نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

نظرسنجی: کدام نوع رمان ها را بیشتر می پسندید؟(می توانید چندین گز -
سیاسی
17.39%
4
17.39%
اجتماعی
30.43%
7
30.43%
عاشقانه
8.70%
2
8.70%
علمی تخیلی
17.39%
4
17.39%
ترسناک
8.70%
2
8.70%
تاریخی
17.39%
4
17.39%
* چنانچه به گزینه‌ای رای داده اید، با علامت ستاره مشخص گردیده است. نمایش نتایج

رتبه موضوع:
  • 3 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بحث و گفتگو پیرامون رمان های ایرانی و خارجی دانلود آنها
#41

من بیشتر مطالعات علمی و اقتصادی دارم. از خواندن مطالب دانش و فن آوری روز و بطور کلی علمی راجع به هرچیزی لذت میبرم. زیاد در وادی رمان و توهم نیستم. چندتا کتاب رمان خواندم اما دیدم انگار در من علاقه ای ایجاد نشد. البته زمان کودکی کتاب داستان زیاد میخواندم. ولی از رمان هایی که خواندم و هنوز بیاد دارم و در من تاثیر گذار بوده یکی "مزرعه ی حیوانات" و دیگری "ثروتمند ترین مرد بابل "E032

انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد
پاسخ
#42

nevermore نوشته: پرسشی که ذهن مرا درگیر کرده اینست که چگونه نهیلیسم به خود کشی منجر می شود؟مگر نه اینکه دلیل اصلی بی معنایی زندگی مرگ است؟چگونه یک انسان پس از اینکه با مرگ مواجه می شود و زندگی را بی ارزش می بینید به این نتیجه می رسد که خود را در دامان مرگ قرار دهد و دست به خودکشی بزند؟
سوال جالبی‌ست . آنچه شما باید به خاطر داشته باشید، این است که ذهن ما جهانی سرشار از ارزشها و معانی متضاد و متناقض را میبیند و دقیقا تداعی‌ها و تصورات ما از پیرامون‌ و پدیده‌های هستی، بر اساس همین عینیات و ذهنیات شکل میگیرند و رشد می‌یابند . ما ارزشگزاری میکنیم تا بتوانیم نسبت بگیریم ،تا بسنجیم، تا برگزینیم و در نهایت بتوانیم «زندگی» کنیم. حال ، نیهیلست بی‌مهابا به قلب هرچه ارزش و معنی میتازد و سعی در تهی کردنِ بارِ معنایی پذیرفته شده‌اش دارد و یک یک آنها را بی‌اعتبار میکند . چنین میشود که خوب و بد و تمام مفاهیم این چنینی تهی از معنا میشوند(دفت داشته باشید که هر ارزشی یک ضد ارزش در برابرش دارد و اگر یکی بی‌معنی شود، دیگری نیز بطور خودکار بی‌معنی میشود). البته این نگاه قدری نادرست است . دلیلش هم این است که نیهیلست باور ندارد که میخواهد بارِ ارزشها را تهی کند بلکه باور دارد که اصلا ارزشی وجود ندارد! حال تصور کنید جهانی تهی از ارزش‌ها و معانی را ! اما به اینجا ختم نمیشود و نیهلیسم معنای زندگی و در برابرش مرگ را نیز جویا میشود . او در نهایت معتقد میشود که زندگی را نیز معنایی نیست (حال اینکه چگونه به چنین چیزی میرسد، برای هر نیهیلیستی احتمالا به یک شکل است). بسیارخب به جهانِ دلهره‌آور و تاریکِ نیهیلیستی خوش آمدید!

