06-27-2011, 01:01 PM
Russell نوشته: به این نتیجه رسیدم که احتمال قوی افسردگی شدید دارم.هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و در یه بنب بست گیر کردم.نظرات شما درباره افسرگی علتها و درمانها و احیاناً تجربه تون میتونه کمک کنه،ممنون.
درود،
گرامی افسردگی به خودی خود یک مکانیسم دفاعی بیش نیست،
بدینگونه که احساسهای درونی از پروسههای فکری جدا میشوند.
در حقیقت زمانی که شما افسرده هستید بهتر فکر میکنید،
همه چیز برایتان میبایستی روشنتر بوده و به واقعیت هر چه نزدیکتر.
پیشنهاد من این است که از افسرده بودن فرار نکنید، تلاش کنید فرنود درونی برای
افسردگیاتان را با پرسیدن پرسشهای گوناگون از خود دربیایید، برای نمونه از خود بپرسید:
- من در زندگی دنبال چه چیزی هستم؟
- آیا من برای زندگیام ارزشی برابر و اندازه دیگران قائل هستم؟ آیا نباید این ارزش بیشتر باشد؟
- آیا پیرامون زندگی من آن چیزی که میخواهم نیست؟
- آیا میتوانم برای دگرگونی پیرامون زندگیام کاری انجام دهم؟
- آیا من احساس میکنم آدم سودمندی برای خود و دیگران هستم؟
- اگر من در درونم این باور را داشته باشم که آدم سودمندی نیستم، شایسته ناراحت بودن خواهم بود؟
- ..
نکته دیگری که درباره افسردگی باید بدانید این است که افسردگی، بر پاد آنچیزی که شاید
فکر کنید و باور همگانی است، هرگز و هرگز تنها درباره خود شما و زندگی شخصی شما نیست.
در همه جانداران زنده پروسههای پنهانی در روند فراگشت درست شدهاند که ما به آنها «داوریهای درونی» یا "Inner judges" میگوییم.
این پروسههای پنهان همواره در شما بیدار بوده و زمانی که شما در خویشتن خود به این باور برسید که آدم بدردبخور،
سودمند و یا خوبی نیستید، به تکاپو افتاده و شما را به افسردگی و بیانگیزگی نسبت به زندگی میرسانند.
این داوریهای درونی بشدت آسیبرسان و نادرست میتوانند باشند. برای نمونه بسیاری از دانشمندان و آدمهای
بسیار باهوش که فراتر از زمان خود بودهاند، هنگامیکه از دیگران و پیرامون خود بازخورد مثبت نمیگرفتهاند به افسردگی
رسیده و حتی سراغ خودکشی رفتهاند (نمونه خوب، صادق هدایت). این دسته از آدمها نه شایسته افسرده بودن
بودهاند و نه نیازی به خودکشی داشتهاند، اما از آنجاییکه این «داوریهای درونی» مانند هر پروسه فرگشتی دیگری
پر از خطا و نادرستی هستند، با فعالیت پنهان خود آنها را به خودکشی و جا باز کردن برای دیگران سوق دادهاند.
این پروسههای درونی از پایینترین تراز فرگشت که «یاختهها» باشند تا بالا یافت میشود. همانگونه که یک «یاخته» زمانیکه هستی خود را سودمند
نبیند دست به خودکشی میزند (Apoptosis)، یک آدم نیز زمانی که از پیرامون خود بازخورد + نگیرد در خود فرو رفته و به خودکشی فکر میکند.
پس یکبار دیگر:
- از پروسههای پنهان «داوریهای درونی» آگاه باشید.
- دلیل و فرنود(های) افسردگی خود را با پرسیدن پرسشهای گوناگون از خود دربیاورید.
- از افسردگی خود نهایت استفاده را ببرید و فراموش نکنید که هنگام افسردگی، فکر شما بازتر و شفافتر از هر زمان دیگری کار میکند.
پانویس:
برای فهمیدن اینکه افسرده هستید یا نه نیازی به دادن تست نیست، به سادگی ببینید از چه کارهایی معمولا لذت میبرید،
سپس خودتان را در هماکنون ببینید که در حال انجام همان کارها هستید: اگر برایتان لذت بخش نبودند و بیتفاوت بودید، افسردهاید.