نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!!
#8

Friday, March 14, 2003

گریه کنید مسلمونا، گریه کنید ثوابه






امامت امام حسین و مفتاح الفرجین



پس از بیعت امام حسن با معاویه و بی کلاه ماندن سر امام حسین در این میان، حسین ابن علی از برادر رنجید و مدت شش سال با وی رفت و آمدی نداشت، تا اینکه با پادرمیانی "سهیل بن عمد" که پدر زن هر دو برادر بود با یکدیگر صلح کردند، ولی رابطه آنان به دلیل مشغولیات خانگی امام حسن کماکان سرد ماند و بجز سالی یکی دوبار با یکدیگر دیداری نداشتند.

پس از مرگ حسن، حسین ابن علی پس از کفن و دفن برادر و برداشتن مفتاح الفرجین، بدون درنگ نامه به معاویه نوشته و سپاسگذاری فراوانی از وی بخاطر وعده به وفا بعمل آورده و بیعت خود را با معاویه بعنوان خلیفه مسلمین اعلان نمود، معاویه نیز امامت شیعیان به گونه ای رسمی به حسین واگذار کرد همراه با امتیازاتی که به حسن داده شده بود، و بدینگونه مفتاح الفرجین به دست امام حسین اوفتاد.

نا گفته نماند که پس از مرگ حسن بیش از هفت هزار فرزند از وی بجا ماند و حسین کمترین مسئولیتی را در مقابل ایشان نپذیرفت و پس دریافت حکم امامت به اتفاق 16 تن از زنان ترو تمیز امام حسن که اکنون بزنی وی در آمده بودند و 30 تن حرمسرای خود راهی مدینه گردید، بیشینه فرزندان حسن سرگردان شده و به سامره مهاجرت نمودند که همانا بنیان گذار نسل نخست گدایان سامری شدند.

باقی مانده زنان و ام ولد های حسن نیز در همان شهرک امام حسن باقی مانده و برای گذران زندگی نخستین شهرک عفاف تاریخ اسلام را در همانجا دایر نمودند که بعدها به نام "مدینهَ حسنیه" یا "حسن آباد" نام گرفت. باید اینرا بیافزاییم که شهرک های عفافی که امروز در قلب بیشتر شهرهای بزرگ فرنگستان (هامبورگ، آمستردام، پاریس، لندن و...) و ینگه دنیا ساخته شده است تقلیدی است از نمونه تاریخی "مدینهَ حسنیه" در صدر اسلام. نطفه نسب بیشینه سیدان و آخوندهایی که امروز بر ایران زمین حکومت میکنند در همان شهرک عفاف "حسن آباد" بسته شده است اما بخاطر حفظ آبررو خود را سید حسینی مینامند.

حسین در عزای برادر

نخستین روزی که مفتاح الفرحین به دست امام حسین اوفتاد یعنی پس از غسل و کفن دفن حسن، وی به خانه برادر رفته و بلافاصله 16 تن از همسران برادر به عقد خود درآورد و همان شب به جماع با آنان پرداخت. حفصه در این باره مینویسد.
بسیاری از ما ماتمزده بودیم و اشک میریختیم که امام حسین اشک ریزان به بهانه دلداری دادن به ما به ناز نوازشمان پرداخت و با بوسه های گرم و شهواتناک در نقاط حساس و همچنین دستمالی کپل و باسن و بین پاها به نرم کردن ما پرداخت. جعده و هند نخستین زنانی بودند که "وا دادند" و امام حسین به گاییدن هند و لیسیدن کس جعده پرداخت، و در حین لیسیدن کُس پاکیزه و بی موی جعده ناله میکرد که "برادر کجایی، که بوسه بر شهادت گاهت می زنم"، ای برادر پای در راهی که رفتی نهادم، مرا توان کشیدن این بار سنگین نیست. در این هنگام "هند" که به اُرگاسم رسیده بود
فریاد بر آورد: حسن مُرد، حُسین زنگ از دلم برد.
و جعده پاسخ داد: پدر سوخته ترا گاید و چوچوله منم خورد!

قیام حسینی

حسین ابن علی تا زمانی که معاویه زنده بود 10 سال آزگار بی سرو صدا چون امام حسن به شغل شریف امامت و جهادهای شبانه روزی در حرمسرای خود سرگرم بود اما برخلاف برادر زنها را نگه نمیداشت و پس از مدتی طلاق میداد، پس مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید، حسین خیره سری آغاز نموده و از یکسو تقاضای دستمزد بیشتری برای امامت خود کرده و از سوی دیگر خواهان پست پرده داری کعبه را کرد. که هردو خواست حسین رد شد و وی نیز مدینه ترک نموده راهی مکه گردید.