کسانی چون داریوشِ روزگارِ جوانی، کارشان همینجا تمام میشود! افرادی چون من نمیدانستند با پیش رفتن در این مسیر چه خاکی بر سر خود میریزند و در نهایت خود میمانند و «دلهر‌ه‌ی هستی» . آیا شهامت‌ رویارویی با چنین جهانی را دارد؟ به عنوان کسی که تجربه چنین چیزی را داشتم و به سبب روحیه ناآرامی که دارم به گونه‌ای که تا فیهاخالدونِ آنچه که قصدش را کرده‌ام نروم آرام نمیگیرم، میتوانم به شما اطمینان دهم تجربه‌ی بسیار هراس‌انگیزی‌ست! حال چرا باید به خودکشی فکر نمیکردم وقتی همه چیز بی‌معنی و در نهایت غم انگیز و تاریک بود و من بازیچه چیزی بودم که نمیدانستم چیست؟ بازی‌ای که حریفت ناشناخته (و احتمالا ناشناختنی) است! نیهلیست‌های اینچنینی آنچنان به دینداران و دنیای پیش از روزگارِ نیهلیستیِ خود رشک میبرند که روزی هزار بار آرزو میکنند تا دوباره به آنروزها بازگردند!

اما قدری درنگ کنید تا بیشتر توضیح دهم.نیهلیست‌ها معمولا کارشان همینجا تمام نمیشود .حداقل برای فیلسوف‌های نیهیلیستی چون کی‌که‌گار و نیچه . وگرنه نیهلیست‌های شهری فلک‌زده‌ای که تازه از دین خود برگشته‌ که از یک سو ارزشهای دینی خود را از دست داده‌اند و از سویی دیگر معنای هستی را درنمی‌یابند و دچار سرگشتگی مهلک شده‌‌اند کار همینجا تمام میشود تا اینکه دوباره به بهانه‌ای اندک اندک به زندگی بازگردند و یا اینکه به استقبال مرگ روند(یا اینکه خود را به آنراه زده زندگی را بکنند).

روزگاری تعریف نیهیلسم در همین خط خلاصه میشد و بیش از این چیزی نیاز نبود بگوییم:
نقل قول:Nihilism is the belief that all values are baseless and that nothing can be known or communicated
منبع
در این معنا بی‌شک نیچه نه تنها نیهلیست بلکه بزرگترین فلیسوف نیهیلست است . چرا که او فیلسوفی‌ست که بیشترین حمله‌ها را به ارزش‌ها کرده است و در این مورد به نظر نمیرسد نیاز به توضیحِ بیشتر باشد؛چراکه همه او را به این ویژگی‌اش میشناسند . این ویژگی سبب میشود که نیچه بی‌بروبرگرد یک نیهیلیست باشد . اما شباهتِ او به نیهیلست‌هایی چون شوپنهاور همین‌جا تمام میشود . نیچه پس از واژگون کردنِ ارزش‌ها ، ادعا دارد.او اساس پرسش در مورد ارزش زندگی را زیر سوال میبرد . من از کتاب غروب بت‌ها ، که میگویید آنرا خوانده‌اید دو گفتاورد از نیچه می‌‌آورم تا خودتان رابطه را دریابید (در واقع گفتاورد نخست را صرفا به این دلیل می‌آورم که به گفتاورد دوم مربوط است وگرنه سخنم بیشتر به گفتاورد دوم مربوط میشود):
نقل قول:میخواهم یک اصل را فرمول‌بندی کنم . هرگونه طبیعت‌گراییِ اخلاقی ، یعنی هر اخلاق سالم ، زیر فرمان یک غریزه‌ی حیاتی است - و در آن فرمانی از فرمان های زندگی از راه قاعده‌ای خاص از «بایست » و «نه‌بایست» به جای آورده میشود و بدین‌سان راه‌بندی از راه‌بندها و ستیز‌ه‌ای از ستیزه‌ها از سرِ راه برداشته میشود . اما ، اخلاقِ طبیعت‌ستیز، یعنی کم‌وبیش هرگونه اخلاقی که تاکنون آموزانده‌اند و ارج نهاده‌اند و اندرز گفته‌اند ،به عکس ، درست رویارویِ غریزه‌های حیاتی می‌ایستد و گاه پنهانی و گاه با صدای بلند این غریزه‌ها را محکوم میکند؛ و هنگامی که میگوید «خدا در دل مینگرد» به فرودست‌ترین و فرادست‌ترین خواهش‌های زندگی نه میگوید و خدا را دشمن‌ِ زندگی می‌انگارد...قدیسی که خاطرِ خدا از وی خرسند است یک اخته‌ی آرمانی است ...آن جا که «ملکوتِ خدا» آغاز میشود، زندگی پایان میگیرد ...
غروب بت‌ها ؛ ترجمه داریوش آشوری ؛ صفحه 60

