لیبرال هستند و آزادیخواهِ یواشکی یا اسهالطلب و محافظهکار.
پس یکبار دیگر اگر خواستید پاسخی بدهید به جای سخنپراکنیهای ماورائی و « به من چه، به اون چه، به ما چه» به خود موضوع و پاسخ پرسشهای ما بیاندیشید گرامی و به این فکر کنید که چرا با اینکه ما را به متهم میکنید به فمنیسمستیزی پنهانِ درونِ نوشتههایمان، جماعت (و اینجا خودتان) تحتِ تاثیر هر حرکتی که از سوی زنان باشد قرار گرفته و آن را دربست درست میپندارد و هرگونه تردید و نقد علیه آن را برنتابیده و نمودی از «زنستیزی» میانگارد؟ چه عاملی موجباش شده؟ راهنمائی: شش حرفیست و آخرش «سی» دارد.
kourosh_bikhoda نوشته: این نشون میده شما که خوشبختانه انگار قوه تحلیل و عقلائی بالایی دارید، بهتره به فکر ایجاد یک حرکت احساسی باشید که با منطق عقلائی قابل توجیه باشه تا از این راه لایک بخوره. چطوره پیشنهادم؟
ارجاع به امضاء من.
kourosh_bikhoda نوشته: فردا روز اگه این حرکت چه به زور خاموش بشه و چه موفق بشه اندکی آزادی رو در ایران گسترش بده یا هتا سر زبونها بیاره جفتش دستاورد و مثبت هست. مگر اینکه مانند کمپین نه به سربازی اجباری مورد علاقه شما خاموش بشه و سوسو بزنه که در اونصورت هم اشکالی بر خود حرکت وارد نیست. مگه وقتی اون کمپین خاموش شد اشکالی به خودِ «نه به سربازی» وارد آمد؟
نوشتههای مرا از سمتِ شمالِ غربی به جنوبِ شرقی میخوانید؟ چه کسی گفته که خاموش ماندنِ کمپین «نه به سربازی اجباری» به معنای نادرستی آن بوده یا می تواند باشد و چه کسی گفته که آمارِ بالای اعضای «آزایهای یواشکی» متضمنِ درستی آن است؟ کلا گویا در عوالمِ دیگری سیر میکنید؛ اتفاقا همین مهجور ماندنِ کمپینی که به درستیاش کسی کمترین شکی ندارد، کمپینی که تعدادی از افرادِ سرشناس، از احمدِ باطبی تا مجید محمدی از آن حمایت کردهآند، خودش عنصر نادرستیست که البته ربطی به ماهیتِ ذاتی خود حرکت ندارد بلکه یک نادرستی بیرونیست. در موردِ نادرستیهای «آزادیهای یواشکی» هم توضیح دادم. فقط اینکه برای من همهگیری صفحهی آزادیهای یواشکی از سوی جامعهی متوهم، کسلیس، لمپن و خز و خیلِ فیسبوکی همانقدر موضوع جدیایست که مهجور ماندنِ صفحهی «نه به سربازی اجباری» توسطِ آنها.