05-16-2017, 09:21 PM
واضح است که جهت شناخت بسیاری از موضوعات و پدیده ها، ما پیشینه ی تاریخی آنها را مورد کنکاش قرار می دهیم. اما بنا بر دقت و هدف ما از شناخت تاریخی موضوع مورد نظر، برداشتمان از خود تاریخ، روش پژوهش تاریخی و یا تاریخ خوانی ما متفاوت خواهد بود. کسی ممکن است به عنوان یک تاریخ نگار، به اقتضای زمانه ی خویش و رویکرد فردی اش در بازتاب بی طرفانه یا غرض ورزانه نسبت به ثبت وقایع و رویکردی جهت ماندگاری آنچه می خواهد برای آیندگان ثبت شود، به تاریخ بپردازد.
فردی دیگر به عنوان تاریخ شناس یا باستان شناس، در جهت عکس، به بازخوانی اثر تاریخ نگار می پردازد. ولی او نیز همچون تاریخ نگار، بنا به اوضاع زمانه و رویکرد و برداشت شخصی اش، خوانشی از تاریخ ارایه می دهد.
اما اگر فرنود پرداختنمان به تاریخ، جهت کشف، فهم و شناخت تمدن، حکمت و دانایی در اقوام مختلف و در سرزمین های جغرافیایی مختلف باشد، رویکرمان به مقوله ی تاریخ و خوانش ما نیز از تاریخ بسیار اهمیت یافته و نقشی کلیدی جهت بازگشایی در شناخت و آگاهی از گذشته برای ما خواهد داشت. چرا که یک تاریخ نگارو یا تاریخ شناس، فهم و درک تمدن و دانایی های قوم مورد نظرش در درجه نخست نبوده و یا صرفا به روش خطی به مقوله ی تاریخ نگریسته است.
پس با درنظر گرفتن هدف ما از مطالعه ی تاریخ، نیکوتر می نماید کمی بیشتر پیرامون خوانش های تاریخی و موارد اساسی لازم به توجه در پرداختن به تاریخ، به ویژه تاریخ ایران درنظرگرفته شود.
ساده ترین و سرراست ترین رویکرد به تاریخ، خوانش آن به طور خطی و بر اساس نقل های مورخان و آثار باستانی و مکتوبات تاریخی می باشد. در این روش، به منشاء و زنجیره علل وقایع تاریخی توجه می شود.
برای مثال جهت شناخت تاریخی قومیت ایرانی، سلسله های حکومتی در بستر گذر زمان و با درنظر گرفتن قدمت آثار باستانی و عتیقه های به جای مانده، در توالی زمانی مورد بررسی قرار می گیرند. حقایق تاریخی هم در کنکاش میان سخنان ناقلان تاریخ و بازنمایی های وقایع صورت می گیرند. بر فرض نمونه اگر گفته شده که هنگام حمله ی اعراب به ایران، رنگ آب رودخانه های ایران زمین از جوهر کتاب های ایرانی سیاه گشته و یا مغولان تا ماه ها با سوزاندن کتاب های ایرانیان آتش می افروخته اند، صحت این موارد به طور علمی و منطقی مورد بررسی و بازنمایی قرار می گیرند. پس در این رویکرد به تاریخ، مکتوبات و گزارش های ناقلان و تاریخ نگاران از اهمیت بسیاری برخوردار است. چنانچه تاریخ شناسی همچون طبری تاکید داشته که تاریخ یک مبحث عقلی نیست و فکر بشر در آن دخالتی ندارد. او در مقدمه ی تاریخ الرسل و الملوک می گوید:
" آگاهی از حوادث اقوام گذشته و اخبار و رویدادهای جاری، برای کسانی که زمان آنها را درک نکرده یا خود ناظرشان نبوده اند، حاصل نمی شود مگر از راه اخبار مخبران یا نقل ناقلان. و مخبران و ناقلان نباید استنتاجات ذهنی و عقلی را در آن دخالت دهند. " (فلسفه تاریخ ابن خلدون، ص 174)
از طرفی دیگر، بسیاری از تاریخ نگاران ایران مسلمان بوده و درستی وقایع و شرح های گذشته را بر اساس معیار شریعت و قرآن و حدیث می سنجیدند. با این شرایط تا چه اندازه می توان به درستی گزارش های تاریخی اعتماد کرد؟ آیا اساسا تاریخ نگاری ای که طبری بیان داشته به طور مستقل از شخص راوی و یا قابل درک در زمان خودش امکان پذیر است؟
شاید بیهوده نبوده که ارسطو اصلا تاریخ را جزو دسته علوم قرار نداده است. چرا که از آن تصدیق کلی حاصل نشده و علل یک دسته از موضوعات را نمی تواند به طور کافی توضیح دهد.
بنابراین ما چه طور می توانیم موضوعاتی بسیار اساسی و مهم همچون فرهنگ و تمدن و حکمت را در تاریخ ایران مورد بازشناسی درست قرار دهیم؟ آیا می بایست به همین روش خوانش از تاریخ رضایت داده و چنانچه در نوشتار نخستین بیان شد با همان نام کوروش و لوح سنگی و تمدن ایران باستان خودمان را تسلی خاطر دهیم؟ یا ریشه و قومیت خود را دستکم عملا انکار کنیم؟
در نوشتار بعدی خوانش های متفاوتی از تاریخ را مورد بررسی قرار داده، و در ادامه پیرامون خوانشی که بر اساس آن، فهم و دستیابی به حقایق قومیت ایرانی ممکن خواهد شد را مورد بحث قرار می دهم.
فردی دیگر به عنوان تاریخ شناس یا باستان شناس، در جهت عکس، به بازخوانی اثر تاریخ نگار می پردازد. ولی او نیز همچون تاریخ نگار، بنا به اوضاع زمانه و رویکرد و برداشت شخصی اش، خوانشی از تاریخ ارایه می دهد.
اما اگر فرنود پرداختنمان به تاریخ، جهت کشف، فهم و شناخت تمدن، حکمت و دانایی در اقوام مختلف و در سرزمین های جغرافیایی مختلف باشد، رویکرمان به مقوله ی تاریخ و خوانش ما نیز از تاریخ بسیار اهمیت یافته و نقشی کلیدی جهت بازگشایی در شناخت و آگاهی از گذشته برای ما خواهد داشت. چرا که یک تاریخ نگارو یا تاریخ شناس، فهم و درک تمدن و دانایی های قوم مورد نظرش در درجه نخست نبوده و یا صرفا به روش خطی به مقوله ی تاریخ نگریسته است.
پس با درنظر گرفتن هدف ما از مطالعه ی تاریخ، نیکوتر می نماید کمی بیشتر پیرامون خوانش های تاریخی و موارد اساسی لازم به توجه در پرداختن به تاریخ، به ویژه تاریخ ایران درنظرگرفته شود.
ساده ترین و سرراست ترین رویکرد به تاریخ، خوانش آن به طور خطی و بر اساس نقل های مورخان و آثار باستانی و مکتوبات تاریخی می باشد. در این روش، به منشاء و زنجیره علل وقایع تاریخی توجه می شود.
برای مثال جهت شناخت تاریخی قومیت ایرانی، سلسله های حکومتی در بستر گذر زمان و با درنظر گرفتن قدمت آثار باستانی و عتیقه های به جای مانده، در توالی زمانی مورد بررسی قرار می گیرند. حقایق تاریخی هم در کنکاش میان سخنان ناقلان تاریخ و بازنمایی های وقایع صورت می گیرند. بر فرض نمونه اگر گفته شده که هنگام حمله ی اعراب به ایران، رنگ آب رودخانه های ایران زمین از جوهر کتاب های ایرانی سیاه گشته و یا مغولان تا ماه ها با سوزاندن کتاب های ایرانیان آتش می افروخته اند، صحت این موارد به طور علمی و منطقی مورد بررسی و بازنمایی قرار می گیرند. پس در این رویکرد به تاریخ، مکتوبات و گزارش های ناقلان و تاریخ نگاران از اهمیت بسیاری برخوردار است. چنانچه تاریخ شناسی همچون طبری تاکید داشته که تاریخ یک مبحث عقلی نیست و فکر بشر در آن دخالتی ندارد. او در مقدمه ی تاریخ الرسل و الملوک می گوید:
" آگاهی از حوادث اقوام گذشته و اخبار و رویدادهای جاری، برای کسانی که زمان آنها را درک نکرده یا خود ناظرشان نبوده اند، حاصل نمی شود مگر از راه اخبار مخبران یا نقل ناقلان. و مخبران و ناقلان نباید استنتاجات ذهنی و عقلی را در آن دخالت دهند. " (فلسفه تاریخ ابن خلدون، ص 174)
از طرفی دیگر، بسیاری از تاریخ نگاران ایران مسلمان بوده و درستی وقایع و شرح های گذشته را بر اساس معیار شریعت و قرآن و حدیث می سنجیدند. با این شرایط تا چه اندازه می توان به درستی گزارش های تاریخی اعتماد کرد؟ آیا اساسا تاریخ نگاری ای که طبری بیان داشته به طور مستقل از شخص راوی و یا قابل درک در زمان خودش امکان پذیر است؟
شاید بیهوده نبوده که ارسطو اصلا تاریخ را جزو دسته علوم قرار نداده است. چرا که از آن تصدیق کلی حاصل نشده و علل یک دسته از موضوعات را نمی تواند به طور کافی توضیح دهد.
بنابراین ما چه طور می توانیم موضوعاتی بسیار اساسی و مهم همچون فرهنگ و تمدن و حکمت را در تاریخ ایران مورد بازشناسی درست قرار دهیم؟ آیا می بایست به همین روش خوانش از تاریخ رضایت داده و چنانچه در نوشتار نخستین بیان شد با همان نام کوروش و لوح سنگی و تمدن ایران باستان خودمان را تسلی خاطر دهیم؟ یا ریشه و قومیت خود را دستکم عملا انکار کنیم؟
در نوشتار بعدی خوانش های متفاوتی از تاریخ را مورد بررسی قرار داده، و در ادامه پیرامون خوانشی که بر اساس آن، فهم و دستیابی به حقایق قومیت ایرانی ممکن خواهد شد را مورد بحث قرار می دهم.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...