07-24-2015, 07:39 AM
Anarchy نوشته: خب همون دموکراسی به مفهوم امروزین هم در یونان باستان وجود نداشته ... در مورد حق رای هم برای شما سند آوردم که اقلیت خاصی حق رای داشتند !! حالا این چه دموکراسی بوده من نمیدونم ...
با سلام و درود
خیلی ممنون از مطالب ارزشمند و البته آنتی یونانی !!
ما پیش از اینکه به معنا برسیم به کلمات رسیدیم. هرکسی خب تعریفی از دموکراسی داره. الان هم همه ی کشور های دنیا با ساختارهای حکومتی کاملا متفاوت ادعای دموکراسی را دارند. بنده آدم قانعی هستم همین که در آنزمان یک عده ی اندکی می توانستند رای دهند بسیار جای شکر دارد:) و البته مسلما همان عده ی اندک هم از دانشمندان و حکما و البته بزرگان بوده اند که همه ی آنها از زمره ی افراد با سواد و با دانش محسوب می شدند. به هر حال باید قبول کنیم که در آنزمان اکثریت مردم از نعمت سواد محروم بوده اند و بیشتر پی کسب مال بوده اند تا دانش.
حتی همین فلاسفه بزرگ یونان با این امر که حق رای برای همه مردم باشد کاملا مخالف بودند و مواردی چون برتر بودن یک دانشمند به یک فرد عامی را مطرح می کردند که چگونه هر دوی اینها می توانند دارای یک رای باشند در حالیکه رای و نظر یک دانشمند و یک حکیم بسیار بسیار ارزشمند تر از یک فرد عامی است. این همان چیزی است که افلاطون در مدینه فاضله اش مطرح می کند. در مدینه ی فاضله، افلاطون حق حکومت را تنها از آن فلاسفه و حکما می داند و بس. ارسطو در رساله ی سیاست می گوید " [FONT=&]دموکراسی مظهر حاکمیت طبقهی پست جامعه است[/FONT]" . در حقیقت همه ی این حکما بنوعی معتقد بودند که حکومت ایده آل حکومتی است که اندیشمندان و خردمندان در آن صاحب نظر و رای باشند.
برای اینکه بیش از این متهم به یونانی پرستی نشوم مثالی از یکی از بزرگترین فلاسفه ی جهان ، شهاب الدین سهرودی می آورم. شیخ اشراق حتی پا را فرا تر از فلاسفه ی یونانی گذاشته و گفته است اولی آن است که عارف، کسی که به عقل سرخ رسیده است بر جامعه حاکم باشد بدون توجه به رای مردم.
بنده مطالبتان را کامل خواندم. راستش می دانم هر چه بگویم متهم می شوم به اسلامیست ضد ملی گرایی بودن! در حالیکه خیلی چیز ها در اسلام هست که هنوز برایم لاینحل باقی مانده است . خیلی چیز ها هست که فهمش برایم سنگین است. فقط جسارت کرده و این نکته را عرض می کنم که یونان آنقدر ها که شما اظهار داشتید حقیر نبوده است.
حتما می دانید که داریوش اول چگونه پادشاه شد با کشتن مغ گئومات (بردیای دروغین) با کمک شش تن از نجبای پارس. بعد از کشتن مغ ، داریوش و آن شش تن دیگر جلسه ای بر پا می دارند تا در مورد آینده ی حکومت ایران تصمیم بگیرند. هوتن (اتانس) حکومت دموکراسی را پیشنهاد می دهد و در نکوهش نظام شاهنشاهی سخن ها سر می دهد ولی خب آن شش نفر دیگر نظرش را نمی پسندند و حکومت پادشاهی در ایران تداوم می یابد. نمی دانم آیا می دانید که چرا هوتن که خود از اشراف بود از نظام پادشاهی اینقدر بیزار بود. داستانی دارد که اگر بیان کنم باز شما تذکر خواهید داد و باز هم متهم خواهم شد.
با سپاس