03-12-2016, 07:17 AM
thought نوشته: بنده هم از نوشته های ایشان چندان درکی نداشته ام و تنها نقلشان از قرآن قابل درک است...
نگر دارم که هم زادگاه مهربد باشندندی....
سلام و صد سلام دوست عزیز
خوبید خوشید سلامتید؟
می بینم که همچنان سرگرم اصلاح و تربیت کاربران اینجا هستید :) بگذریم که آب و گلشان اینگونه رقم خورده است ولی خب از شانسِ ما لگد کم خورده است:))
من یک هفته ی سراسر عجیب را گذراندم هم یک سفر طولانی داشتم که آن بازگشت از یک سفر طولانی بود و پر از توشه و هم یک سفر درونی داشتم که تنها برایم پرسش و حیرت باقی گذاشت! پرسش در مورد واژه ها! اینکه انسانها کمر به قتل واژه ها بسته اند و مدام در پی پایین آوردن و خوار داشت واژه ها هستند و اینکه واژه ها یعنی همان انسان! اینکه ما در حقیقت واژه ایم و کلمه ! و اصالت با سخن و گفتگو است و نه به جسم و ظاهر! و اینکه با حقیر کردن واژه ها و گرفتن جانشان آیا دیگر اصالتی می ماند؟!!
راستش را بخواهید این سخن که گفته شد "رایانه ها هم شعر می توانند بگویند" در حقیقت یک تلنگر عجیبی بر من زد! تمام درونم طوفان شد! از تمام سخنگاه ها و از هر جایی که واژه و کلمه در آن حکمفرما بود آمدم بیرون و اگر جایی سخنی گفتم سطحی و در حد همان سطح بود! براستی که هیاهو مانع اندیشه است!
دیگر دست از بحث راجع به برون و درون و شهود و عرفان برداشتم و این چند روز تنها به واژه و اصالت اندیشیدم ولی چه کنم که سرگردانی ام بیشتر شد ولی خرسندم چون سرگردانی بهتر از از دست دادن اصالت است! اا مانده ام هنوز که اصالت آیا با شر است یا با خیر؟ آیا این هستی است که اصالت دارد یا نیستی؟ در بین این تضادها که هستی اشان به هم سخت گره خورده است اصالت با کدامیک است؟
شرمنده بابت پرگویی تنها می خواستم اینها را بنویسم بلکه از بار ذهنی ام کمی کاسته شود و از اینرو نیازی به پاسخگویی اش نیست چرا که نیک می دانم پاسخ این پرسش ها را در عالم برون نمی توان یافت!