dr.mcclown نوشته: یه مرد ژاپنی به چه چیزی اعتقاد داره؟ به اینکه با این لغزش نیاکانش رُ شرمنده کرده. کسانی که وجود ندارن. با این وجود اینقدر خودشُ متعهد به حفظ آبروی اونها میبینه
که از هر عملی که تصور کنه مایه سرافکندگی اونها بشه تنفر داره. و در عوض وقتی کاریُ انجام میده که فکر میکنه اونها خواستن, پاداش درونی دریافت میکنه.
درسته, پاداش و پادافره با هماند.
سارا نوشته: قاعدتا یاخته های مغز ریاضیدانی چون سنایی باید اینگونه عمل می کرد که حرف یک مست را نا دیده می انگاشت و می خندید و مثل رفیقش خیام به آن مرد مست می گفت : می خور که ندانی به کجا خواهی رفت و.... از این حرفا . ولی دیدیم که داستان طور دیگری شد. پس نمی توان خدا را یاخته های مغزی دانست. یا شما اگر داستان عرفا و اهل تصوف را بخوانید می بینید همگیشان با یک خروش به منزل رسیده اند.
بوارونه, ما همچو "قاعدهای" از بیخ نداریم. مغز ریاضیدان و ناریاضیدان آنچنانی هم نداریم. بشریت کمتر از ٥ هزار سال
است که از چیزی چیزی به نام ریاضی پیدا کرده, هنگامیکه روند فرگشت (تکامل) آدم امروزین دستکم ٢٠٠ هزارسال دیرینگی دارد; اگرکه میلیونها! سال فرگشت پیش از آن را نادیده بگیریم.
چیزیکه "قاعدگی" دارد بخوبی همین احساسها و رفتارهای "خروشنده" استند, چیزیکه بوارونه بسیار تازه فرگشته و هنوز
هیچ ریشه ندوانده همین خردورزی است; اکنون خواه ریاضیدان, خواه شاعر عاشق پیشه, آنچه همهیِ ما در آن خوبیم
همین "دل به دریا زدن" و "خروشیدن" است, آنچه همهیِ ما در آن بدیم نگرش خردین (rational) و دوراندیشانه است.
سارا نوشته: جناب مهربد
نمی شود برای ذهن آدمی برنامه ای نوشت چون آدمی ربات نیست چیزی بنام احساس در آدمی وجود دارد و فرمول قطره های اشک H2o نیستند.
آبسانی ِ آب یک ویژگییست که تنها در آب به چشم میخورد, ولی در خود مولکولهایِ آب نیست.
احساسهایِ آدمی هم یک ویژگیست که تنها در مغز به چشم میخورد, ولی در خود یاختههای مغز نیست.
مغز شما هم چه بپذیرید چه نه یک نرمافزار (=ذهن) دارد و این نرمافزار بسیار پیچیده است.
گیر شما این است که واژهیِ نرمافزار که میخوانید میاندیشید همه چی دیگر "عقلی" و "خرد سرد" شد,
هنگامیکه نرمافزار میتواند احساس هم باشد, یا برای نمونه حشری شدن یک نرمافزار است که با دیدن
جنس ورقلنبیدهیِ دختر در مغز پسر یا بوارونه, با دیدن سینهیِ سپر شدهیِ پسر در چشم دختر,
اجرا میشود.
سارا نوشته: فرمودید روحیه اتان سرکش است و از بندگی خوشتان نمی آید و..........
خوب اینکه خیلی خوب است:)
ابولحسن خرقانی یکی از عرفای بزرگ است که به گستاخی و سرکشی مشهور است !! در تذکره الاولیای عطار به گستاخ معروف است. در همین تذکره آنده است که :
این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد! او آنقدر مهربان است که از مهربانیش عاشق به لرزش می افتاد و در برابر اینهمه زیبایی و مهربانی سکوت می کند و سجده می کند و دیگر در هستی او فنا می شود و به او می رسد و حق می گردد..................
به هر روی من که پیشاپیش گفتم, شما چرا اینجا خودتان را میآزارید میخواهید
بباورید خدا هست, میخواهید بباورید نیست, کوچکترین تغییری در چیزی نمیدهد.
برای ما یا خود من اگر کنجکاوید بودن آفریدگار مهربان را به نبودناش برتری میدهم و
سرکشی من از جنس نادانی و خودسری نیست, ولی نشانهای از همچو هستندهای نمیبینم.
نقل قول:این پرستش از جنس آن پرستشی نیست که در رابطه های مازوخیستی مطرح است. اینجا محبوب سادیسم ندارد!
...
هاتفی از گوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
بخشش او بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
این چه حرفی است که در عالم بالاست بهشت — هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
زاهد عمرش سپری شد به تمنای بهشت — او ندانست که در ترک تمناست بهشت