در مکه حسین با پسر عموی خود مسلم ابن عقیل* دیداری داشت، مسلم در کوفه زندگی مینمود و به امام حسین پیشنهاد داد بعلت عرضه بسیار بردگان زن در بازار برده فروشان کوفه از یک سو و وجود شهرک عفاف حسن آباد از سوی دیگر ، تقاضای ازدواج با زنان کوفی پایین رفته و امام حسین میتواند برای بهره وری سیاسی ایدئولوژیک بیشتر از آیات مفتاح الفرجین راهی آن شهر گردد و به او گفت سیرت جدت رسول اکرم این بوده که: اگر زنان هر شهری را تسخیر کنی، به آسانی میتوانی بر آن شهر حکومت کنی. یا ابی عبدالله اگر تو ، فرزندانت و برادرانت هریک با 100 زن از کوفیان ازدواج کنی خواهی توانست نیمی از شهر را از آن خود کنی و پست فرمانداری شهر را از یزید بگیری و سپس ادعای خلافت کنی .

حسین با این پیشنهاد مسلم را پذیرفت، از مفتاح الفرجین نسخه برداری بسیار نموده و بخشی از آن به فرزندان ذکور و برادران خود داد و بخش دیگر بوسیله مسلم آنان را پیشاپیش به کوفه فرستاد، ماموریت مسلم این بود تا برای امام سوم شیعیان و یاران او دخترکانی فراهم آورده، مفتاح الفرجین را به چوچوله شان بسته تا پیشواز امام سوم شیعیان جهان بیایند. پس از فرستادن مسلم به کوفه امام حسین از شوق دخترکان کوفی حج خود را نیمه تمام رها کرده و در هشتم ذی حجه، یعنی روزی که همه مردم مکه عازم رفتن به "منی " بودند مکه را به قصد کوفه ترک نمود.

پس از رسیدن مسلم به کوفه، کوشش وی برای پیدا کردن زنانی برای نواده گان رسول الله آغاز گردید و در درازنای ده روز توانست سیصد دختر را برای پذیرایی از حسین ابن علی پیدا کرده و آماده سازد و با آنان قرار گذاشت که در روز پنجم محرم در محل سرسبز و خوش آب و هوای کربلا برای پیشواز از نور چشم رسول الله گرد هم آیند تا چند روزی با آل طاهرین در آن منطقه سرسبز بگذرانند و سپس راهی شهر گردند.

یکی از این دختران، "نسا" فرزند ابن زیاد بود که در آن هنگام دختری چهارده ساله بود. زان روی که نسخه ای از مفتاح الفرجین را به چوچوله خود بسته بود، دگرگون احوال گشته، بیتابی جنسی و حس حشری گری در وی فزونی یافت و از حد خارج گردید، ابن زیاد بر دخت خود خشم گرفت و از وی چون و چرایی این دگرگونی را پرسید و چون دختر راز مفتاح الفرجین و مسلم ابن عقیل را بروی وی باز گفت خشم ابن زیاد فزونی یافت و از خانه بدر شد. سپس به بازار شد و احوال را بر کوفیان برگفت. آنان که هنوز از کثافت کاری های حسن ابن علی و بی مسئولیتی های برادرش حسین در برابر فرزندان حسن پس از مرگ وی و وجود " شهرک عفاف" دلشان خون بود، با شنیدن داستان مفتاح الفرجین و آگاهی یافتن از نقشه حسین به خشم آمده و بر در خانه مسلم شدند و از وی خواستن که برای حفظ ناموس کوفه و پیش گیری از گند کاری نور چشم رسول خدا هم که شده مفتاح الفرجین را از دست زنان کوفی گرد آوری کند و به حسین بگوید خدا روزیت را جای دیگری بدهد و او را از آمدن به این شهر منصرف کند.

که مسلم به همراه دو تن از پسران خود که در آن هنگام بیست و هشت و سی وسه ساله بودند خیره سری کرده و جنگ با کوفیان برخاست که هرسه کشته شدند. کوفیان بر آن شده بودند که جلو ورود حسین را به کوفه بهر قیمتی بگیرند و خواهان برچیده شدن مفتاح الفرجین از دسترس خاندان طهارت بودند و در نامه ای که به یزید فرستادند خواهان برخوردی درخور به این داستان شدند.

