06-03-2012, 09:07 AM
البته بجز این داستان کودکان که ما خودمان هم در کودکی بقول میلاد تاثیرات پروپاگندای آنرا بعد از جنگ حتی دیده ایم و میدانیم چیست.فکر میکنم هنوز هم یک چیزهایی هستند که با وجودشان نمیشود با این جنگ رابطه ای بجز افسوس داشت و اینکه سعی کنیم از یادمان برود این خاطرات تلخ.
یکیش همین فرهنگ شهادت است و مرگ.آرش بیخدا در وبلاگ خود اتفاقن یک مطلب دراینباره نوشته که مطالب جالب خوبیست.
دیکی دیگر این واقعیت است که اکثر زمان جنگ امکان صلح روی کاغذ وجود داشته و در واقع مقامات ایران را جو گرفته بود که حالا که ما ایران را آزاد کردیم میتوانیم شیعیان عراق را از دست صدان نجات دهیم و انقلاب صادر کنیم و اینها.اینه که بعد از رفع خطر جنگ هدف قابل دفاعی نداشته،همین هم که طولانیترین جنگ قرن بیستم شد نشون میده که چقدر غیرعادی طول کشیده.
یکی هم اساسن خود تفکرات انقلاب و اسلامگرایی است که همزاذ پنداری را سخت میکند.یعنی من با کودکان جنگ بیشتر میتوانم همزاد پنداری کنم تا کسانی که انقلاب کردند و میشود گفت که با بیفکری خود رفتند سفارت اشغال کردند و جنگ را 4 برابر مدتی که باید طولانی کردند و البته در آن جنگیدند.خود کسانی که رفتند هم الان فکر میکنم وقتی به قبل نگاه کنند بجز دفاع در مقابل صدام که عملی لازم و شجاعانه بود میبینند که چقدر اشتباه و بیفکری روی هم جمع شده.کاوه گرامی و یکسری فکر میکنند با یادآوری آن دوران مردم دوباره از خود بقول آنها غیرت نشان خواهند داد و یاد میهن میافتند و کاری برای نجاتش میکنند.ولی من اتفاقن فکر میکنم ایرانی ها پس از این همه اتفاقات پس از انقلاب متوجه اشتباهات و بیفکری های انقلابی شده اند و مایوس شده اند.انهایی هم که از ایران همان موقع انقلاب رفتند و با آن موافق بوده اند هنوز در شوک هستند از آنها اتفاقهای عجیب و بزرگ که افتاد.
من فکر میکنم اتفاقن الان نسل مبارز همین کودکانی هستند که در زمان جنگ بدنیا آمده اند و الان جمعیت زیر 25 سال ایران را تشکیل میدهند.بیشتر از اینکه برای اینها خاطرات جنگ و انقلاب را مرور کرد این نسل باید به قبلیها کمک کند که زخمهای انقلاب و جنگ را درمان و فراموش کنند.این تغییر نسل نعمتیست برای فراموش کردن کابوسی بنام خمینی.
یکیش همین فرهنگ شهادت است و مرگ.آرش بیخدا در وبلاگ خود اتفاقن یک مطلب دراینباره نوشته که مطالب جالب خوبیست.
دیکی دیگر این واقعیت است که اکثر زمان جنگ امکان صلح روی کاغذ وجود داشته و در واقع مقامات ایران را جو گرفته بود که حالا که ما ایران را آزاد کردیم میتوانیم شیعیان عراق را از دست صدان نجات دهیم و انقلاب صادر کنیم و اینها.اینه که بعد از رفع خطر جنگ هدف قابل دفاعی نداشته،همین هم که طولانیترین جنگ قرن بیستم شد نشون میده که چقدر غیرعادی طول کشیده.
یکی هم اساسن خود تفکرات انقلاب و اسلامگرایی است که همزاذ پنداری را سخت میکند.یعنی من با کودکان جنگ بیشتر میتوانم همزاد پنداری کنم تا کسانی که انقلاب کردند و میشود گفت که با بیفکری خود رفتند سفارت اشغال کردند و جنگ را 4 برابر مدتی که باید طولانی کردند و البته در آن جنگیدند.خود کسانی که رفتند هم الان فکر میکنم وقتی به قبل نگاه کنند بجز دفاع در مقابل صدام که عملی لازم و شجاعانه بود میبینند که چقدر اشتباه و بیفکری روی هم جمع شده.کاوه گرامی و یکسری فکر میکنند با یادآوری آن دوران مردم دوباره از خود بقول آنها غیرت نشان خواهند داد و یاد میهن میافتند و کاری برای نجاتش میکنند.ولی من اتفاقن فکر میکنم ایرانی ها پس از این همه اتفاقات پس از انقلاب متوجه اشتباهات و بیفکری های انقلابی شده اند و مایوس شده اند.انهایی هم که از ایران همان موقع انقلاب رفتند و با آن موافق بوده اند هنوز در شوک هستند از آنها اتفاقهای عجیب و بزرگ که افتاد.
من فکر میکنم اتفاقن الان نسل مبارز همین کودکانی هستند که در زمان جنگ بدنیا آمده اند و الان جمعیت زیر 25 سال ایران را تشکیل میدهند.بیشتر از اینکه برای اینها خاطرات جنگ و انقلاب را مرور کرد این نسل باید به قبلیها کمک کند که زخمهای انقلاب و جنگ را درمان و فراموش کنند.این تغییر نسل نعمتیست برای فراموش کردن کابوسی بنام خمینی.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound