12-19-2013, 08:51 PM
خوان دوم: امامت نقی و فهمیدن آن از روی بوی بول و غائط
همی گشت گردون و چرخ سپهر* سپندار مزد آمد و رفت مهر
جهان چرخ می خورد و می گشت حال* بشد عمر پاک نقی هشت سال
به مکتب برفتی نقی هر صبوح* و آموختی درس با جان و روح
یکی کودکی پر دهش بود و هوش* به گفتار استاد برداده گوش
ولی الامانش از این انضباط* که میکرد حتی به مکتب لواط
از استاد و شاگرد و حتی مدیر* ز شر نقی گشته از درس سیر
به هر زنگ صدبار بیرون شدی* معلم دلش از همین خون شدی
که روزی نقی رفت سوی خلا* همانجا که نامش بود مستراح
به مدفوع و ادرار همت گمارد* دو پایش دو سمت خلا برنهاد
ولی ناگهان پای او سست شد* تو گویی که نان در سرش تُست شد
اَنش نیمه کاره رها کرد زود* دوید و در مدرسه برگشود
به فریاد می خواند و بانگ بلند* که دیگر نیاید ز من بوی گند
ز بول و ز غائط بیامد شمیم* کزین پیش بودی عذابی الیم
مرا گه دگر بوی شانِل دهد* مرا شاش دیگر بوی هِل دهد
ازین پس بشد علم بر من تمام* که دیگر شدم بر به دنیا امام
معلم بدو کرد خیره نگاه* زدی پوزخندی به وی گاه گاه
بگفتا بدو: سرخوشی کره خر؟* بابات مرد، سوی سَرایت بپر
چو خواهی شوی اینچنین نیک حال* بِهِل تا نمایند آن مرده چال
نقی کله خویش خارانَدی* کمی چانه خویش مالانَدی
پس از ربع ساعت بفهمید حرف* شتابان سوی خانه خویش رفت
کنم وضع موجود را شرح حال* نخوان گر نخواهی خوری ضدحال
یک داستان است پر آب چشم* ز شرح وقایع بریزید پشم
چنان مادرش بود مویه کُنان* به خاک اندرون بود،گیسو کَنان
و همسایگان سوی وی می شدند* به صورت،به سینه به سر می زدند
و مردان برای تسلی به صف* یکی کاندوم تیره هر یک به کف
که باباتقی نیک . پرکار بود* به اهل محل بس بدهکار بود
بکردند او را به یک چاه دفن* پی قرض شد خرجی دفن و کفن
بشد سومین روز و بگذشت هفت* چهل نیز با این روش پیش رفت
ازآن پس نقی شد امام همام* بتیغید دینار از خاص و عام
همی گشت گردون و چرخ سپهر* سپندار مزد آمد و رفت مهر
جهان چرخ می خورد و می گشت حال* بشد عمر پاک نقی هشت سال
به مکتب برفتی نقی هر صبوح* و آموختی درس با جان و روح
یکی کودکی پر دهش بود و هوش* به گفتار استاد برداده گوش
ولی الامانش از این انضباط* که میکرد حتی به مکتب لواط
از استاد و شاگرد و حتی مدیر* ز شر نقی گشته از درس سیر
به هر زنگ صدبار بیرون شدی* معلم دلش از همین خون شدی
که روزی نقی رفت سوی خلا* همانجا که نامش بود مستراح
به مدفوع و ادرار همت گمارد* دو پایش دو سمت خلا برنهاد
ولی ناگهان پای او سست شد* تو گویی که نان در سرش تُست شد
اَنش نیمه کاره رها کرد زود* دوید و در مدرسه برگشود
به فریاد می خواند و بانگ بلند* که دیگر نیاید ز من بوی گند
ز بول و ز غائط بیامد شمیم* کزین پیش بودی عذابی الیم
مرا گه دگر بوی شانِل دهد* مرا شاش دیگر بوی هِل دهد
ازین پس بشد علم بر من تمام* که دیگر شدم بر به دنیا امام
معلم بدو کرد خیره نگاه* زدی پوزخندی به وی گاه گاه
بگفتا بدو: سرخوشی کره خر؟* بابات مرد، سوی سَرایت بپر
چو خواهی شوی اینچنین نیک حال* بِهِل تا نمایند آن مرده چال
نقی کله خویش خارانَدی* کمی چانه خویش مالانَدی
پس از ربع ساعت بفهمید حرف* شتابان سوی خانه خویش رفت
کنم وضع موجود را شرح حال* نخوان گر نخواهی خوری ضدحال
یک داستان است پر آب چشم* ز شرح وقایع بریزید پشم
چنان مادرش بود مویه کُنان* به خاک اندرون بود،گیسو کَنان
و همسایگان سوی وی می شدند* به صورت،به سینه به سر می زدند
و مردان برای تسلی به صف* یکی کاندوم تیره هر یک به کف
که باباتقی نیک . پرکار بود* به اهل محل بس بدهکار بود
بکردند او را به یک چاه دفن* پی قرض شد خرجی دفن و کفن
بشد سومین روز و بگذشت هفت* چهل نیز با این روش پیش رفت
ازآن پس نقی شد امام همام* بتیغید دینار از خاص و عام