05-06-2015, 11:49 AM
Nocturne نوشته: من به شخصه وقتی به خودم نگاه کردم دیدم کسانی که فهم و شعور و جایگاه اجتماعیشون از من بالا تر بوده و فروتن نبودن و من رو به خاطر اشتباهم مسخره هم کردن که البته این مسخره کردن رو میشه یه نوع انتقاد دونست خیلی بیشتر به پیشرفت من کمک کردن، درسته اول یه مقداری از دستشون ناراحت شدم و تغییر کردن کار آسونی نبوده ولی تاثیری که اینطور آدمها در دراز مدت داشتن به ناراحت شدن و سختی تغییر کردن می ارزه، یعنی یه طورایی فکر میکنم آدمهایی که اشتباهاتم رو به این طریق بهم فهموندن انسانهای مفید تر و دلسوزتری بودند، نظر شما در مورد این مسائل چی هست؟منظورتون احتمالا در زمینهء باورهای مذهبیه؟
ولی فکر میکنم در تمام زمینه ها این صدق میکنه.
خب باید بگم احتمالا به خود آدمش هم بستگی داره. آدمی که جدیت و فرصت و استعداد کافی داشته باشه در یک زمینه ای، وقتی با تمسخر و واقعیت های تلخ روبرو میشه جدیت و تلاشش میتونه بیشتر هم بشه و با آگاهی و بهینه تر عمل میکنه چون واقعیت های بیشتر و دقیقتری رو میدونه. بخاطر همین اون فرد میتونه اون تمسخرها براش مفید هم بیفته.
من خودم یه زمانی توی دانشگاه با اینکه رشتهء کامپیوتر بودم ترم دوم تازه کامپیوتر خریدم و دستم خورد به دکمه های کیبورد، یه رفیق داشتم که منو زرت و زرت بخاطر اینکه کارهای پیش پا افتاده رو بلد نبودم مسخره میکرد. ولی این باعث شد که من جدی تر شدم و فهمیدم در این دنیا راهی ندارم جز اینکه حداکثر تلاش خودم رو بکنم و از فرصتهای موجود حداکثر استفاده رو ببرم و قوی بشم به جایی برسم، چون اگر ضعیف بمونم و نیازمند دیگران بشم حتی نزدیکترین دوستانم هم راحت و بدون منت و مفتی برام کارهایی رو که نیاز دارم انجام نمیدن و تحقیر هم میشم و کسی به من جایگاه و اعتباری نمیده و این باعث میشه از خیلی موقعیت ها و پیشرفت های دیگر هم احتمالا محروم بشم.
من میدونستم که هوش و استعداد من احتمالا از اون رفیقم هم بیشتره.
آقا خلاصه ما ظرف مدت نمیدونم چقدر ولی زیر یک سال اینقدر مطالعه و تحقیق کردیم بصورت جدی که تمام ضعفهای بزرگ خودم رو برطرف کردم و با طرف در بیشتر زمینه ها میشه گفت برابری میکردم با اینکه اون چندین سال و از خیلی قبل و پیش برادرش و اینها هم با رایانه و نرم افزارهاش آشنا بود. میشه گفت در بعضی زمینه ها حتی ازش جلو زدم، چون من اصولی و علمی یاد میگرفتم و نه تجربی و هردمبیل مثل اون.
ولی من سعی کردم هیچوقت رفتار اون رو نسبت به خودش مرتکب نشم چون این تربیتی بود که مادرم از بچگی بهم یاد داده بود و بنظر من درست بود! بخاطر همین هیچوقت سعی نکردم مقابله به مثل کنم و انتقام بگیرم ازش و به رخش بکشم. اگر این قضیه فشاری هم بهم میاورد سعی میکردم با پیشرفت بیشتر و قوی و بی نقص شدن هرچه بیشتر اون رو جبران کنم.
خلاصه که آدم جدی و با استعدادی که فرصت و شرایطش رو داشته باشه میتونه تمسخر و تحقیر و ضعف رو به نیروی بیشتر برای پیشرفت خودش تبدیل کنه. ولی فردی که مثلا بقدر کافی جدی نباشه یا استعداد کافی یا فرصت و پیش نیازهای لازم دیگر رو نداشته باشه ممکنه این مسائل روش بیشتر تاثیر منفی بذاره تا مثبت.
نمیشه گفت که این رفتارها به این خاطر توجیه میشه یا خوبه، ولی بنظر من خیلی جدی و مهم نیست بهرحال چون در عمل کسی که کاره ای باشه بالاخره راه خودش رو پیدا و باز میکنه. ولی این وسط ممکنه یکسری انسانهای ضعیف تر یا کسانی که شرایط محیطی کافی ندارن تا حدی قربانی بشن، که البته بازم بنظر من ضعف های اصلی اغلب از خود آدمه. مثلا طرف میتونه بره سراغ یک کار و بار دیگه خب که فرصت و علاقه و شرایطش رو داشته باشه.
البته فکر نمیکنم که اون طرف دلش برای من سوخته بود و عمدا منو مسخره میکرد! این بحث دیگریست!
اینکه شما میگی شاید اون آدما دلسوزتر بوده باشن بنظرم البته کاملا ممکن هست. مثل داستان اون طرف که سواد نداشته بعد یه نامه داشته که پیش هرکس میبرده بخونه طرف تردش میکرده و آخرش مجبور شده خودش بره سواد یاد بگیره!