08-09-2016, 05:58 PM
سارا نوشته: با اینحال من همچنان دوست دارم نویسنده شوم :) دست کم برای خودم که می توانم بنویسم ! شاید هم نه ! گاهی چنان کمرویی ام گل می کند که رویم نمی شود با خودم دردل کنم چه برسد آنکه برای خودم چیزی بنویسم!نویسنده شدن، به معنای عمیق کلمه، نیازمند نوعی جنون، جریان شدید افکار و جاری شدن سیل آسای آنها در کاغذ یا صفحهی مانیتور می باشد!
شاعری و نویسندگی شهامت می خواهد و جسارت! که من جسارتش را دارم چون با وجود بی استعدادی دوست دارم که شاعری کنم و نویسندگی اما شهامتش را نه! از اینکه نوشته هایم را شعرهایم را کسی بخواند ..... چقدر سخت است نویسندگی شاعری...
...هنگامی که دیگر دغدغهی درک نوشتهی مان توسط دیگران به حاشیه می رود و دغدغهی نوشتن برای خود و دیگران، یکی می شود. هنگامی که نویسنده در نوشتناش جان می دهد، می میرد و برساخته می شود.
به همین خاطر فکر می کنم نوشتن همچون یک نویسنده، نیازمند یک بستر فکری شامل دغدغه هایی عظیم می باشد که با عباراتی همچون "دوست دارم" ، "کم رویی" ، "شهامتش را نه..." ، "عاریه گرفتن نام..." نمی توان توصیفش کرد!
پیشنهاد می کنم در راستای درک بهتر حرفم، نگاهی به زندگی و دغدغه های فکری فیلسوفان نویسنده و نویسنده های بزرگ ادبی بیاندازید.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...