iranbanoo نوشته: مهربد جان تورو به اسپاگتی سوگند یکم روانتر بنویس.اول باید معنی لغات رو بفهمم بعد ببینم منظورت چی بوده بعد ببینم جوابش چیه .....
نه منظورم من از فطری بودن روح نبود.البته عده ای به همین روح هم معتقدند که اصلا با آن کاری نداریم.
منظور این بود که یک سری اصول هستند که استعداد درک این اصول امری فطریست.اما افراد معمولا بعد از به کار بردن عقل از این اصول استفاده میکنند.
بانو چیز سختی نبود، گفتید برخی بنام آروینگرایی (Empiricism، آروین = تجربه) میگویند که برخی چیزها پیش از زایش (متولد شدن؟) در ما نهادینه شده.
من هم گفتم چنین چیزی بسادگی آروینگرایی نیست، چون آروینیدن (تجربه کردن) نیاز به یک کالبد مادی و هستِش (existence) دارد، اگر نه که دیگر آروین نیست، وحی و الهام و ایناست.
ولی آیا پس از زایش (متولد شدن) آیا در همه ما اصولی فطری نهادینه شده؟ آری. به آن میگویند "غریزه" و همه جانوران
ژنتیکی "غریزه" دارند که دربرگیرنده رهنمودها (directives)، رانهها (drives)، انگیزشها (motivations) و ... است.
یک نوزاد شیرخواره زمانیکه پستان را خودبهخود میمکد یک برنامه غریزی (سرشتین، درونی) را دنبال میکند. همین غریزهها
را در فرآیند اندیشیدن هم داریم و برخی چیزها را آسانتر میاندیشیم یا برایمان دریافتنیتر هستند تا چیزهای دیگر.
یکی از چیزهایی که غریزی نگرهپردازی (theorize) میشود که
بیشتر ما آدمها داریم، گرایش به دین یا خداپرستی است.
پس دینداران میتوانند برای نمونه درست بگویند که ما سرشتوار (فطرتا) به خداپرستی گرایش داریم، ولی ما سرشتوار به
چیزهای نامنطقی دیگری هم گرایش داریم و این سرشت و غریزه در آنجا نمایانگر درستی یا واقعیت داشتن یک چیز نیست.
***
اگر سخن اکنون درباره چیز دیگریست، برای نمونه بگوییم دانشهایی هست که ما نمیتوانیم با خرد به آنها دستیابیم،
ولی با یک چیز درونی، بگوییم یک حس آروینیک (تجربی) درونی میتوانیم، آنگاه آری، شایَند (امکان) آن هست
ولی درستی آنرا دیگر نمیتوانیم دربیاوریم، چون «درستیِ چیزها» را منطق (=فرنود) در میاورد و منطق یا فرنود، نیاز به خرد دارد.
نمونه خوب آن «شامانیسمِ» سرخپوستان
یاکی است که شناخت (معرفت) را
از سرچشمههای بیرون از خرد هم میدانند. اگر کتابهای کاستندا را بخوانید در یک جایی بروشنی فرنود (منطق) را مرزبندی
کرده و شناخت بیرون از فرنود را شدنی میبیند (شوربختانه نگاره آنرا پیدا نکردم).
این شناخت را شما تنها میتوانید با انجام یک شماری کارهای گنگ و رازآلود که همان آموزههای دون خوآن به نویسنده باشند فراگرفته
و نگرش خودتان به جهان را بدگرانید.
این دگراندن نگرش به جهان به این معنی نیست که جهان را جور دیگری هم میبینید، به این چم است که جهان را بریخت دیگری
دریافت میکنید و به سخن دیگر، به یک جهان دیگر میروید؛ مانند یک گیرنده ماهواره (دریافتتان) که با چرخاندن آن یک ماهواره (جهان) دیگر را میگیرید.
اگرچه به گِرایند (احتمال) بس بالا این آموزهها و نوشتههای کتاب چرندیاتی پندارین (تخیلی) بیش نیستند، ولی نکته در
این است که ما این "چرند بودن" آنها را بیاری "خرد و فرنود (منطق)" درمیاوریم، اگرنه بی کاربرد فرنود نمیتوان آنها را چرند دانست.
جدای این، خواندنشان برای برزش اندیشه و جهانبینی هم خوب است.