همانطور که میبینید نیچه اخلاق‌تراشی برای پیروی از «غریزه» (که از نظرش اصیل‌ترین روش برخورد با زندگی همین است ) را به یک راه‌بند و یا یک ستیز تعبیر میکند و آنرا مذموم میشمارد .پس نیچه صرفا «ارزش اخلاق» را تهی نمیکند؛ بلکه برایش جانشین معرفی میکند .حال به این گفتاورد دقت کنید

نقل قول:
کسی که زنندگیِ چنین طغیانی را در برابر زندگی دریافته باشد - طغیانی که در اخلاق مسیحی کمابیش تقدس یافته است - از برکتِ آن چیزی دیگر را نیز درخواهد یافت، و آن بی‌هودگی، پوچی، یاوگی و دروغینگیِ چنین طغیانی‌ست . نکوهشی که زینده از زندگی کند سرانجام دردنمونی از گونه‌ای خاص از زندگی نیست : این پرسش هرگز پیش نمی‌آید که چنین داورِی‌ای درست است یا نه. برای آنکه کسی اجازه داشته باشد که به ارزش زندگی نزدیک شود، می‌باید جایگاهی بیرون از زندگی داشته باشد و از سوی دیگر، آن را به همان خوبی بشناسد که کسی آنرا تمام زیسته است یا همچون بسیاری یا همه‌ی کسانی که آنرا زیسته‌اند: همین دلیل بس برای آنکه بدانیم این مسئله‌ای نیست که به آن نزدیک توانیم ‌شد. سخن گفتن‌ِمان از ارزش‌ها همواره با الهام از زندگی و از چشم‌اندازِ زندگی‌ست.زندگی‌ست خود که از راهِ ما ارزش میگذارد.زندگی‌ست خود که ما را وامی‌دارد تا ارزش‌ها را برنیهم . و آنگاه که ارزشها را برنهیم، زندگی ست خودکه از راهِ ما ارزش میگذارد....از این نکته چنین بر‌می‌آید که طبیعت‌ستیزیِ اخلاق که خدا را همچون مفهوم ضدِ زندگی و محکومیتِ زندگی درمی‌یابد ، جز داوری ارزشیِ زندگی نیست - و اما داوری کدام زندگی؟ چه‌گونه زندگانی‌ای؟ - پاسخ را هم‌اکنون داده‌ام :زندگانی روبه فروشد،از توان افتاده،و محکوم به مرگ . اخلاق ، چنان که تاکنون دریافته شده - و شوپنهاور نیز سرانجام آن را با عنوانِ «نفی خواست زندگی»فرمول بندی کرده است- همانا غریزه‌ی تبهگنی‌ست که از خود یک دستور میسازد و می‌گوید «برو بمیر» - و این حکمِ محکومان به مرگ است...


