12-18-2012, 08:46 PM
جهانبینی من پیشترها بر پایهی فرنودِ ناب (منطق محض) بود، دیرتر ولی به آروینگرایی (empiricism) و
اینکه خرد و دریافت ما از جهان بیرونی بس ناچیز و بیشتر زمانها نابسنده است رسیدم.
در خردگرایی ناب، رویکرد من در برابر هرچیز اینگونه بود که نخست با ابزار خرد/فرنود به آن
نگریسته، سپس اگر چرایی و کارکرد فرنودین آنرا میدریافتم، آنگاه آنرا نیز میپذیرفتم:
برای نمونه، اگر کسی با گفتن سخنی مرا خشمگین میکرد:
شوربختانه با این رویکرد خام و نابخردانه بیگمان بسیاری چیزهای درخور نگرش را در زندگی از دست دادم. اگر چیزی به من احساس بدی میداد
ولی نمیتوانستم کارکرد فرنودین آنرا بیابیم، به سادگی آنرا میراندم (discard)، بی آنکه به ارزش والای آن احساس با فرنودهای نادریافتنی خودآگاهانه پشتش، ارجی بدهم.
در گذر زمان ولی با آمیزش خردگرایی ناب (rationalism) با آروینگرایی (empiricism)، به این فرجام (نتیجه) رسیدم که
اگر در همان نمونه بالا، کسی مرا "خشمگین" کرد، چون خودآگاهانه فرنودی برای خشم نمیبینم ببایست به این معنی نیست که خشم من نابجاست،
بساکه بایستی دراورد بخش خودآگاه و فرنودین من چه آگاهیای یا دریافتی را ندارد که نمیتواند کارکرد احساس را ببیند.
به سخن دیگر:
پس در این نگاه فرنود تنها یک ابزار راهنما در کنار دیگر ابزارها شده و دیگر هر چیزی نباید ببایست از پالاینده فرنود رد شود تا آنرا
بپذیرم. با این نگرش چیزهای دیگری برای من باز شدند، مهندترین (مهترین) آنها توانایی رویارویی با چیزهای ناشناخته و نابیمی
از ندریافتن (نفهمیدن).
من بهترین دستاورد شخصی خودم را در این چند ساله این میدانم که میتوانم چیزها را بی آنکه دقیق دریابم یا هتا اندکی از کارکرد
آنها سر در بیاورم را پذیرفته و هتا در راستای سود خود به کار بگیرم. بیشترین هنود (اثر) در یافتن این نگرشم را وامدار نویسنده
«نسیم نیکولاس طالب» میدانم که در این جستار دربارهاش نوشتهام: پادشکنندگی - Antifragility
اینکه خرد و دریافت ما از جهان بیرونی بس ناچیز و بیشتر زمانها نابسنده است رسیدم.
در خردگرایی ناب، رویکرد من در برابر هرچیز اینگونه بود که نخست با ابزار خرد/فرنود به آن
نگریسته، سپس اگر چرایی و کارکرد فرنودین آنرا میدریافتم، آنگاه آنرا نیز میپذیرفتم:
دادهها از جهان بیرونی -> وارسیِ فرنودین درونی -> جهانبینی
برای نمونه، اگر کسی با گفتن سخنی مرا خشمگین میکرد:
سُهش خشم (داده از جهان بیرون) -> وارسیدن فرنودین -> پذیرش یا نپذیرش خشم، اگر و تنها اگر فرنودین بود.
شوربختانه با این رویکرد خام و نابخردانه بیگمان بسیاری چیزهای درخور نگرش را در زندگی از دست دادم. اگر چیزی به من احساس بدی میداد
ولی نمیتوانستم کارکرد فرنودین آنرا بیابیم، به سادگی آنرا میراندم (discard)، بی آنکه به ارزش والای آن احساس با فرنودهای نادریافتنی خودآگاهانه پشتش، ارجی بدهم.
در گذر زمان ولی با آمیزش خردگرایی ناب (rationalism) با آروینگرایی (empiricism)، به این فرجام (نتیجه) رسیدم که
اگر در همان نمونه بالا، کسی مرا "خشمگین" کرد، چون خودآگاهانه فرنودی برای خشم نمیبینم ببایست به این معنی نیست که خشم من نابجاست،
بساکه بایستی دراورد بخش خودآگاه و فرنودین من چه آگاهیای یا دریافتی را ندارد که نمیتواند کارکرد احساس را ببیند.
به سخن دیگر:
دادهها از جهان بیرونی -> وارسیدن با همه ابزارها (فرنود، احساس، شناخت {cognition}، ...)ی درونی -> جهانبینی
پس در این نگاه فرنود تنها یک ابزار راهنما در کنار دیگر ابزارها شده و دیگر هر چیزی نباید ببایست از پالاینده فرنود رد شود تا آنرا
بپذیرم. با این نگرش چیزهای دیگری برای من باز شدند، مهندترین (مهترین) آنها توانایی رویارویی با چیزهای ناشناخته و نابیمی
از ندریافتن (نفهمیدن).
من بهترین دستاورد شخصی خودم را در این چند ساله این میدانم که میتوانم چیزها را بی آنکه دقیق دریابم یا هتا اندکی از کارکرد
آنها سر در بیاورم را پذیرفته و هتا در راستای سود خود به کار بگیرم. بیشترین هنود (اثر) در یافتن این نگرشم را وامدار نویسنده
«نسیم نیکولاس طالب» میدانم که در این جستار دربارهاش نوشتهام: پادشکنندگی - Antifragility
.Unexpected places give you unexpected returns