دفترچه

نسخه‌ی کامل: جهانبینیِ زندگی
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4 5
نمیدونم اصلا چنین بحثی تو فروم شده یا نه؟
اما دوست دارم نظر دوستان رو در مورد جهان بینیشون بدونم.
این بحث ها جدیدا خیلی برام پیش میاد و برام جالبن.منظورم اون نتایج کلی در مورد جهان و هستی هست که معمولا هر فرد با توجه به یافته های خودش در موردشون نظراتی داره.
مفهوم بود اصلا؟!!!E40d
ممنون مهربد گرامی.
از اونجایی که استعداد چندانی تو مدیریت تاپیک هام ندارم و گفتم بین بحث های خودمانی مطرحش کنم.
اما حالا که اینطور شد برای اینکه کمی شفاف ترش کنم مجبورم یکسری نمونه افکاری که بهش برخوردم رو بیارم تا مفهوم بشه.
احساس میکنم هر فرد تو زندگیش به نوعی به زندگی و هستی نگاه میکنه.ممکنه در کل پیرو افکاری خاص باشه اما باز هم در کنارش یافته هایی داره که تنها خودش به اونها رسیده و گاها هم قابل بیان نیستن چون کسی متوجه نمیشه.
نمیدونم کتاب دارالمجانین جمال زاده رو خوندید یا نه اما یکی از شخصیت های داستان که در انتها دیوونه میشه اعتقاد داشته جهان و همه ی هستی بر مبنای اعداد هستن که بنا نهاده شدن.گرچه این شخصیت به اسلام معتقد بود اما سعی داشت با اعداد از اسرار هستی رمز گشایی کنه.
یا اخرا با یکی از دوستانی که بحث میکردم نظریه ی جالبی در مورد هستی و نیستی میداد که این نظریه ها به هیچ عنوان قابل اثبات نبودن اما با توجه به تجربه های شخصی هر فرد تو زندگی شاید میشد تا حدودی بهش توجه کرد.
یا خیر و شر و یا نیرو های مثبت و منفی و..... از این قبیل....
جهانبینی من پیشترها بر پایه‌ی فرنودِ ناب (منطق محض) بود، دیرتر ولی به آروین‌گرایی (empiricism) و
اینکه خرد و دریافت ما از جهان بیرونی بس ناچیز و بیشتر زمانها نابسنده است رسیدم.

در خردگرایی ناب، رویکرد من در برابر هرچیز اینگونه بود که نخست با ابزار خرد/فرنود به آن
نگریسته، سپس اگر چرایی و کارکرد فرنودین آنرا می‌دریافتم، آنگاه آنرا نیز میپذیرفتم:
داده‌ها از جهان بیرونی -> وارسیِ فرنودین درونی -> جهانبینی

برای نمونه، اگر کسی با گفتن سخنی مرا خشمگین میکرد:
سُهش خشم (داده از جهان بیرون) -> وارسیدن فرنودین -> پذیرش یا نپذیرش خشم، اگر و تنها اگر فرنودین بود.


شوربختانه با این رویکرد خام و نابخردانه بیگمان بسیاری چیزهای درخور نگرش را در زندگی از دست دادم. اگر چیزی به من احساس بدی میداد
ولی نمیتوانستم کارکرد فرنودین آنرا بیابیم، به سادگی آنرا می‌راندم (discard)، بی آنکه به ارزش والای آن احساس با فرنودهای نادریافتنی خودآگاهانه پشتش، ارجی بدهم.

در گذر زمان ولی با آمیزش خردگرایی ناب (rationalism) با آروین‌گرایی (empiricism)، به این فرجام (نتیجه) رسیدم که
اگر در همان نمونه بالا، کسی مرا "خشمگین" کرد، چون خودآگاهانه فرنودی برای خشم نمیبینم ببایست به این معنی نیست که خشم من نابجاست،
بساکه بایستی دراورد بخش خودآگاه و فرنودین من چه آگاهی‌ای یا دریافتی را ندارد که نمیتواند کارکرد احساس را ببیند.