این تکه، درواقع همه‌ی آنچیزی‌ست که من میخواهم بگویم و شما باید پاسخ همه‌ی پرسشهایتان همنیجا بگیرید . اینجا نیچه نخست نیهیلیست را معرفی میکند، سپس به آن میتازد و در نهایت میگوید چرا یک نیهیلیست رو به سوی مرگ دارد! یک همچین قطعه‌ای، با زبانی شاعرانه‌تر در کتاب چنین گفت زرتشت، قطعه پیشگو آمده است و این قطعه‌ای که از کتاب غروب بت‌ها آوردم در واقع تفسیرِ همان است در زرتشت.
بنابراین نیچه هم نیهیلست است و هم نیست! هم خود متدی نیهلیستی دارد و هم خود به نیهیلیسم میتازد! او در جای‌جای کتابهایش توضیح میدهد که چگونه ادیان و از جمله مسیحیت به خودی خود باعث نیهیلیسم میشوند.حال امیدوارم دانسته باشید که چرا یک نیهیلیست با خودکشی دست و پنجه نرم میکند و هم اینکه چرا نیچه یک نیهلیست است . نکته‌ای که اینجا شایان است به بیان، اینکه ، یک ابزوردیست ، همانطور که دوستمان آنددِ گرامی گفتند، تنها یک نیهیلیست نیست . او خواستارِ تعیین تکلیف است ؛ خواستار مبارزه راستین است؛ او برای پرسشها پاسخ میخواهد.یک نیهیلیست میپرسد(در باب زیستن و مردن) : جهان ارزشی برای زیستن به من ارائه میدهد؟ و ممکن است در پاسخ سرش را تکان داده و به زندگی خود ادامه دهد . ابزوردیست سوال را اینگونه میپرسد : زیستن در من معنایی دارد و از آن چه میخواهم؟ پاسخ باید آری یا خیر باشد! به همین دلیل است که به قول دوستمان تحملش قدری سخت است. اما شاید جالب‌ترین و بدیع‌ترین پاسخ به این دو پرسش را شوپنهاور داده باشد:
نقل قول:خودکشی را میتوان همچون آزمایشی در نظر آورد : پرسشی که انسان از طبیعت می پرسد ، طبیعت را مجبور میکند تا جوابی به آن بدهد . پرسش این است : مرگ چه تغییری در هستی انسان و نگاه او نسبت به چیزها و امور بوجود می آورد ؟ اما این آزمایشی است ناشیانه و نسنجیده . زیرا برابر با نابودی ذهنی ست که می پرسد و در انتظار پاسخ است .
نکته پایانی آنکه، نیچه به هیچ وجه خودکشی را رد نمیکند . خودکشی هم از نظر نیچه میتواند نوعی «دشمنی» باشد که موجب بالندگی شود که در نهایت یا مرا میکشد یا قویترم میسازد!
نیهلیسم، امروز خیلی بیش از پیش ، شاخ و برگ به آن افزوده شده است؛ چنانکه شما باید برای احاطه بر آن به نامهایی چون اگزیستانسیالیسم، شوپنهاور، کی‌که‌گار، سارتر ، نیهلیسم اکتیو و پسیو و... آشنا باشید (من اینجا سعی کردم ساده‌‌ترین شکل قابل بیان را بیان کنم!) . با اینحال جریان اصلی نیهیلیسم را همچنان کسانی چون شوپنهاور، نیچه، سارتر و کی‌که‌گار نمایندگی میکنند(در حوزه فلسفه) . نیهیلیسم بیش از آنکه قابل تعریف باشد، به واسطه پیشروانش شناخته میشود . هرکدام از آنها نیز ویژگی های منحصر بفرد و خاصی دارند که آنها را از دیگری متمایز میکند .
در وقتی دیگر بیشتر در این مورد سخن خواهم گفت . آنشب که میخواستم در این مورد بنویسم ، شارژرِ لپ‌تاپم سوخت و اکنون با شارژرِ قرضی آنرا براه انداخته‌ام.گویا اسپاگتی راضی نبود!E415

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ
#43

داریوش عزیز تا همینجاشم فکر میکنم عالی توضیح دادید;)
البته به نطر میرسه کلا بحث های فلسفی در هر بخش دفترچه غالب هستند و اینجا هم رمان هایی فلسفی همچنان روی بورسند:))

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ
#44

داریوش جان، به نگرم یک سپاس خشک و خالی برای تشکر از وقتی که برای این پیک گذاشتید کافی نبود.
پاسخ
#45

خواهش میکنم . قابلی نداشت .
امیدوارم که مفید واقع شده باشد .

کسشر هم تعاونی؟!
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 3 مهمان