09-19-2015, 01:54 AM
Ouroboros نوشته: واژهی درخودمانده را من در اشاره به این پُست و با همان تعریف بکار بردم:
طی دو سال گذشته این ایدهای بسیار خام و سطحی به من کمک بسیار زیادی در درک پدیدههای اجتماعی و غیراجتماعی پیرامونم کرده. به کاغذ درآوردن این ایده در قالبی شایسته محتاج فعالیت ذهنی بسیار متمرکز و سازمانیافتهای است که من هنوز فرصت و انرژی لازم برای آنرا پیدا نکردهام. با اینهمه اینجا تلاش خواهم کرد تا امر گریزان از زبان را افسار بزنم و تعریفی جامع از این رهیافت، و اینکه چرا انتقاد شما (و کازینسکی) از آیندهی سیستم تکنولوژیک را پوچ میکند ارائه بکنم.
در مُدلسازی بالا دو چیز بسختی کمبودشان احساس میشود:
١ّ. خودآگاهی نقشی ندارد.
٢- بسته به بافتار (context) هرکس میتواند گاه یک, گاه دو و گاه سومی باشد.
٢- بسته به بافتار (context) هرکس میتواند گاه یک, گاه دو و گاه سومی باشد.
گره دوم گره بسیار فراگیریست که در مُدلهای خام همواره یافت میشود. در واقعیت ما سیاه و
سپید نداریم و جنونپیشه گاه میتواند به حقیقت بپردازد, و حقیقتگرا گاه میتواند جنونپیشه باشد.
گره یکم گرهِ مهمتریست و در همهیِ مدلهای آورده از سوی شما, اینجا و دگرجا, کمبودش احساس¹ میشود و آن اینکه کَس
میتواند خودآگاهانه گاه از راه یکم, گاه دوم و گاه سوم برود, درست همان کاری که خود ما [بایستی] انجام بدهیم. نمونهوار
خوردن و آشامیدن چیزهایی میباشند که بیشتر با مُدل احساس بایستی سر و کار داشته باشند, در این دم
چه چیزی میچسبد و سپس روی این گزینش اصلی, فاکتورهای مهم دیگر مانند تندرستی و اینکه شاید بجای
سیبزمینی سرخ کرده گرچه خوشمزه, ولی گزینهیِ کمتر خوشمزه و سالمتری نیز در دست باشد و ..., اعمال بگردند.
در مدل بالا این توانایی که کس خودآگاهانه یکی یا دیگری را بگزیند, نادیده گرفته شده است.
---
¹
آیا برای شما که استاد شترنگاید, این خودآگاهی نیست؟
.Unexpected places give you unexpected returns