به سخن دیگر:
داد‌ه‌ها از جهان بیرونی -> وارسیدن با همه ابزارها (فرنود، احساس، شناخت {cognition}، ...)ی درونی -> جهانبینی

پس در این نگاه فرنود تنها یک ابزار راهنما در کنار دیگر ابزارها شده و دیگر هر چیزی نباید ببایست از پالاینده فرنود رد شود تا آنرا
بپذیرم. با این نگرش چیزهای دیگری برای من باز شدند، مهندترین (مهترین) آنها توانایی رویارویی با چیزهای ناشناخته و نابیمی
از ندریافتن (نفهمیدن).

من بهترین دستاورد شخصی خودم را در این چند ساله این میدانم که میتوانم چیزها را بی آنکه دقیق دریابم یا هتا اندکی از کارکرد
آنها سر در بیاورم را پذیرفته و هتا در راستای سود خود به کار بگیرم. بیشترین هنود (اثر) در یافتن این نگرشم را وامدار نویسنده
«نسیم نیکولاس طالب» میدانم که در این جستار درباره‌اش نوشته‌ام: پادشکنندگی - Antifragility
iranbanoo نوشته: یا اخرا با یکی از دوستانی که بحث میکردم نظریه ی جالبی در مورد هستی و نیستی میداد که این نظریه ها به هیچ عنوان قابل اثبات نبودن اما با توجه به تجربه های شخصی هر فرد تو زندگی شاید میشد تا حدودی بهش توجه کرد.
یا خیر و شر و یا نیرو های مثبت و منفی و..... از این قبیل....

جهانبینی من ؛ جهانبینی دانش است !
--
به دید من این یافته های خودینه که فرمودید کشک است و به درد دانش نخواهد خورد !
من در کودکی چنین پندارها را بسیار داشتم ؛ ولی چرا می گوییم کشک است ؟
یک باور که جهانبینی ما بر آن پایه ریزی می شود ؛ همانا بایسته است که باوری "درست"
و "یکسنج با فربود" باشد که با متدهایی فرنودین پایور شده باشد ؛
ولی از کجا بدانیم یافته های ما در زندگی هم "درست" است و هم "فرنودین" ؟
پاسخ ما را فلسفه* می دهد ! ولی فلسفه چه میگوید ؟

شناخت به دو بخش "تالیفی" و "تحلیلی" بخش می گردد ؛
1- زمین به گرد خورشید می چرخد !
(یک فرهشت تالیفی است که با نپاهش و آزمایش بدان رسیده ایم) ؛
ولی چگونه دریابیم که چنین فرهشتی درست است ؟ هنگامیکه هر روز
می بینیم که خورشید به گرد زمین می چرخد ! من باید متدی داشته باشم
که به "صدق" گزاره ی یادکرده ایمان بیاورم ؛ پاسخ من را فلسفه ی تحلیلی
خواهد داد ! فلسفه ؛ این «متد» را نشانمان می دهد ؛ چگونگی جداسازی ِ
فرهشت های راستین از دروغین !

* فردید از فلسفه ؛ فلسفه ی آناکاویک می باشد ؛ فلسفه ی امروز با فلسفه
باستان دگرسان است !
وجود به واجب ؛ ممکن و ممتنع بخش می شود .
فروزه ها (اعراض=ماهیات)
، اعتباری هستند و وجود اصیل است .
خدا علت العلل و ذات واجب الوجود است
.
هر چیزی به مِهاد خود باز می گردد
.
کلان از خُرد بزرگتر است.

فیلسوفان سده ی بیستم و بیست و یکم این گزاره ها را در بخش
فلسفه نمی دانند ! صدرالمتالهین از نگره ی حرکت در جوهر سخن
گفته است ؛ ولی فیلسوفان امروز آن را در بخش "دانش" میدانند ؛ نه فلسفه !
--
1- همه ی پرندگان پرواز میکنند !
2- اردک یک پرنده است !
3- اردک پرواز می کند !
این یک خردفرنود است و به گونه ای فلسفه شمرده میشود ؛ چون نشانمان
میدهد که گزاره پرواز کردن اردک بر پایه ی چه آوندی فربودین است ! (= و به
این آوند که از سنجش ارستو سود برده "درست" است)
مزداهیگ به گونه ای فلسفه است :
در هر برگه ؛ از یک تیل بیرون از یک رج ؛ تنها و تنها یک رج می توان همراستا
با رج یادکرده کشید !
--
پس جهانبینی باید دانشیک باشد و با متدهای فرنودین (فلسفه) پایور شود ؛ اگرنه باوری
انگارین و پوچ خواهد بود ؛ مانند باورهای خودینه ی من در کودکی !
همچنین توان خردورزی ام به من گونویسی میکند که آموزه های "ماتریالیسم" و جهانبینی
آن ؛ سراسر درست است ! پس من پیرو اندیشگاه ماتریالیسم خواهم بود و دیگر هیچ !

پایور = paayvar = اثبات
فرنودین = منطقی
فرنود = استدلال
فرهشت = قضیه
آناکاوی = تحلیل
فَربود = واقعیت
فَربودین = واقعی
فروزه ها = صفات
خیلی هم خوب الیس جان
اما منظور من نه فقط فرضیه هایی بر مبنای حدس و گمان و تئوری های بی پایه و اساس که حالاتی از کشف و شهود بود که فرد بهش دست پیدا میکنه.
این ها رو نمیتونه با دلایل منطقی به مرحله ی اثبات برسونه اما بهش دست پیدا کرده و براش به عینه ثابت شده.شاید قابل انتقال به غیر نباشه اما خودش از این یافته استفاده میکنه .این یافته ها هم به صورت یک جرقه ظهور پیدا نمیکنن که مثل یک پازل اطلاعاتی پراکنده که گاها هم به لحاظ علمی قابل توجیه هستن میتونه پایه و اساس این تئوری رو تامین کنه.
مثل همین آروین گرایی که مهربد گرامی هم بهش اشاره داشت.

اجازه بدین این نظریه رو براتون بیارم.میدونم بیشمار ایراد میشه بهش گرفت اما قابل تامله(دست کم برای من اینطور بوده)
اگر به کل ادیان رو ناکار امد برای آدمی وجهان بدونیم اما ایا گاها میشه در بین فلسفه ی ادیان به چیزیهایی جلب شد ؟
رای من جهان بینی زرتشت جالب بوده وقتی که از هستی و نیستی صحبت میکنه.
و وقتی این نظریه رو با دنیای اروزم مقایسه میکنم میبینم در خور توجهه.
شاید منطقا بشه گفت که چنین مسائلی قابل اثبات نیستن اما وقتی درش تعمق میکنم چیز های جدیدی پیدا میکنم.
......!!
.......؟!
iranbanoo نوشته: اما منظور من نه فقط فرضیه هایی بر مبنای حدس و گمان و تئوری های بی پایه و اساس که حالاتی از کشف و شهود بود که فرد بهش دست پیدا میکنه.
این ها رو نمیتونه با دلایل منطقی به مرحله ی اثبات برسونه اما بهش دست پیدا کرده و براش به عینه ثابت شده.شاید قابل انتقال به غیر نباشه اما خودش از این یافته استفاده میکنه .

سپاس ایرانبانو جان ؛ فردیدتان را گرفتم و برای همین درازه نویسی نمودم !
--
نمونه ی ناسازگار :
بسیاری از مسلمین «گمان» می کنند که الله برایشان به عینه پایور شده است !
شاید نتوانند در رویارویی اندیشه ها باورشان را پایور کنند ؛ ولی برای خودشان
در جایگاه فرهود (حقیقت) ارزشمند است و به آن ایمان دارند !
«دانش باوری ست درست و فرنودین»
درست = یکسنج با فربود
فرنودین = با متدهای درستی به باور رسیده باشیم ؛

