Alice نوشته: انگاره نه ؛ انگاره از انگاریدن به چم فرض کردن می آید ؛ من گفتم نگره !
خب بفرمایید نگاه بکنیم !
بر پایه سال ها بررسی و پژوهش های بالینی ِ اریک برن در بزرگترین
دانشگاه های جهان !
+ بر پایه آروین های پیچیده ای که سر راست بروی کسان انجام داد ؛
شما می گویید درد و رنج + خودآگاهی = خودکشی !
پنداره رنج و درد برای کسی که از تندرستی روانی برخوردار است یعنی
چه ؟ اینجا پنداره «تندرستی روانی» به میان میاید ! برای نمونه شما
باید به من نشان دهید در نمونه ی پیشین (چند پُست پیشتر) چرا درد
و رنج های فربودین به خودکشی پایان نیافته اند ولی بهمان کس در
زندگی اش "بی آوند" در پی رنج و درد می گردد و سامه های ناخوشی
خودش را فراهم می آورد ؟
( در روانشناسی نوین میگویند به سوی بازنوازی پیشنویس میگردد )
در جاییکه بهترین زندگی را هم دارد ؟
دوست عزیز،اگر به من پارسی هم آموزش ندید متوجه منظورتون میشم! :) ( چون هر چیزی علمی فرضیست،حتی محکم ترین و قوی ترینشون و این به استحکام فرض مرتبط نیست)
چیزی که من راجه به نظریاتشون میدونم بیشتر یک جور
pop psychology هست و به نوعی تبدیل super ego ,ego ,id فروید به Parent, Adult, Child با بار جنسیتی کمتر هست.
یکی از مشکلاتی که من در خیلی از نظریات روانشناسی میبینم(البته راستش اولین بار این مشکل رو خودم ندیدم :) ) اینه که بیش از حد تفسیر پذیر هستند و به نظر میاد همه چیز رو توضیح میدند!
حتی میتونم این جرات رو به خودم بدم که حتی روانکاوی به قول کارل پوپر "شبه علمی"هست و حتی جای یک خطا هم باقی نمیمونه!(مسئله این که یک چیز علمی باید
خطاپذیر باشه مگرنه علمی نیست)
و خیلی اوقات ما پژوهش های علمی و آزمایش با گروه های کنترل نداریم تا بتونیم خطای احتمالی در فرض رو ردگیری کنیم(برای نمونه در مورد همین transactional analysis به دنبال پزوهش هایی مرتبط گشتم و حتی یک مورد هم پیدا نکردم که شرایط علمی داشته باشند)
نشونتون میدم دعوام نکنید :)
مفاهیم درد و خوشی نسبی هستند(و انسان ها سریع به سطح های بالاتر و پایین تر عادت میکنند)برای نمونه زندگی یک ورزشکار حرفه ای ممکنه برای یک پسر نوجوان خیلی ایده آل به نظر برسه ولی هر دوی اینها به درد و خوشی های زندگی خودشون عادت کردند بنابراین از لحاظ سطح خیلی فرقی ندارند(به دلیل تسلسی که رخ میده)مثلا این پسر نوجوان آرزو داره که فوتبالیست بشه،چون مشهور میشه،چون درآمد زیادی پیدا میکنه چون فکر میکنه راحت تر زندگی میکنه و... ولی وقتی مشهور میشه وقتی پولدار میشه و...(به اهدافش میرسه)دو تا وضعیت داره یا اینکه دیگه هدفی پیدا نمیکنه و به پوچی میرسه یا اینکه مجبور میشه برای فرار از پوچی باز هدف گزاری کنه.مسئله اینه که چیزهای که برای پسر نوجوان ارضاکننده هست برای ورزشکار حرفه ای کم ارزش میشه یا کلا ارزش خودش رو از دست میده و مشکلات زندگی ورزشکاری براش مشخص میشه(مثلا برنامه سفت و سخت و تمرینات مداوم،محدودیت ها و عوارض شهرت و...)
در واقع یکی از چیزهایی که بیشتر مردمان جهان رو زنده نگه میداره امید به رسیدن به اهدافشونه،هر مقدار به اهدافشون نزدیکتر بشند کار پیدان کردن هدف های جدید سخت تر میشه.(البته من شخصا باور دارم امید چیز کاملا ناکارایی هست)
مثلا خیلی ممکنه به امید جهان دیگه،به خاطر باورهای دینی و... به زندگی ادامه بدند ولی اگر همه اون چیزهایی که بهش امید دارند(مثل جاودانگی)شاید واقعا به خود کشی میل پیدا کنند :))
البته توضیحات دیگه ای هم ممکنه وجود داشته باشه،ولی برای توضیح دادن چیزی به روش علمی نیاز به شواهد و مدارک داریم و صد البته آزمایشات مکرر داریم.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-