The Point of No Return

عاشورای شمری


در هنگام بلوای کوفه ما در شام بودیم و بهمراه عمروعاص، خالد ابن ولید، یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی در خانه خولی بساط عرق خوری داشتیم که قاصد یزید به آنجا آمد و ما را به بارگاه یزید فرا خواند. در آنجا بودکه یزید ابن معاویه از ما خواست به کربلا رفته و آیات مفتاح الفرجین از حسین و دارو دسته اش گرفته و سپس آنان را راهی کوفه و هر جهنم دره دیگری که خواستند کنیم.

در روز چهارم محرم ما به کربلا رسیدیم و چشمبراه ورود حسینیان گشتیم و دو روز بعد چشممان بجمال سید الشهدا و لشکر مفتاح الفرجین بند روشن گشت، که سرود خوانان " ما مسلح به مفتاح الفرجیم ، سر خر با بار کجیم، از کف کافران کُس می بریم. الصفا، الجماع "، به کربلا وارد شدند و به خیال اینکه ما چون جد بزرگوارشان جاکشیم پیکی سوی ما فرستادند و سراغ دختران کوفی را از ما گرفتند. این پیک کسی نبود جز عباس ابن علی برادر ناتنی حسین، که شباهت زیادی به شیر علی قصاب داشت و بعلت عقب اوفتادگی ذهنی اش به شوخی او را ابوالفضل می نامیدند.

بیچاره چون مادرش کنیز خانه علی بود و در دامن آن کنیز پرورش یافته بود، از زبان مادر هنوز هم حسین را ارباب صدا میزد و رفتاری نوکرمابانه در برابر حسین داشت، هنگامی که به خیمه ما رسید گفت اربابم حسین گفته کو دختران کوفی که اولاد رسول تاب دوری ندارند. ما هم به یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی فرمان دادیم که این مردک دبنگ پدر سپوخته را بیرون بیاندازید او نیز گفتیم "برو به حسین ابن علی بگو که تمامی نسخه های مفتاح الفرجین را گرد آور و به خدمت ما بیار و گور خود و اهل بیت را هر جا که میخواهد گم کن". یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی دست پای عباس را گرفته و بیرون انداختند. که دست عباس راست در این میان از جا دررفت.

بهررو نمی دانم حسین چه مرگش بود که پایش را توی یک کفش کرده بود و نمی خواست آیات را به ما دهد و بازهم عباس را به همراه علی اکبر نزد ما فرستاد که الا بالله دختران کوفی را بیاورید و گرنه چنین و چنان می کنم. ما نیز از کوره بدر شده و با اردنگ و سیلی کتک جانانه ای به عباس که دست راستش را در پوست شتر پیچیده بود و علی اکبر که ته ریشی بسیجی وار نهاده بود، زدیم. و در این میان آن یکی دست عباس هم از جای درفت.

همان شب در خیمه و خرگاه حسینیان شور هیجانی بر پا شده بود که کاشف بعمل آمد علی اکبر در همان شب میخواهد مفتاح الفرجین را آزمایش کند و با دختر یکی از کنیزکان زینب عروسی کند. پیک دیگری از سوی حسین به سویمان آمد و ما نیز به عروسی دعوت شدیم. ما نیز موقعییت را مغتنم شمردیم و گفتیم به عروسی میرویم و مفتاح الفرجین را به زبان خوش از حسینیان می گیریم، پس بهمراه خولی و خالد ابن ولید به عروسی علی اکبر رفتیم.

به هنگام وارد شدنمان به اردوی سید الشهدا متوجه شدیم که وی و همراهانش حرمسرا های خود را نیز به همراه آورده اند یکهزار مرد و سه هزار زن و انبوهی طفلان قدو نیم قد. سید الشهدا با کودکی دوسه روزه به پیشوازمان آمد و برسم ادب در آنزمان برگونه مان بوسه زدند، از بوی گند دهانش نزدیک بود دل و روده مان را بالا بیاوریم به ایشان گفتم مبارک است ابی عبدالله باز هم پدر بزرگ شده ای، بچه زین العابدین خان است، گفت نه این علی اصغر بچه خودم است اکنون هم بیمار است اسهال استفراغ گرفته، فرزند زین العابدین خان پسری است چهار ساله به نام باقر** . از کوره دررفتیم و به حسین گفتیم خجالت نمی کشی مردک، نوه ات از پسرت بزرگتر است، سر وپیری معرکه گیری. از این گذشته این همه زن و کودک را دنبال خودت توی این گرمای عربستان که خرما را می پزد دنبال خودت تا اینجا کشانده ای که چه؟ از آنها خجالت نمی کشی که دوباره میخواهی زن بگیری در حالی که سن خر پیری را داری، بابا دست وردار، نوه محمد بوده ای بجای خود! با این کارهایت آبروی آل طهارت که پیشکش آبرروی شجره نبوت را هم می بری. بیا و دست از این دون ژون بازی های مجنون وار بردار.

