09-09-2015, 03:56 PM
سارا نوشته: خوب همه ی این حرفهای شما درست است ولی شما هنوز جواب سوالم را ندادید که اگر قرار باشد یک شعر معنای سر راستی داشته باشد و براحتی قابل درک باشد اصلا چه نیازی است به سرایش آن؟!پیش تر بیان داشتم: جهت بیان پرحرارت سخن و برانگیزاننده ی احساسات در راستای درک عمیق تر آن. فکر می کنم صنایع ادبی می بایست در راستای این هدف استفاده شوند. و نه به وارونه ی آن.
اصلا چه وقت و کی و در چه حالتی باید از نثر به سمت شعر برویم؟
اما در مورد اینکه کجا مرز بین نثر و شعر قابل تفکیک می شود؛ فکر می کنم نثر سخن سرراست تر و با جدیت بیشتری را به مخاطب ارایه می کند تا شعر. در نثر می توان به طور آزاد تر به واژه گزینی پرداخت و به شکلی جامع تر سخن گفت و بهتر می توان مفاهیم گسترده و پیچیده را به مخاطب انتقال داد.
اما شعر هنگامی بیشتر موثر است که مخاطب در اندیشه با ما همسو تر می باشد و از این رو عبارات بسیار کوتاه(حتی در یک واژه) بیان می شوند. شعر بیشتر احساسات را تحریک می کند تا خرد منطقی را، اما یک نویسنده ی توانا می تواند با قلم خود در عین پرداختن جدی و منطقی به موضوعی، نثری زیبا و شیوا نیز خلق کند.
این خلاصه ای بود از تفاوت هایی که من از نثر و شعر درمی یابم.
سارا نوشته: شما ابتدا اگر لطف کنید و یک تعریفی حتی فلسفی (!) از شعر ارائه دهید تا بحث را با آگاهی بیشتری ادامه دهیم!از دید من، شعر یعنی هنر سخن گفتن زیبا، موزون و هماهنگ جهت برانگیختن بهتر احساسات و درک عمیق تر سخن با استفاده از واژه گانی مناسب و صنایع ادبی گوناگون.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...