5 ساعت قبل
(9 ساعت قبل)Rationalist نوشته: خیر، جایگاه شما و مهربد در این گفتگو برمبنای «خوشبینی» بر اساس واقعیت های موجود نیست. بلکه باور به این است که خوشبینی و امید می تواند واقعیت ابجکتیو و خارج از ذهن تان را دگرگون کند.
به دیگر سخن، شما و مهربد ایده آل ذهنی تان را مبنای «واقعیت» و آنطور که میخواهید باشد قرار داده اید.
به همین خاطر ما هر چه قدر هم فکت برای شما بیاوریم، با توجیه های رنگارنگ سعی می کنید ذهنیت خویش را موجه جلوه دهید.
نگاهی به نخستین پست این جستار بیاندازید:
این سخن را ده ها بار از زبان اقشار مختلف در طی این سال ها در بروز بحران های مختلف شنیده بودم.
پرسش اینجاست که سخن شما دقیقا چه طور باطل میشود؟ وقتی بارها و بارها نادرست بودن و واهی بودن امیدتان در واقعیت آشکار گشته است!
موضع افرادی همچون شما و مهربد قابل ابطال و رد نیست، زیرا همواره با تمسک به ذهنیت تان پاسخ ما را می دهید نه فکت های موجود در جهان خارج.
این امید و خوشبینی برای معنا بخشیدن به زندگی پوچ و بی معنا از لحاظ روانی در زندگی فردی کارآمد است. اما قدرت اثرگذاری عملی در دگرگون ساختن جامعهی ۹۰ میلیونی ایران را ندارد.
وگرنه تاکنون با وجود اینترنت و تکنولوژی باور اکثریت مردم را دگرگون کرده بودید و بارها جمهوری اسلامی را سرنگون ساخته بودید.
اما این نوع امید و خوشبینی صرفا ذهنی است و اراده ای عملی حتی به بی خطر ترین اعتراض های مدنی هم ندارد، چه برسد به مبارزه جدی و سازمان یافته در کف در خیابان و ایجاد دگرگونی در واقعیت جامعه. به همین خاطر خوشبینی امثال شما به همان توییت زدن ها و بحث ها در فضای مجازی و پارسیگویی در این انجمن و فیسبوک ختم می شود.
من منکر این نیستم که چنین فعالیت هایی در بلند مدت(دهه ها و سده ها) شاید اثرگذار باشند، اما اثر آنها در کوتاه مدت و آن هم در وضعیت فعلی جامعه ایران، قطره ای است در اقیانوس.
متن شما برای من آشناست؛ نه به خاطر اینکه شخصاً با آن مواجه نشده باشم، بلکه چون این نوع روایتپردازی سالهاست که از زبان خستهترین روشنفکران این سرزمین شنیده میشود: نوعی عقلانیت مأیوس، که واقعگرایی را بهعنوان سپر برای یأس عمیقاش انتخاب کرده، و زیر سؤال بردن اعتبار هر گونه کنش مثبت، چون «در کوتاهمدت تغییری رخ نداده است».
اجازه بدهید دقیق شویم:
۱. مسئله ابطالپذیری
شما میگویید مواضع کسانی مثل من و مهربد قابل ابطال نیست. اما مگر کدام موضع سیاسی یا اجتماعی در لحظهی حاضر «ابطالپذیر» است؟ آیا موضع شما، یعنی بدبینی مطلق و انفعال، با فکتهای موجود در جهان خارج قابل ابطال است؟ آیا شما میتوانید ثابت کنید که هیچ تغییر مهمی در تاریخ با باور به آینده و خوشبینی تدریجی آغاز نشده است؟ خیر. بنابراین، همانقدر که امیدورزی ممکن است نوعی ذهنیت باشد، بدبینی شما هم مبتنی بر «برداشتهای دلبخواهی» از فکتهاست، نه خود فکتها.
۲. «بارها گفته شد، اتفاقی نیفتاد» منطق نیست.
اینکه ج.ا هنوز سر کار است، دلیل رد شدن امید نیست. پایداری یک وضعیت، به معنای مشروعیت یا تداوم حتمی آن نیست. در دهه ۸۰ میلادی، فروپاشی شوروی یک فانتزی خیالی محسوب میشد. مانا نبود چون ناگهانی اتفاق افتاد، بلکه چون مثل بیشتر تغییرات بزرگ تاریخی، آرام، زیرپوستی و تراکمی بود.
هیچ انقلابی با یک توییت یا فریاد در انجمن پارسیگوی رخ نمیدهد. اما هیچ انقلابی هم بدون بذرهای فرهنگی، آگاهی، شکلگیری تدریجی ذهنیت جمعی و تابوشکنی گفتمانی آغاز نمیشود. این تصور که امید باید در کوتاهمدت به نتیجه برسد، خود یکی از مخربترین توهمهاست — توهمِ «فوریتِ تحقق کامل»، که اغلب انسانها را به دلزدگی و ناامیدی دائم سوق میدهد.
۳. جایگاه امید در تاریخ واقعی
مگر نلسون ماندلا در زندان با وعدهٔ تغییر فوری فعالیت کرد؟ مگر گاندی با ارتش و سازمان مخفی انقلاب کرد؟ مگر تغییرات حقوق مدنی در آمریکا با دکمه فشاری رخ داد؟ همهی اینها با سالها، بلکه دههها ایمان به اثر تلاش خُرد، پیوسته و مستمر به دست آمد. نه با تخطئهٔ «خوشبینها» و نه با تکرارِ «واقعیت اینه که کاری از دست ما برنمیاد».
۴. شما میگویید خوشبینی ذهنیست؛ درست. اما ناامیدی هم همینطور.
خوشبینی مثل سوخت است. نمیگوید «اکنون این واقعیت است»؛ میگوید «این پتانسیل در واقعیت هست». همانقدر که ذهنیت خوشبین ممکن است از واقعیت فاصله داشته باشد، ذهنیت مأیوس نیز به شدت تحت تأثیر خستگی، شکست، تجربه شخصی و فرافکنی روانی است. ناامیدی، توهمیست که خود را واقعیت جا میزند.
۵. پایانبندی شما زیباست، اما با یک چرخش ذهنی معکوس
بله، تلاش ما شاید فقط یک توییت باشد، یا یک پست در فروم. اما اگر همین توییتها و پستها نبود، اگر همین نوشتنها، فکر کردنها، شکستن تابوها و تقویت گفتمان متفاوت نبود، آیا اساساً چیزی باقی میماند که حتی بشود از آن مأیوس شد؟
پس اگر فکر میکنید این تلاشها «فقط» قطرهای در اقیانوساند، من ترجیح میدهم همان قطره باشم، نه موجی از سیاهی که خودش را "واقعیت خالص" جا زده و از هر تلاشی دست شسته است.