12-14-2013, 10:13 AM
خداوند و هستی ای که من در درونم میتوانم باورش کنم، و انگار ناخودآگاه چیزی از آن میدانم، همان خداوندیست که هرگز مرا بخاطر اینکه مجبور بوده ام، بخاطر اینکه به نیروها و پیام درونی خودم اعتماد کرده ام، مجازات نخواهد کرد.
شاید اشتباه کنم، اما جرم بزرگی مرتکب نشده ام.
من تنها چیزی را که میتوانستم و برایم قابل درک بود انجام دادم. کاری را که فکر میکردم بهترین کار ممکن برای من است.
راه و روش زندگی من. برای خودم.
و البته در همین منابع خاص معنوی و عرفانی و حتی مذهبی هم بارها داستانها و گفتارها و نشانه هایی از این هست که خداوند آنقدرها هم در بند تعهد و تقلید کلیشه ای و دقیق از دین و هیچ چیز دیگری نیست. بلکه این خود انسانها و نیت و صفات نیک آنهاست که در نهایت توجه الهی را بخود جلب میکند و مایهء نجات انسانها میشود.
حتی اگر گیریم که مذهبی شدن، و انجام واجبات و مناسک دینی، برای نجات نهایی لازم است، بازهم به موقعش و وقتی ظرفیتش در فرد ایجاد شد، خداوند خودش فرد را به این سمت هدایت خواهد کرد، حتی شاید خودش این عشق و شور و سبک کردن کار را در وجود آن فرد ایجاد میکند.
مگر برای اینها در عرفان و معنویت و حتی مذهب داستانها و اشاره هایی وجود ندارد؟
من باور دارم که خداوند هیچ انسان نیکی را رها نخواهد کرد.
و تعریف نیکی این نیست که روزی چندبار عملیات کلیشه ای فیزیکی و زبانی عبادت یک دین خاص را انجام بدهیم.
یعنی لزوما اینطور نیست.
بقول خدامراد: چراکه نه؟
من هم همین را بارها گفته ام.
اینکه تا خدا هست، هیچ چیزی غیرممکن نیست.
بنابراین شما نمیتوانید بگویید 100% معتقدید به فلان تفکر و روش خاص و غیر از آن نمیشود و استثناء بردار نیست.
شما نهایت میتوانید برای خودتان یک مقدار مطمئن تر باشید؛ اما برای دیگران فکر نمیکنم!
بنظر من یک انسان حتی بی دین و بی خدا، اگر صفات نیکی داشته باشد، خداوند یک جورهایی بالاخره او را میخواهد، چون نیکی خوب است، و هیچ خوبی را خداوند رها نخواهد کرد و نخواهد گذاشت که بی ثمر بماند و نابود شود.
و چرا که نه، که چنان انسانی در نهایت نجات خواهد یافت!
حتی اگر قرار باشد کانالی در زمان و مکان باز شود و او را با خود ببرد.
خداوند میتواند این کار را بکند، و چرا نکند؟
همانطور که خداوند به گمانم در تاریخ هم کم این کار را نکرده است، که انسانهای متعددی را از راههای غیرمتعارف و حتی بنوعی مستقیم و شاید تاحدی جبرا، به روشنی و نجات هدایت کرده است.
امثال خدامراد، البته اگر واقعیت داشته باشند، برای ما تلنگری هستند که میگویند: «اینقدر برای خداوند با فکر و تصورات حقیر خودتان حد و مرز نبافید و تعیین تکلیف نکنید؛ او آنچه را که میخواهد خواهد کرد.»
بنظر من حتی دین خدا هم نباید دستمایهء ما شود برای تعیین نحوهء نگرش و تفکر و خواست و رفتار خدا.
اگر اینطور بود، یعنی ما بازهم اسیر محدودیت های فکر و عقل خویش شده ایم و هیچ منبع و روش دیگری را حتی ممکن هم نمیدانیم. فکر میکنیم فکر میتواند همه چیز را بقدر کافی به درستی بشناسد و تعیین کند.
