12-06-2012, 12:02 AM
Mehrbod نوشته: فداکاری = خودخواهی ژنمن نمیدانم،پس اول باید بپرسیم چرا یک چیزی فرگشته و باید تز خودخواهی روانی شما را برآورده کند یک چیز که بعد اجازه دهید تا مفهومش وجود داشته باشد.
ولی دوستی چیست؟ خودخواهی ژن؟ خودخواهی روان؟ کارکرد آن چیست؟ ما کارکرد فداکاری را میدانیم، کارکرد دوستی که تنها و تنها برای خودش او را میخواهیم چیست؟
چگونه چنین چیزی فرگشته؟ چرا پس من مانند شما نمیتوانم آنرا "حس" کنم؟ هزار یک و پرسش دیگر اینجا داریم که این تعریف را ناپذیرفتنیترین تعریف میکند.
نکته هم در «خود» داشتن در همه اینهاست. من میگویم همه کنشهای ما، از ریز تا درشت در راستای آماجها و سود خودمان هستند.
درباره فداکاری هم ما نمونه داریم که کسی انجام داده، ولی درباره دوستی چه نمونهای داریم که "کسی دیگری را برای خودش خواسته باشد"؟
با در دست بودن نمونه زنده روشنه که من پنداره «فداکاری» را (اگرچه ریشه در ژن خودخواه) داشته باشد میپذیریم، ولی
درباره دوستی تنها و تنها میتوانم روی سخن تو تکیه کنم، چون هیچ همچو چیزی در زندگی خودم ندیدهام و برایم دریافت آن شدنی نیست.
در کنار اینها، تعریف تو راسل جان بدیهی نیست، هنگامیکه تعریف من «دوست = کسی که ما او را برای خوشی/لذت/سود/.. خودمان
میخواهیم» اگر بدیهی نباشد، دستکم دریافتنی است و در راستای دیگر نگرههای ما، از ژن خودخواه گرفته تا فرازیست و .. میرود.
مفهوم خدا هست یا نه؟ و تعریف دارد یا نه؟
اگر خود خدای فیزیکی را نمیتوانی بمن نشان دهی مهربد جان پس "مفهوم خدا" وجود ندارد و کسی که میگوید بخدا باور دارد درباره وضعیت ذهنی خود ... شعر میگود.باید پیشتر کارکرد خودخواهانه آنرا و چگونگی فرگشت آنرا اثبات کند بعد اجازه دارد که خدا را تعریف کند وگرنه تعریف را از شکم خودش درآورده !!!!!!!!!!!!!
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound