03-30-2017, 06:03 PM
حق گرا نوشته: جایگاه عقل مشخص است و ان مشخصا به معنی استدلال یقینی است به گونه ای که عقل هر انسان سلیم و بیغرضی تسلیم ان گردد .استدلال یقینی بر چه پایه ای استوار است؟
و آیا این تعریف "عقل" در اندیشه تان بود؟!
حق گرا نوشته: ما وقتی از فطرت نام میبریم منظور گرایشات دیگر خواهی و نفی خود است که بن مایه و ریشه اخلاق است مانند تمایل به کمک به دیگران در تمام زمینه ها حتی به قیمت زیان رساندن به خود تمایل به راستگویی صداقت ،عدالت ،شهادت و کلا هر امری که منافی خود خواهی باشد که خود بحث مفصلی است که اگر دوست داشتید میتوان مستقلا وارد ان بحث شد .منظورتان این است که انسان فطرتا موجودی با گرایشات دگرخواهی و اخلاق مدار می باشد؟
پس چرا در دیگر شاخه ها(روان شناسی، جامعه شناسی و...) و همین طور در عمل، رفتار انسان و طبیعت های بشری اش، کاملا در تضاد سخن شما می باشد؟
حق گرا نوشته: ما به عنوان یک انسان حضورا در درون خود این تقابلات را شاهد هستیم به این صورت که ما در طول زندگی همواره در هر گزینش بین انتخاب خود یا دیگران با چالش درونی مواجه هستیم و اگر از فطرت سالمی برخوردار باشیم میتوانیم یک ترازوی درونی را در خود بیابیم به نام وجدان که هر گاه خود را بر دیگران ترجیح میدهیم احساس یک فرد شکست خورده را داریم و هرگاه دیگران را بر خود ترجیح میدهیم احساس پیروزی میکنیم .ما اگر این ترازوی درونی را به مسیر تکاملی خود از علم حیوانات ضمینه کنیم به راحتی قابل تشخیص است که مسیر تکامل انسان در حقیقت گذر از عالم خود خواهی و رسیدن به مرتبه دیگر خواهی و نفی خود است .اینجا لازم است دقیق تر مشخص شود که منظور شما از "فطرت سالم" چیست؟ فطرت معیوب هم داریم؟
با این توضیح مشخص میشود که از دیدگاه ما حق همان نفی خود و دیگر خواهی و خدمت به خلق است و این خود باعث افزایش مرتبه وجودی و نزدیکی به اصل وجود است که خود هستی بخش مطلق است
یعنی اگر وجدان کسی اینطور که شما بیان کردید عمل نکرد، مشکل دارد؟!
همچنین لازم است دقیقتر روشن کنید کدام «خود» و کدام «دیگری» مورد نظرتان است.
من در درون خویش، خودهای فراوانی درک می کنم که بعضا با هم در تضاد و خروشند.
همین طور در دیگران جنبه های مختلفی از خودهای درونی ام را میبینم.
بر این اساس، بیانتان از "خدمت به خلق" هم در سایه ابهام است! کدام خلق؟ چه نوع خدمتی؟
کمک مالی به متکدیان؟ مهربانی با دوست؟ دشمن؟ و ریاکار؟و پرسش هایی دیگر.
حق گرا نوشته: اگر ما شاهد وجود خود و دیگر موجودات هستیم دقیقا به خاطر همین ذات هستی بخش اصل وجود است که همان حق و حقیقت محض و ذات اقدس اله است .منظورتان خدایی کامل مطلق است؟
اگر پاسختان مثبت است، چرا باید خدای مطلق، دست به خلقت این چنین جهانی بزند؟
حق گرا نوشته: این به معنی نفی مطلق خود نیست بلکه در حقیقت این نفی خود به خاطر حفظ خود و بقا خویشتن خویش است . یعنی عالم بالاتر از عالم حیواناتمن هم در فلسفه به چنین چیزی رسیده ام، اما موضوع پیچیده تر و خطرات خودفریبی مهلک تر از این بیانات شماست!
به همین خاطر فکر می کنم لازم است مفصل تر و با دقت بیشتری به این موضوع پرداخته شود.
حق گرا نوشته: یک عارف حقیقی هرگز گرایشات مادی را منکر نیست بلکه انچه تاکید دارند بر این است که باید مسیر زندگی به گونه ای باشد که از همین قوای مادی و همین گرایشات طبیعی باید به عالم معنا رسید به عبارتی راه بقا در همین عالم فنا و مادی نهفته است و این دو عالم کاملا به هم تنیده هستند و قابل جدایی نیستند زیرا از نگاه ما وجود در نظام هستی واحد است با بینهایت مراتب وجود که از بسیط ترین عناصر مادی شروع و به انسان که موجودی مابین عالم ماده و معنا قرار دارد میرسد و از انسان به عالم معقولات مانند اصول عقلی و قوانین هستی و سنن اخلاقی وسپس طی سلسله مراتب وجود به واجب الوجود که اصل و خالص هستی است میرسد .لذا از نگاه ما تمام مراتب وجود جلوه و تجلی حضرت حق هستند که هر مرتبه ای باید مسیر تکاملی خود را طی کند و مسیر تکامل انسان از عالم ماده میگذرد و انچه ما باید به ان عنایت داشته باشیم فرار از عالم ماده نیست بلکه تعلق خاطر نداشتن به مادیات است که باز به اصل دیگر خواهی و نفی خود بر میگردد .من با این سخن شما مشکلی ندارم.
اما چیزی که تاکنون از اهالی عرفان دیده ام، پایبند نبودن عملی به این سخنان می باشد. خصوصا در شرایط ویژه و بحرانی.
کاملا در محدوده طبیعت های بشری(ترس، دوستی مادیات، غرایز و...) رفتار می کنند.
و یا بسیاری از آنان همچون شاعران، پیامبران و غیبگویان سخن می گویند.
آیا این تاییدی بر خودفریبی آنان نیست؟
حق گرا نوشته: البته درک بهتر مطالب بالا منوط به درک درست وحدت اندر کثرت وجود است که اگر مایل بودید میتوان به ان پرداختنظریه ی فلسفی من هم چیزی شبیه وحدت وجود عرفانی می باشد. و برای شناخت عرفانی نیز جایگاه خاصی قایل هستم. از این رو مایلم بیشتر بدان بپردازیم.
زیرا ادعای ما بر این است که معرفت وحدت وجودی قابلیت و ظرفیت این را دارد که تمام علوم و معارف بشری را با هم متحد کرده و سعادت دنیا و اخرت را برای بشر رقم بزند و تصویری معقول از خدا و جایگاهی شایسته برای بشریت ترسیم کند .
اما مساله اینجاست که شیوه ی پرداختن اهالی عرفان ایرانی/اسلامی، چنانچه تاکنون تجربه داشته ام، بسیار ناامیدکننده و چیزی بیشتر شبیه خودفریبی و دگرفریبی بوده تا حرکت به سوی حقیقت.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...