05-09-2015, 07:34 PM
اخیرا دوباره نیاز به خرج دندون دارم. به رئیسم گفتم رئیس، نیازمند یاری سبزت هستم! وعده داده بابت یه پروژه که اخیرا تموم کردن واسه یه شرکتی پولشو به زودی که بگیرن به من هم شیرینی میده. ولی اگر طولانی بشه اگر بزنه زیرش یا کم بده اونوقت من میدونم و اون! منتها چطوری، خب با سیاست با زیرکی عمل میکنم ولی بقدر کافی با پیام آشکار و جدی و قوی! مثلا چکار میکنم؟ یه روز دیر میرم یا اصلا نمیرم، یه روز دفتر رو تمیز نمیکنم بعد زنگ میزنه یا بعدا میگه چرا دفتر رو تمیز نکردی مهمون داشتم اومدن کثیف بود آبروم رفت، میگم آخه دندونم درد میکرد
آره دوست عزیز خیلی وقتا زیردست بیشتر میتونه کارفرما رو اذیت کنه ترفند و روش بیشتر بلده زیر دستش امکانات زیاد هست برای رسوندن پیام و حال گرفتن و مجبور کردنش. منتها زیردست یکی باشه مث من، نه هر چلمنگ دوزاری و کسی که محتاج باشه، شب دست خالی بره خونه زنش کتکش بزنه بچه هاش رو نتونه پاسخگو باشه، بی زبون و بی عرضه باشه، آیکیو پایین باشه، ضعیف و توسری خور باشه، کسی باشه که راحت بتونن بندازن بیرون ده تا بهتر جاش صف کشیده باشن!
البته من و رئیسم در کل رابطهء خوبی داریم منصفانه و انسانی و اخلاقیه. البته یدونه جوجه رئیس هم دارم که گفتم اولش قد بود احترام کافی نمیذاشت قدر منو نمیدونست زیاد رعایت نمیکرد خب تجربه نداشت جوانی خام و بی تجربه بود فک کرده بود من چون ازدواج نکردم چون ماشین ندارم چون حقوقم پایینه آدم بی دست و پایی هستم، منم آخرش که روشهای دیگه سیاست ها در طول زمان جواب نداد (البته تاحدی جواب داد ولی نه اونقدری که لازم بود) تهدید کردم به رفتن، بعد از اون موقع دیگه توافق کردیم یه روز درمیون میرم (اولا هر روز میرفتم) کارم یک چهارم شده چقدر هم بهم عزت احترام میذاره تازه، چون میدونه من دیگه یه پام دم دره واسه رفتن؛ یجورایی توی برزخ موندیم هردو اصلا قرار بود بعد از یک ماه دیگه نرم، ولی چندین ماه بدون اینکه چیزی بگیم ادامه دادیم روابط و کار رو. البته این برزخ واسه من خیلی خوبه! الان مثل این ناحیه های خودمختار شدم واسه خودم! یعنی خیالی نیست سر وقت هم نرم کسی نمیتونه بهم چیزی بگه، هروقت هم حال نداشته باشم یا کار داشته باشه واسه خودم زنگ میزنم یه بهانه ای میارم و نمیرم. البته حقوقم نسبت به اون موقع که هر روز میرفتم نصف شده، ولی واسه من کافیه و از اونور هم کارم یک چهارم هم کمتر شده بگم اصلا یک ششم شده اغلب اوقات که میرم بیکارم و رفتن یک ربع تا نیم ساعت دیرتر وارد محل کار میشم و از اونور هم نیم ساعت زودتر میام کلا بگی یک روز درمیون روزی فقط 2 ساعت 1 ساعت کار میکنم و پول خیلی راحتی درمیارم! هرچند پول زیادی نیست. اگر پول بخواد زیاد باشه خب اونم دیگه انصاف نیست و مشکل هم ایجاد میکنه بالاخره کارفرما هم اعصابش بهم میریزه و حق هم داره انتظارش بالا میره میگه دارم ماهی این همه پول میدم و جو دوستانه خراب میشه و اصطکاک پیش میاد. باید یجور باشه واسه اونم صرف کنه راضی باشه حالت زور و سوء استفاده نباشه. من یجوری هست سیستمم که خودکار همینطور میشه و طرف میدونه من نیاز ندارم بلکه اونه که نیاز داره و متقاضی خدمات منه. منم ازش زیادی نمیگیرم قدری میگیرم که واقعا کمتر از اون صرف نمیکنه و تقریبا هیچکس دیگری هم با اون پول براش کارش