نمیدانم، مطمئن نیستم، ولی اینها نظرات من بود تاحدی که میتوانستم با کلام توصیف کنم و انتقال دهم. شاید مفید باشد و بتواند چیزی را روشن کند. امیدوارم.
برای من دیگر این رسیدن به قطعیت ها هم مهم نیست. چون رسیدن به قطعیت خیلی وقتها ممکن نیست (گرچه شاید فکر ما خیلی وقتها به ما القا میکند که به این قطعیت ها دست یافته ایم و شکی و خللی در تصورات کودکانهء ما نیست). اما باید حرکت کرد، و بهترین خود را انجام داد. دیگر بقیه اش همان ادراکی است که از تعالی خالق و قوانین بنیادین و الهی هستی میتوانیم داشته باشیم. شاید برای بعضی افراد اینها معادل همان چهارچوب و قوانین و آموزه های ادیان باشند، و شاید برای بعضی بیش از این و به ندای درک مستقیم و درونی و مستقل خود و صدای وجدان وجود خود نیز گوش کنند.
براستی چه کسی میتواند چطور ادعا کند، و 100% ثابت کند، که کدامیک درست و کدامیک در اشتباه هستند؟
من فقط میدانم که من همین هستم، توانستم همین باشم، و تلاش خودم را میکنم. بهترین خودم را انجام میدهم. بقیه اش برایم مهم نیست، چون بهرحال در عمل فرقی نمیکند. حتی اگر بدانم خداوند خداوند مذهبیون است، و مرا به جهنم خواهد برد، بازهم تغییری در عمل ایجاد نخواهد کرد، چون دیگر نمیتوانم چیز دیگری و فراتر از خودم باشم. ترجیح میدهم حداقل این چند صباح را در آرامش و عشق به وجود و شعور و ستایش خدای ناموجود خودم سپری کنم و بیخود آنرا به کام خودم و دیگران تلخ نگردانم. چراکه من درونا نمیتوانم به چنان خدایی، اعتماد و امید داشته باشم. این ذات من است! چطور میتوانم چیزی غیر از آن باشم؟!
بدرود.
امیدوارم خدا همان خدای خوب و متعالی مطلق و بی حد و شرطی باشد که من میتوانم تصور کنم و آرزو دارم.
فکر میکنم اینطور برای همه مان بهتر است.
شاید اشتباه کنم، اما جرم بزرگی مرتکب نشده ام.
من تنها چیزی را که میتوانستم و برایم قابل درک بود انجام دادم. کاری را که فکر میکردم بهترین کار ممکن برای من است.
راه و روش زندگی من. برای خودم.
و البته در همین منابع خاص معنوی و عرفانی و حتی مذهبی هم بارها داستانها و گفتارها و نشانه هایی از این هست که خداوند آنقدرها هم در بند تعهد و تقلید کلیشه ای و دقیق از دین و هیچ چیز دیگری نیست. بلکه این خود انسانها و نیت و صفات نیک آنهاست که در نهایت توجه الهی را بخود جلب میکند و مایهء نجات انسانها میشود.
حتی اگر گیریم که مذهبی شدن، و انجام واجبات و مناسک دینی، برای نجات نهایی لازم است، بازهم به موقعش و وقتی ظرفیتش در فرد ایجاد شد، خداوند خودش فرد را به این سمت هدایت خواهد کرد، حتی شاید خودش این عشق و شور و سبک کردن کار را در وجود آن فرد ایجاد میکند.
مگر برای اینها در عرفان و معنویت و حتی مذهب داستانها و اشاره هایی وجود ندارد؟
من باور دارم که خداوند هیچ انسان نیکی را رها نخواهد کرد.
و تعریف نیکی این نیست که روزی چندبار عملیات کلیشه ای فیزیکی و زبانی عبادت یک دین خاص را انجام بدهیم.
یعنی لزوما اینطور نیست.
بقول خدامراد: چراکه نه؟
من هم همین را بارها گفته ام.
اینکه تا خدا هست، هیچ چیزی غیرممکن نیست.
بنابراین شما نمیتوانید بگویید 100% معتقدید به فلان تفکر و روش خاص و غیر از آن نمیشود و استثناء بردار نیست.