ابی عبدالله دستی بر روی خایه اش کشید و گفت، ای شمر مفتاح الفرجین، معجز الله را در اینجا دارم نه تنها من بلکه تک تک جنگ آورانم هریک یکی از این معجزات در خشتک خود دارند. و به حکم الله آمده ام تا کوفه را از راه این آیات مسخر سازم و سپس خلافت ام القرای اسلام را بدست آورم، و بنا به پیمانی که جدم رسول الله با الله بسته است جهان را در عرض صد سال سیدستان میکنم. اگر تو میخواهی منقرض النسل نگردی همین اکنون با سپاهت با من بیعت کن که فردا دیر است به حسین خندیدم و گفتم که نه. هنگام شام زینب را دیدم پیر دختری که جوانی اش را فدای هرزه گری های برادرهای دیوثش کرده بوده زیر چشمی نگاهی خریدارنه به ما انداخت.

بامداد روز هشتم محرم حسین فرمان جهاد علیه ما صادر کرد. خواب شیرینمان با نعره سیصد تن از حسینیان که سوار بر شترهای تک کوهانه و سرمست از مفتاح الفرجین بر خایه به سویمان می تاختند خراب شد. ناچار شدیم که به سپاه سواره خود دستور دهیم این الاغها را بجای خود بنشانند که دسته خالد ابن ولید آنان را تاراندند. بسیاری از آنان بدون آنکه نگاهی به پشت سر کنند گریختند. فرمان به محاصره حسینیان دادیم و برای حسین ضرب العجل گذاشتیم که هرچه زودتر مفتاح الفرجین را بما برگرداند و به مردان جنگی حسین هشدار دادیم که اگر می خواهید اردوگاه حسین را ترک کنید با شما کاری نخواهیم داشت. غروب آن روز بسیاری از سپاهیان حسین دم را روی کولشان گذاشته و بی سرو صدا اردوگاه حسین را ترک کردند و پس از گذر از پست های بازرسی ما گورشان را گم کردند. یکی از آنان بنام شعیب بن عبدالرحمن خزاعی میگفت این مردک حسین دیوانه است از مکه تا بدینجا هرشب تا صبح با زنان حرمسرایش گنگ بنگ کرده و فردایش هم غسل جنابت خشک و دلش را به این خوش کرده که با این کارها میتواند جهان را فتح کند.

بهررو روز نهم محرم علی اکبر و حسین از اردوگاهشان خارج شدند و شیئی سفید را در دستشان تکان می دانند خولی را به سمت آنان فرستادیم تا ببینیم چه شده است، هنگامی که باز گشت گفت این حسین از آن مادر جنده هاست بچه سه روزه اش علی اصغر از گرما زدگی و اسهال استفراغ مرده ولی جگر پاره فاطمه فیل کس هنوز هوای دخترکان کوفی را در سر دارد. در طول روز جنگ گریز کوچکی در گرفت و بسیاری دیگری از حسین از معرکه گریختند، زین العابدین هم گاهی سوار بر الاغی نحیف از اردوی حسین بیرون می آمد و زبانش را برای خولی که سردسته دیدبانان ما در آنروز بود بیرون آورده و دوباره به اردوگاه میگریخت.

روز دهم محرم عباس و علی اکبر با گروهی صد نفره به ما حمله ور شدند، که علی اکبر به تیر خولی از پای در آمد و عباس که هردو دستش را در پوست شتر پیچیده بود و نیزه ای را بزور در زیر بغل خود جا داده بود و سوار بر اسبی چموش شده بود هنگامی که بوسیله یزید بن رقاد و حکیم بن طفیل طائی دنبال میشد از اسب اوفتاد گردنش شکست و جان سپرد و باقی هم کشته شده و یا فرار کردند. به نیمروز دهم محرم نزدیک میشدیم که پرچم تسلیم در اردوگاه حسین ابن علی بالا رفت و زین العابدین در حالی که پارچه سفیدی در دست داشت و یکوری روی الاغش سوار بود نزد ما آمد، فرزند شجاع حسین ابن علی رنگ به رخسار نداشت و پس از رسیدن بار الاغش را گشود و صدها نسخه از مفتاح الفرجین را به ما وگذار کرد و گفت پدرم دستش در حناست اما ساعتی بعد به خدمت شما خواهد آمد پرسیدیم آیا این همه نسخه هاست گفت آری. گفتیم پدر سپوخته پدرت کجاست، گفت که قولنج کرده و اکنون در خیمه خدیجه است و حنیفه و سکینه و صدیقه آنجایند تا امام را مشتمال دهند.