هرچه که در پَرهون بالا نگنجد در جایگاه خرافه می باشد ! هرآینه شاید هم
درست باشد ، ولی چون "درست" بودن و "فرنودین" بودنش پایور نمی شود ؛
در جایگاهی داو (ادعا) انگاشته می شود و اگر پایور نشود آن را هیچ می انگاریم !
من باورهایم بیشتر بر پاد یکسری چیزها تعریف میشود و با اینکه بدهی شاید بنظر برسند ولی بنظر من معیار اساسی هستند.
از نظر متافیزیکی من طبیعتگرا هستم و شاید پاد ماورالطبیعه گرا بشود گفت یا حتی پادکدراندیشی (!!).دیدگاه من تا آنجا که معلوم شده برایم پیرو نهضت روشنگریست.در ضدیت با سنت و هوادار خرد (Reason،نه خردگرایی بمعنی آنچه بر پاد تجربه گرایی که گفته شد) و فردیت است.
از نظر سیاسی هم دیدگاه من را شاید بشود پاد تمامیتخواهی نامش را گذاشت.
داستان الله و مسلمین با اونچه که یک فرد خداباور به وجود یک خالق باورمنده خیلی فرق داره.مسلمه که الله مسلمین به هیچ طریقی قابل توجیه نیست و خرافه ی محضه.باز به نسبت اگر خداباوری بگه که من بنا به دلایلی وجود خالقی رو باور دارم یافته ی اون رو قابل تامل میدونم.چون به نظریه اش میشه به کمک دانش و علم پرداخت.(حالا رد یا تایید کرد بحث نیست)
اما کشف و شهود پایه ی خرافی نداره که البته به قول شما دانشیک هم هست.وقتی از اروین گرایی میگیم به کمک حواس پنج گانه به یافته هایی میرسیم.شاید نشه که به صورت علمی ثابتش کرد اما اونچه که مشخصه پایه و اساس توهمات فرد نیستن بلکه در عین هوشیاری به اونها رسیده و با منطق و عقل داده ها رو تجزیه و تحلیل کرده.
در کل من هم شاید نظر شمارو در بیشتر موارد پذیرا باشم و خرد گرایی رو به هر چیز دیگری برتری بدم اما هر چه که جلو تر میرم حس میکنم چیزهایی وجود دارن که به کمک این نگاه میشه نسبت بهشون آگاهی پیدا کرد و ازشون بهره مند شد:)
Russell نوشته: یا حتی پادکدراندیشی (!!).


به گمانم اینجا پادکندراندیشی واژه درستی نباشد، کدراندیشی میشود اندیشیدن هنگامیکه جهانْ پیش روی ما کدر یا opaque است.

چنین چیزی ستودنی و خواستنی است، ولی میاندیشم آنچه فردیدت بود راسل جان همان بگوییم آشکاراندیشی یا explicit-thinking ای باشد
که برتراند راسل برمیشمارد. بجای آنکه چیزها را پوشیده (≠ کدر) یا implicit رها کنیم، آنها را بیاشکارانیم و فرایند اندیشیدن روشن و سنجیده باشد.
Mehrbod نوشته: به گمانم اینجا پادکندراندیشی واژه درستی نباشد، کدراندیشی میشود اندیشیدن هنگامیکه جهانْ پیش روی ما کدر یا opaque است.

چنین چیزی ستودنی و خواستنی است، ولی میاندیشم آنچه فردیدت بود راسل جان همان بگوییم آشکاراندیشی یا explicit-thinking ای باشد
که برتراند راسل برمیشمارد. بجای آنکه چیزها را پوشیده (≠ کدر) یا implicit رها کنیم، آنها را بیاشکارانیم و فرایند اندیشیدن روشن و سنجیده باشد.
البته منظور من از کدر اندیشی واژه ایست که دن دنت در یکی از کنفرانسهای بیخدایی (AAI) مطرح کرد.دنت درباره نظرات پیرامون واژه Bright که ریچارد داوکینز برای خودشان انتخاب کرده بود سخن میگفت و اینکه برخی میگویند خیلی واژه خودبرتر بینانه ایست و...
بعد زرف مقابل را دسته بندی میکند و میگوید مخالفین ما یکی هواداران ماورالطبیعه هستند و نامشان را Super 21 میگذارد.بعد میگوید اینها تنها نیستند دسته دیگری هستند که راز و ابهام را دوست دارند ولی از دسته اول نیستند و اگر ما آنها را سوپر بنامیم ناراحت میشوند.نام آنها را Murky میگذارد 24 که من به کدر ترجمه کردم که البته شاید چندان دقیق هم نباشد.البته این مشابه همانیست که گفتی.بقول ویتگینشتاین:

People who have no need for transparency in their argumentation are lost to philosophy

صفحات: 1 2 3 4 5