شما نهایت میتوانید برای خودتان یک مقدار مطمئن تر باشید؛ اما برای دیگران فکر نمیکنم!
بنظر من یک انسان حتی بی دین و بی خدا، اگر صفات نیکی داشته باشد، خداوند یک جورهایی بالاخره او را میخواهد، چون نیکی خوب است، و هیچ خوبی را خداوند رها نخواهد کرد و نخواهد گذاشت که بی ثمر بماند و نابود شود.
و چرا که نه، که چنان انسانی در نهایت نجات خواهد یافت!
حتی اگر قرار باشد کانالی در زمان و مکان باز شود و او را با خود ببرد.
خداوند میتواند این کار را بکند، و چرا نکند؟
همانطور که خداوند به گمانم در تاریخ هم کم این کار را نکرده است، که انسانهای متعددی را از راههای غیرمتعارف و حتی بنوعی مستقیم و شاید تاحدی جبرا، به روشنی و نجات هدایت کرده است.
امثال خدامراد، البته اگر واقعیت داشته باشند، برای ما تلنگری هستند که میگویند: «اینقدر برای خداوند با فکر و تصورات حقیر خودتان حد و مرز نبافید و تعیین تکلیف نکنید؛ او آنچه را که میخواهد خواهد کرد.»
بنظر من حتی دین خدا هم نباید دستمایهء ما شود برای تعیین نحوهء نگرش و تفکر و خواست و رفتار خدا.
اگر اینطور بود، یعنی ما بازهم اسیر محدودیت های فکر و عقل خویش شده ایم و هیچ منبع و روش دیگری را حتی ممکن هم نمیدانیم. فکر میکنیم فکر میتواند همه چیز را بقدر کافی به درستی بشناسد و تعیین کند.
نمیدانم، مطمئن نیستم، ولی اینها نظرات من بود تاحدی که میتوانستم با کلام توصیف کنم و انتقال دهم. شاید مفید باشد و بتواند چیزی را روشن کند. امیدوارم.
برای من دیگر این رسیدن به قطعیت ها هم مهم نیست. چون رسیدن به قطعیت خیلی وقتها ممکن نیست (گرچه شاید فکر ما خیلی وقتها به ما القا میکند که به این قطعیت ها دست یافته ایم و شکی و خللی در تصورات کودکانهء ما نیست). اما باید حرکت کرد، و بهترین خود را انجام داد. دیگر بقیه اش همان ادراکی است که از تعالی خالق و قوانین بنیادین و الهی هستی میتوانیم داشته باشیم. شاید برای بعضی افراد اینها معادل همان چهارچوب و قوانین و آموزه های ادیان باشند، و شاید برای بعضی بیش از این و به ندای درک مستقیم و درونی و مستقل خود و صدای وجدان وجود خود نیز گوش کنند.
براستی چه کسی میتواند چطور ادعا کند، و 100% ثابت کند، که کدامیک درست و کدامیک در اشتباه هستند؟
من فقط میدانم که من همین هستم، توانستم همین باشم، و تلاش خودم را میکنم. بهترین خودم را انجام میدهم. بقیه اش برایم مهم نیست، چون بهرحال در عمل فرقی نمیکند. حتی اگر بدانم خداوند خداوند مذهبیون است، و مرا به جهنم خواهد برد، بازهم تغییری در عمل ایجاد نخواهد کرد، چون دیگر نمیتوانم چیز دیگری و فراتر از خودم باشم. ترجیح میدهم حداقل این چند صباح را در آرامش و عشق به وجود و شعور و ستایش خدای ناموجود خودم سپری کنم و بیخود آنرا به کام خودم و دیگران تلخ نگردانم. چراکه من درونا نمیتوانم به چنان خدایی، اعتماد و امید داشته باشم. این ذات من است! چطور میتوانم چیزی غیر از آن باشم؟!
بدرود.
امیدوارم خدا همان خدای خوب و متعالی مطلق و بی حد و شرطی باشد که من میتوانم تصور کنم و آرزو دارم.
فکر میکنم اینطور برای همه مان بهتر است.