یقین بردم که حسین نسخه اصلی مفتاح الفرجین را نزد خود دارد و اکنون نیز به جماع اصغر مشغول است. سوار اسبم گشتم و بهمراه بیست سوار به اردوی حسین تاختیم و از سروصدایی که از خیمه خدیجه بر می خواست محل آنرا به آسانی پیدا کردیم طناب گوشه خیمه را بر کشیدیم خیمه به کناری رفت و نور دیده رسول الله را چون جدش مشغول به جماع دیدیم از اسب پیاده گشتیم سالار شیعیان جلبیه ای برتن نمود، وی را فرصت نداده و با مشت و لگد پذیرایی گرمی از وی کردیم، بدو گفتیم ای جاکش مدینه، ای دیوث عرب، ای ننگ قریش، خجالت نمی کشی پسر و برادر و جمعی از یارانت به خاک اوفتاده اند و تو پسر فاطمه فیل کُس جماع می کنی، تف بر قبر جد جاکشت محمد، دستور دادیم تا دست این هرزه مرد بسته و به اردوگاه خودمان آوردند و آنچنان که در نوشته فلسفه شله زرد آمده گردن وی را زدیم.

وصف المصیبت نصف المصیبت، وصف العیش کل العیش. ضرب المثلی عرب.

تا اینجای خاطرات ما وصف مصیبت بود که ما کوشش کردیم گوشه هایی از آنرا برایتان بگوییم ، اما از اینجا به بعد وصف العیش میباشد.
بهررو همانگونه که در فلسفه شله زرد نوشتیم پیش از کشتن حسین ابن علی اصل مفتاح الفرجین را از وی گرفته و به بیضه مبارک خودمان بسته ایم پس از کشتن وی دستور دادیم که سپاهیانمان نیز نسخه هایی را از مفتاح الفرجین که زین العابدین برایمان برایمان آورده بود به خایه هایشان بیاویزند. از معجز مفتاح الفرجین شوق گاییدن اهل بیت حسین در دلمان اوفتادو دنباله ماجرا را به فانتزی شما وامی نهیم، دنیا چه دیده اید! شاید تا اربعین حسینی بر آن شدیم که دنباله ماجرا در چهارچوب ملواروتیک عاشورا برایتان بازنویسیم.

*مسلم ابن عقیل: مسلم پسر عقیل برادر کور علی است. و همانا کوراغلوی مسلمانان است
** باقر: همانا امام محمد باقر امام پنجم شیعیان است که شایع است فرزند زین العابدین می باشد.


شمرنامه

لینک پست قبل:
شمرنامه

عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.
پاسخ


پیام‌های این موضوع
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 07-30-2015, 11:43 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 07-30-2015, 11:54 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 07-30-2015, 12:16 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 08-01-2015, 06:30 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط mbk - 08-02-2015, 07:25 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 08-04-2015, 02:21 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 08-04-2015, 02:25 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 08-11-2015, 05:44 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 08-16-2015, 10:33 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 09-01-2015, 03:28 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 09-17-2015, 05:40 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 10-15-2015, 09:05 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 10-20-2015, 08:10 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 12-10-2015, 05:18 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 03-21-2016, 07:27 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 03-21-2016, 07:28 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 03-21-2016, 07:29 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 06-06-2016, 05:24 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 06-11-2016, 08:10 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 06-24-2016, 08:01 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 06-26-2016, 08:39 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 06-26-2016, 08:40 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 03-31-2017, 08:09 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط meydoonemin - 04-07-2017, 04:39 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط حق گرا - 04-08-2017, 08:23 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط حق گرا - 04-08-2017, 08:25 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط meydoonemin - 04-09-2017, 07:14 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط meydoonemin - 04-09-2017, 07:31 AM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط حق گرا - 04-09-2017, 12:29 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط mbk - 04-09-2017, 01:03 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 09-20-2017, 04:21 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 01-25-2018, 06:29 PM
شمرنامه: روزنوشتهای حضرت شمر!!! - توسط Agnostic - 02-07-2018, 01:05 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: