به نظر من [خیلی وقتها] برای نسلهای اول هر دینی دروغ بودن اون دین مشخصه ولی به دلایلی مثل منعفت طلبی یا اجبار اون دین رو انتخاب میکنند. ولی رفته رفته این باورهای چرند به مقدسات نسل های بعد تبدیل میشه.
بخشی از
نامه ریچارد داوکینز به دخترش به این داستان ربط داره:
به طور حتم همگی آنها نمی توانستند درست باشند، زیرا باورهای آنها متفاوت بود. مجری برنامه هم این نکته را به خوبی دریافته بود و کوچکترین تلاشی برای ترغیب کودکان به بحث و گفتگو درباره ی باورهایشان با یکدیگر نکرد. در اینجا فقط می خواهم بپرسم که باورهای آنها از کجا آمده است؟ از سنت. سنت به معنی یک سری باور و عقیده است که دست به دست و سینه به سینه از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها به پدران و مادران و از آنها به فرزندان آنها انتقال می یابد، و این کار برای قرن ها ادامه پیدا کند. گاهی این کار به وسیله ی کتاب ها انجام می شود. اصلا گاهی باورهای سنتی از هیچ و پوچ آغاز می شوند. شاید برخی برای نخستین بار داستان ها را از خودشان ساخته اند؛ مانند داستان ثور، خدای نورسی یا زئوس و… . ولی وقتی این داستان ها برای سده ها دست به دست منتقل میشوند، تنها این مساله که اینها باورهای کهنی هستند آنها را به ظاهر ویژه می سازد. مشکل سنت بر سر این است که هر چه قدر هم که یک باور قدیمی و کهنه باشد هنوز هم به همان درستی یا نادرستی روز نخست است. اگر تو یک داستان نادرست بسازی، گذشت صدها و حتی هزاران سال هم آن را به هیچ عنوان درست تر نمی کند!
بیشتر مردم انگلیس دنباله روی کلیسای انگلیکان هستند، ولی این تنها یکی از شاخه های مسیحیت است. شاخه های دیگری هم هستند؛ مانند ارتودوکس روسی، کاتولیک رومی و کلیسای مِتُدیست. همه ی آنها باورهای متفاوتی از هم دارند. اسلام و یهودیت هم باورهای دیگری دارند و باز هر کدام از آنها هم انواع گوناگونی دارند. گاهی مردمی که اختلاف های جزئی در باورهای خود دارند به خاطر آن مقابل هم صف آرایی می کنند و به خاطر این ناسازگاری با هم می جنگند. شاید تصور کنی آنها باید دلایل خوبی برای اینچنین باورهای قوی خود داشته باشند، ولی در حقیقت باورهای آنها کاملا وابسته به سنت های گوناگون آنها است.
اکنون بگذار کمی برایت درباره ی یک سنت خاص بگویم. کاتولیک ها بر این باور هستند که شخص مریم مادر عیسی آنچنان ویژه بوده که هرگز به مرگ عادی نمرده؛ بلکه به صورت جسمانی به آسمان عروج کرده است. سنت های دیگر مسیحی این را قبول ندارند و معتقدند مریم هم مانند انسانهای دیگر مرده است. در این سنت های دیگر به داغی مذهب کاتولیک از این زن تعریف و تمجید نمی شود و در دیگر شاخه ها مانند کاتولیک ها به او لقب «شهبانوی بهشت» نداده اند. این سنت که مریم به آسمان رفته آنچنان قدیمی نیست. در خود انجیل هیچ اشاره ای درباره ی نحوه ی مرگ او نشده؛ اصلا به ندرت در انجیل به این زن بیچاره اشاره شده است. این باور که او به آسمان رفته تنها شش سده پس از دوران عیسی به وجود آمده است. در آغاز این داستان به همان روشی به وجود آمده که داستان «سفیدبرفی» ساخته شده است. ولی با گذشت سالیان دراز به تدریج به شکل یک سنت در آمده و کم کم مردم هر چه بیشتر آن را جدی گرفته اند. هر چه یک سنت قدیمی تر می شود، مردم بیشتر آن را جدی می گیرند. سرانجام این سنت در همین اواخر، در سال 1950 به عنوان باور رسمی کاتولیک پذیرفته شد. من در آن زمان تقریبا همسن و سال حالای تو بودم. ولی این داستان در سال 1950 به هیچ عنوان درست تر از زمانی که ششصد سال پس از عیسی ساخته شده نبوده است.