01-18-2013, 06:52 AM
yasy نوشته: یکی از فانتزیام اینهوقتی دارم تو خیابون راه میرمی ماشین به سرعت بیاد سمت ی عابر پیاده (ترجیحا دختر) :دیبعد با صدای بلند بگم خــــــــــانـــــــــــم مــواظـــــــب بـــــاش !بعد صدامو نشنوفه خودمو با سرعت به طرفش پرت کنمو نجاتش بدم بعد بیوفتیم روی هم طوری که صورت رو صورت بشیم اونم میخواد منو ببوسهولی من یهو یاده عیالم بیوفتمدستمو بزارم جلو لبِش بگم متاسفم بعد پاشمخودمو بتکونم در حالی که دارم میرمُ تو اُفق محو میشمبهم بگه : فقط اسمـتو بهم بگو !منم با ی لبخند نـرم بـگم :ی غــریــبه بعد تو دود محو بشم:))))یکی ازفانتزیای منم اینه که یه روز بیاد که با تاپ و شلواربرم توخیابون بعد از پله های یه پاساژ برم بالابعد یهو برگه هام از دستم بیفته بشینم یکی یکی جمعشون کنم بعد یکی بیاد بالاسرم بایه صدای جذاب مردونه بگه خانوم کمکتون کنم؟بعد من مثل اینایی که سالهامنتظر مرد رویاهاشون بودن با نازوعشوه سرمو بلندکنم تاببینمش یهو ببینم یه اخوند گردن کلفت جلوم وایساده بعد بلندشم باتمام قدرتم بایه حرکت جکی جانی یه لگد بزنم رو تخت سینش سربخوره هی رو پله ها قل بخوره بیفته کف زمین بعد همه جمع بشن تشویقم کنن بعد دکتربیاد بالاسرش علت مرگ روبراثر بازشدن عمامه و پیچیده شدن دورگردنش وخفگی تشخیص بده وبعد به قول یاسی از خوشی تو افق محو بشم:)))