12-17-2013, 06:02 AM
کوشا نوشته: خب اگر این استدلال همینطور ادامه پیدا کند به کفر مطلق خواهد رسید.لزوما اینطور نیست؟
میشه همین ادعا رو ثابت کرد؟
مگر اینکه ثابت کنیم جز عقل و استدلال چیزی دیگری وجود نداره.
اما در عمل اینطور نیست.
نیروها و دریافتهای درونی وجود دارن، و تجربیات زندگی، که معنویت و قوانین و هدایت الهی میتونن در تمام اینها جاری باشن.
نقل قول:اگر یک ناباورجوابی نمیدم.
عین این استدلال را تحویل شما دهد و تجربه و دریافت خود را مبنای درستی کفرش قرار دهد چه جوابی به او خواهید داد؟
میگم «بسیار خوب اگر واقعا از نظر عقلی قانع نشدی و تجربت هم چیز دیگری بوده، به خودت مربوطه، ولی من تجربه ها و دریافتهای متفاوتی داشتم و بصورت متفاوتی فکر و عمل میکنم؛ این تشخیص تصمیم منه حداقل تاحالا.»
در نهایت هرکسی خودش میدونه یا میتونه بفهمه که واقعیت براش چیه، و اگر دروغ بگه خودش این رو میدونه. ولی دیگران نمیتونن براحتی این رو بهش ثابت کنن، و اصلا چرا این کار رو بکنن؟ چرا باید اینقدر وقت و انرژی صرف دیگران بکنیم درحالیکه خودمون پا در هوا هستیم و کلی کار داریم؟ بنظر من هرکس خودش باید دنبال سرنوشت خودش باشه. فقط بعضی وقتا که میشه یه کمکی هم به دیگران یا جامعه/بشریت میکنیم. وقتی فرصتش پیش میاد و صرف میکنه. این صرف میکنه رو هم باز باید با کل وجود، شامل تجربه هامون، و همچنین عقل، تشخیص بدیم. بهرحال همه چیز مثل محاسبات احتمالاته. ما مطلق از چیزی مطمئن نیستیم اکثرا، ولی احتمالات رو میشه محاسبه کرد و معقول هست که بر اساسشون عمل کنیم. چارهء دیگری نداریم. حداقل برای منکه اینطور بوده. به خدا هم نمیتونم اولویت و احتمالی بالاتر از اونچه که وجودم برآورد میکنه بدم. حال اگر هستی براستی هدف و غایتی داشته باشه، پس قاعدتا با همین روش هم باید بشه با امنیت و سرعت حالا نه حداکثری، ولی به پیش رفت.
نقل قول: حتما می دانید که اکنون بعضی از مدعیان عرفان های نوظهور رسیدن به حقیقت را تنها از راه سکس آن هم سکس آزاد و بدون محدودیت ممکن می دانند.منکه اینطور فکر نمیکنم.
فکر کنم اوشو چنین نظری داشته و آن قدر در به عمل رساندن این نظر خود افراط کرده که او را از کشوری مثل آمریکا با اردنگی بیرون انداخته اند !
به من ربطی نداره.
میلیونها نفر میلیونها فکر و روش واسه خودشون اختراع میکنن با هر هدفی منجمله کلاهبرداری.
من چکار کنم حالا؟
نقل قول:با اینها باید چه کنیم؟کی؟ من؟
هرکس در هر منصب و مسئولیت و مسیری که هست، با مواردی که در سر راه خودش هست و بهش مربوط میشن سروکار داره. دربارهء اونا فکر میکنه، مسئولیت و کارش اوناست، دانش و مهارت لازم/کافی برای برخورد با اون موارد رو پیدا میکنه.
الان این چون برای من تاحالا مسئله ای نبوده که لازم باشه حل کنم، هیچ ایده ای هم درموردش ندارم، و نمیدونم چرا باید وقت و انرژی ارزشمندم رو صرفش کنم.
همین الانش هم خیلی از مردم شیطان و فسادگستر هستن به شکلهای مختلف. ولی ما هنوز زنده ایم و هنوز مثل اونا نشدیم و هنوز ... . قرار نیست به تمام مسائل عالم فکر و اونا رو حل کنیم. منابع و اولویت های اساسی ما محدود هستند.
حالا مثلا یوقت یه حکومت هست، خب اون ابزارش رو داره، وظیفش رو داره، اطلاعاتش رو داره، میتونه تشخیص و تصمیمی داشته باشه، هرچند این وسط خیلی وقتا به دیگران و مردم هم ممکنه ربط پیدا کنه، مثلا آزادی بیان من و شما این وسط پایمال بشه و احساس خطر کنیم، اونوقت دیگران هم به همون نسبتی که بهشون مربوط میشه میتونن فکر و انتخاب و اظهار نظر و عمل کنن. بهرحال تضاد منافع و برخورد همیشه وجود داشته و دارد، و به خودی خودش نامشروع نیست، بلکه باید با قواعد منطقی و انسانی و در یک سیستم و چهارچوب خردمندانه به این نیروهای متفاوت و مخالف اجازه داد تا با هم برهمکنش داشته باشن و نهایت از این بین یک تعادل و نتیجهء نهایی حاصل میشه. یک تعادل و تعامل همیشه و پویا و ظریف.
نقل قول: ممکن است راههای زیادی برای رسیدن به حقیقت وجود داشته باشد اما قطعا و بدون هیچ شک و شبهه ای تعداد بیراهه ها نیز کم شمار نیستوقتی مجبور باشی یه کاری رو میکنی بالاخره.
لذا بی گدار به آب زدن در این دریای بی ساحل و کران عاقلانه نیست.
منم اگر میگید بی گدار به آب میزنم، چاره ای نداشتم، وگرنه اینقدر عاقل و محتاط هستم که بدون فکر و احتیاط کاری نکنم.
نقل قول:نیاز به یک تکیه گاه مطمئن اجتناب ناپذیر است.همین که فکر کنیم یه چیزی بدیهی و اجتناب ناپذیره، خودش بی پایه و محدودکننده است.
بعدم از کجا معلوم شاید تکیه گاه همون نیروهای وجودی ما «هم» باشه.
شاید در این زمان در این شرایط خاص برای این فرد خاص اینطور باشه.
شما مذهبیون زیاد به اینطور باید و نبایدها فکر میکنید، درحالیکه اینها حتی اگر واقعی باشن، خیلی کلی و مبهم هستند و اشکال اونها میتونه بسیار پیچیده و زیاد باشه و نشه درمورد همه براحتی اونا رو تشخیص داد و ثابت کرد.
بجای این همه تئوری، من ترجیح میدم با وجود خودم تشخیص بدم و عمل کنم. و نیازی به تعریف مطلق و دقیق اینطور چیزها نمی بینم. اگر این تئوری ها میخواست به من کمک کنه و برام کارا باشه، باید خیلی پیشتر از این اینطور میبود.