11-05-2010, 03:49 PM
[FONT="]یک روز احمدی نژاد با لباس مبدل رفته بود برای دیدار از مناطق محروم. یک پسر بچه کوچولو رو دید که داره با پای برهنه راه می ره. بهش گفت: پسرم! به امید خدا کلاس چندمی؟ پسر پابرهنه گفت: به امید خدا هنوز مدرسه نمی رم. احمدی نژاد گفت: پس به امید خدا چی کار می کنی؟ پسرپابرهنه گفت: به امید خدا ننه و بابام مردن و من کارگر هستم. احمدی نژاد بهش گفت: پس چرا کفش نپوشیدی؟ پسر پابرهنه گفت: چون کفش ندارم. احمدی نژاد خیلی ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن تا عکاس ها ازش چند تا عکس بگیرن و به پسر گفت: من بهت قول می دم وقتی رفتم تهران برات یک کفش بفرستم. پسرپابرهنه گفت: تو چی کاره هستی که می خوای برای من کفش بخری و بفرستی؟ احمدی نژاد گفت: من احمدی نژاد هستم و رئیس جمهور ایرانم. پسر گفت: پساحمدی نژاد توئی؟ احمدی نژاد با خوشحالی گفت: پس منو شناختی، حالا بگو شماره پات چنده که برات از تهران کفش بفرستم. پسر گفت: شماره پای من 43 است. احمدی نژاد گفت: ولی کفش شماره 43 که برای تو خیلی بزرگه؟ پسر گفت: تا موقعی که تو به وعده ات عمل کنی و کفش رو بفرستی شماره پای من 43 می شه.
از احمدی نژاد میپرسن پس جواب خون شهدا را کی باید بده ، میگه خب معلومه آزمایشگاه !
[/FONT]
از احمدی نژاد میپرسن پس جواب خون شهدا را کی باید بده ، میگه خب معلومه آزمایشگاه !
[/FONT]