رو اونطور انجام نمیده. یعنی نه سیخ بسوزه نه کباب. البته باید بگم درواقع فشار و کار روی کارفرماها بیشتر از منه! ولی خب چاره ندارن میدونن مجبورن و یا دارن بالاخره پولش رو درمیارن زورشون هم به من نمیرسه!! اینطوریه که میبینی حتی میشه شرایط رو برعکس کرد و یه زیردست از رئیس راحتتر باشه امتیازات بیشتری داشته باشه و واسه خودش یه پا رئیس باشه!! من خودم یکی از افراد قدیمی رو شخصا از دفتر رئیسم انداختم بیرون بدون مشورت و اجازهء رئیس با اینکه طرف پیرمردی بود سابقش از منم بیشتر بود، رئیسم با مردم زیادی رودروایسی داره. پیرمرده عصبانی شده بود گفت میرم یکی میارم جات مجانی کار کنه تو رو بندازن بیرون. من از این حرفش به قهقه افتادم گفتم عجب حرفی زدی ای نادان برو تلاشت رو بکن ببینی میتونی یا نه مثل اینکه نفهمیدی قضیه چیه من چه آدمی هستم و چقدر ارزش دارم واسه کارفرما تازه فکر کردی اصلا اخراجم هم بکنه چی میشه من عالم و آدم به تخمم هم نیست دیگه یه کار با این حقوق که تحفه نیست. آقا خلاصه طرف رفت و هرچی تلاش کرد نتونست هیچ غلطی بکنه فقط خودش ضایع شد آخرش هم دوباره چشم توی چشم شدیم انگار نه انگار و اون بهم سلام و احترام کرد منم ضایش نکردم ولی بهش رو هم ندادم وگرنه دوباره خورده فرمایش هاش شروع میشد اونم آدم بدبخت و بیچاره مذهبی هم هست توی این سن اجاره نشینه و چندتا بچه داره بچه هاش دهنش رو سرویس کردن داره کلی بابت اونا باج و قسط و بدبختی میده ولی خب من میگم کسخلی بی عقلی از خود آدم هم هست من مثلا ازدواج نکردم ریدم به هرچی زن و بچه که بخواد اونطوری باشه!
و اینا همه با چی بدست میاد دوست عزیز؟ با خرد، با هوش، با قدرتهای اصیل و درونی، و با قناعت! شما بدون قناعت نمیتونی اینطوری زندگی کنی. هرکس هرچیزی میخواد باید بدونه راه و روش و هزینه و تاوانی داره. اگر قناعت نکنی، اگر ازدواج کنی، حتی اگر دنبال جک و جنده بازی باشی، خب خرج داره وقت و انرژی میبره از چیزهای دیگه میمونی، نمیتونی به آدمی بشی مثل من نمیتونی مثل من زندگی کنی. گندم بکاری گندمت رو درو میکنی، نه چیز دیگه. هرچی بخوای بکاری درو کنی باید تخم همون رو بکاری شرایط کاشت داشت برداشت خودش رو داره. حرف اینه. بحث توجیه و کون گشادی نیست. بحث اینه که خیلی وقتا میشه زندگی رو تا حد زیادی تحت تاثیر خواست و برنامه و شکل دهی شخصی قرار داد، حتی در کشورهای درپیت و فقیر، ولی باید از راه و روش خودش عمل کنی باید اینقدر قوی و باهوش باشی اینقدر خردمند و واقعگرا باشی که بفهمی راه و روشش چیه تاوان و هزینش چیه و بپردازی پای انتخاب خودت مردانه بایستی کارهایی بکنی که دیگران نمیکنن. آدمهایی که نمیتونن از جنس مخالف و سکس بگذرن، به اندازهء من قوی نیستن! بیشتر آدمها چنین قدرتی ندارن. منم ادعا نمیکنم خیلی قوی هستم ولی حداقل تونستم این کار رو بکنم چون میدونستم بدون این اون چیزهایی که میخوام تقریبا شدنی نیستن تضمین کافی نمیشه کرد. نمیدونم شاید عقلم بود شاید ویژگیهای شخصیتی و استعدادهای خاصی که تونستم این کار رو بکنم. شاید هم بخاطر ضعفهایی هم بوده، ولی بهرحال از نتیجش خوشحالم! هرچند سختی های خودش رو داره، ولی من این زندگی رو ترجیح میدم و فکر میکنم کنترل و تسلط بیشتری دارم روی زندگیم. من اهل ریسک و شانس برای چیزهای کم ارزش و سطحی نیستم.
البته همواره در طول تاریخ آدمهایی مثل من هم بودن و کم هم نبودن. مثلا تارک دنیاها، راهب ها، رزمی کارهای شائولین. اینا هم اغلب ازدواج نکردن و با قناعت و گوشه نشینی زندگی کردن. ولی خب من یک نوع خاص و ترکیبی و مدرنش هستم گویی!
از من میپرسی عالم و آدم ارزش این رو ندارن که آدم بخاطرشون به خودش زحمت و رنج زیادی روا بداره کون خودش رو پاره کنه. اصلا چرا باید کلیشه های مسخرهء اجتماع رو بپذیریم؟ باید اینقدر قوی اینقدر باهوش و مستقل باشی که بتونی القاهای دروغین دیگران و اجتماع و باورهای عامه رو تشخیص بدی و اونا رو خنثی کنی. کار راحتی نیست البته، ولی وقتی تلاش کنی به راهش بری به مرور قوی تر میشی بیشتر دستت میاد.
تازه آدمهایی مثل من کمتر به دنیا و دیگران صدمه میزنن چون خیلی از فسادها جنایت ها ظلم ها بخاطر رقابت و اصطکاک و منفعت طلبی و زیاده خواهی های آدمهای معمولی و کلیشه های اجتماع بوجود میاد که ما ازشون تاحد بیشتری در امان هستیم.
آره دوست عزیز خیلی وقتا زیردست بیشتر میتونه کارفرما رو اذیت کنه ترفند و روش بیشتر بلده زیر دستش امکانات زیاد هست برای رسوندن پیام و حال گرفتن و مجبور کردنش. منتها زیردست یکی باشه مث من، نه هر چلمنگ دوزاری و کسی که محتاج باشه، شب دست خالی بره خونه زنش کتکش بزنه بچه هاش رو نتونه پاسخگو باشه، بی زبون و بی عرضه باشه، آیکیو پایین باشه، ضعیف و توسری خور باشه، کسی باشه که راحت بتونن بندازن بیرون ده تا بهتر جاش صف کشیده باشن!
البته من و رئیسم در کل رابطهء خوبی داریم منصفانه و انسانی و اخلاقیه. البته یدونه جوجه رئیس هم دارم که گفتم اولش قد بود احترام کافی نمیذاشت قدر منو نمیدونست زیاد رعایت نمیکرد خب تجربه نداشت جوانی خام و بی تجربه بود فک کرده بود من چون ازدواج نکردم چون ماشین ندارم چون حقوقم پایینه آدم بی دست و پایی هستم، منم آخرش که روشهای دیگه سیاست ها در طول زمان جواب نداد (البته تاحدی جواب داد ولی نه اونقدری که لازم بود) تهدید کردم به رفتن، بعد از اون موقع دیگه توافق کردیم یه روز درمیون میرم (اولا هر روز میرفتم) کارم یک چهارم شده چقدر هم بهم عزت احترام میذاره تازه، چون میدونه من دیگه یه پام دم دره واسه رفتن؛ یجورایی توی برزخ موندیم هردو اصلا قرار بود بعد از یک ماه دیگه نرم، ولی چندین ماه بدون اینکه چیزی بگیم ادامه دادیم روابط و کار رو. البته این برزخ واسه من خیلی خوبه! الان مثل این ناحیه های خودمختار شدم واسه خودم! یعنی خیالی نیست سر وقت هم نرم کسی نمیتونه بهم چیزی بگه، هروقت هم حال نداشته باشم یا کار داشته باشه واسه خودم زنگ میزنم یه بهانه ای میارم و نمیرم. البته حقوقم نسبت به اون موقع که هر روز میرفتم نصف شده، ولی واسه من کافیه و از اونور هم کارم یک چهارم هم کمتر شده بگم اصلا یک ششم شده اغلب اوقات که میرم بیکارم و رفتن یک ربع تا نیم ساعت دیرتر وارد محل کار میشم و از اونور هم نیم ساعت زودتر میام کلا بگی یک روز درمیون روزی فقط 2 ساعت 1 ساعت کار میکنم و پول خیلی راحتی درمیارم! هرچند پول زیادی نیست. اگر پول بخواد زیاد باشه خب اونم دیگه انصاف نیست و مشکل هم ایجاد میکنه بالاخره کارفرما هم اعصابش بهم میریزه و حق هم داره انتظارش بالا میره میگه دارم ماهی این همه پول میدم و جو دوستانه خراب میشه و اصطکاک پیش میاد. باید یجور باشه واسه اونم صرف کنه راضی باشه حالت زور و سوء استفاده نباشه. من یجوری هست سیستمم که خودکار همینطور میشه و طرف میدونه من نیاز ندارم بلکه اونه که نیاز داره و متقاضی خدمات منه. منم ازش زیادی نمیگیرم قدری میگیرم که واقعا کمتر از اون صرف نمیکنه و تقریبا هیچکس دیگری هم با اون پول براش کارش رو اونطور انجام نمیده. یعنی نه سیخ بسوزه نه کباب. البته باید بگم درواقع فشار و کار روی کارفرماها بیشتر از منه! ولی خب چاره ندارن میدونن مجبورن و یا دارن بالاخره پولش رو درمیارن زورشون هم به من نمیرسه!! اینطوریه که میبینی حتی میشه شرایط رو برعکس کرد و یه زیردست از رئیس راحتتر باشه امتیازات بیشتری داشته باشه و واسه خودش یه پا رئیس باشه!! من خودم یکی از افراد قدیمی رو شخصا از دفتر رئیسم انداختم بیرون بدون مشورت و اجازهء رئیس با اینکه طرف پیرمردی بود سابقش از منم بیشتر بود، رئیسم با مردم زیادی رودروایسی داره. پیرمرده عصبانی شده بود گفت میرم یکی میارم جات مجانی کار کنه تو رو بندازن بیرون. من از این حرفش به قهقه افتادم گفتم عجب حرفی زدی ای نادان برو تلاشت رو بکن ببینی میتونی یا نه مثل اینکه نفهمیدی قضیه چیه من چه آدمی هستم و چقدر ارزش دارم واسه کارفرما تازه فکر کردی اصلا اخراجم هم بکنه چی میشه من عالم و آدم به تخمم هم نیست دیگه یه کار با این حقوق که تحفه نیست. آقا خلاصه طرف رفت و هرچی تلاش کرد نتونست هیچ غلطی بکنه فقط خودش ضایع شد آخرش هم دوباره چشم توی چشم شدیم انگار نه انگار و اون بهم سلام و احترام کرد منم ضایش نکردم ولی بهش رو هم ندادم وگرنه دوباره خورده فرمایش هاش شروع میشد اونم آدم بدبخت و بیچاره مذهبی هم هست توی این سن اجاره نشینه و چندتا بچه داره بچه هاش دهنش رو سرویس کردن داره کلی بابت اونا باج و قسط و بدبختی میده ولی خب من میگم کسخلی بی عقلی از خود آدم هم هست من مثلا ازدواج نکردم ریدم به هرچی زن و بچه که بخواد اونطوری باشه!
و اینا همه با چی بدست میاد دوست عزیز؟ با خرد، با هوش، با قدرتهای اصیل و درونی، و با قناعت! شما بدون قناعت نمیتونی اینطوری زندگی کنی. هرکس هرچیزی میخواد باید بدونه راه و روش و هزینه و تاوانی داره. اگر قناعت نکنی، اگر ازدواج کنی، حتی اگر دنبال جک و جنده بازی باشی، خب خرج داره وقت و انرژی میبره از چیزهای دیگه میمونی، نمیتونی به آدمی بشی مثل من نمیتونی مثل من زندگی کنی. گندم بکاری گندمت رو درو میکنی، نه چیز دیگه. هرچی بخوای بکاری درو کنی باید تخم همون رو بکاری شرایط کاشت داشت برداشت خودش رو داره. حرف اینه. بحث توجیه و کون گشادی نیست. بحث اینه که خیلی وقتا میشه زندگی رو تا حد زیادی تحت تاثیر خواست و برنامه و شکل دهی شخصی قرار داد، حتی در کشورهای درپیت و فقیر، ولی باید از راه و روش خودش عمل کنی باید اینقدر قوی و باهوش باشی اینقدر خردمند و واقعگرا باشی که بفهمی راه و روشش چیه تاوان و هزینش چیه و بپردازی پای انتخاب خودت مردانه بایستی کارهایی بکنی که دیگران نمیکنن. آدمهایی که نمیتونن از جنس مخالف و سکس بگذرن، به اندازهء من قوی نیستن! بیشتر آدمها چنین قدرتی ندارن. منم ادعا نمیکنم خیلی قوی هستم ولی حداقل تونستم این کار رو بکنم چون میدونستم بدون این اون چیزهایی که میخوام تقریبا شدنی نیستن تضمین کافی نمیشه کرد. نمیدونم شاید عقلم بود شاید ویژگیهای شخصیتی و استعدادهای خاصی که تونستم این کار رو بکنم. شاید هم بخاطر ضعفهایی هم بوده، ولی بهرحال از نتیجش خوشحالم! هرچند سختی های خودش رو داره، ولی من این زندگی رو ترجیح میدم و فکر میکنم کنترل و تسلط بیشتری دارم روی زندگیم. من اهل ریسک و شانس برای چیزهای کم ارزش و سطحی نیستم.
البته همواره در طول تاریخ آدمهایی مثل من هم بودن و کم هم نبودن. مثلا تارک دنیاها، راهب ها، رزمی کارهای شائولین. اینا هم اغلب ازدواج نکردن و با قناعت و گوشه نشینی زندگی کردن. ولی خب من یک نوع خاص و ترکیبی و مدرنش هستم گویی!
از من میپرسی عالم و آدم ارزش این رو ندارن که آدم بخاطرشون به خودش زحمت و رنج زیادی روا بداره کون خودش رو پاره کنه. اصلا چرا باید کلیشه های مسخرهء اجتماع رو بپذیریم؟ باید اینقدر قوی اینقدر باهوش و مستقل باشی که بتونی القاهای دروغین دیگران و اجتماع و باورهای عامه رو تشخیص بدی و اونا رو خنثی کنی. کار راحتی نیست البته، ولی وقتی تلاش کنی به راهش بری به مرور قوی تر میشی بیشتر دستت میاد.
تازه آدمهایی مثل من کمتر به دنیا و دیگران صدمه میزنن چون خیلی از فسادها جنایت ها ظلم ها بخاطر رقابت و اصطکاک و منفعت طلبی و زیاده خواهی های آدمهای معمولی و کلیشه های اجتماع بوجود میاد که ما ازشون تاحد بیشتری در امان هستیم.