12-14-2013, 09:33 AM
کوشا نوشته: با این حساب دو موضوع وجود دارد:lol
1-لزوم پرستش
2- کیفیت عبادت و پرستش
موضوع اول غیر قابل رد و انکار است یعنی نه من نه شما و نه هیچ شخص دیگری
عقلا نمی تواند منکر این مطلب باشد که زندگی بدون عبادت هیچ ارزش و معنایی ندارد؛
آقا رو!
واسه ما تکلیف تعیین میکنه.
نمیتواند؟
نمیدونم حالا.
ولی منظور از عبادت اصلا چیه؟
مثلا برای من عبادت شاید همون تلاش برای استفاده از عمرم در جهت قدرتمند شدن و خوشبختی خودم باشه.
من خود اراده و امید داشتن رو میتونم بعنوان هدف خلقت و وسیله ای برای رسیدن به خدا تلقی کنم.
کلا این یه بحث خیلی مبهمی هست برای من.
و نمیدونم چطور میخوای چه تعریفی از عبادت ارائه بدی و ادعا کنی که دیگران نمیتوانند منکر آن شوند که «زندگی بدون عبادت هیچ ارزش و معنایی ندارد».
برای من همین بازگشت به خودم عبادته. چون من خدایی رو که با واقعیت و وجود من که بطور مستقیم دریافتم تطابق میکنه واقعی تر میبینم تا خدایان کلیشه ای مورد القا از جانب ادیان و جوامع.
نقل قول: عبادت اختیاری تنها امتیاز انسان از سایر حیوانات است.شاید.
نقل قول: با وجود اختیار و عقلاصلا زندگی کردن بخاطر زندگی کردن دیگه چه کوفتیه؟
زندگی کردن به خاطر زندگی کردن، احمقانه ترین کاری است که یک انسان می تواند انجام دهد.
ما مجبوریم زندگی کنیم. نیازی نیست بخاطر چیزی که بهش مجبوریم کاری کنیم.
من زندگی میکنم، بعنوان چیزی که بهم تحمیل شده، بخصوص که از مشترکات میان ادیان و اصول بنیادین معنویت/عرفان اینه که خودکشی جرم بسیار بزرگی است. بعد خب سعی میکنم حالا که این اجباریه، حداقل ازش استفاده کنم و شرایط بهتری درش داشته باشم. سعی میکنم یجوری زندگی کنم که هم زندگی الان و مادی من روز به روز برام بهتر بشه و هم اینکه اگر بعد از این زندگی و ورای اون چیز دیگری هم بود، برای اون هم تاحدی که تونستم و محدودیت های زندگی مادی اجازه میداد، آماده باشم.
و البته از مرگ هم نمیترسم و زندگی برام چیزی نیست که به هر قیمتی بخوامش. چون کلا که زیاد دلخواه نیست و بعدشم بهرحال در نهایت ازم گرفته میشه؛ همونطور که تحمیلی بود، بصورت تحمیلی هم گرفته میشه. البته به احتمال زیاد!! کسی چه میدونه شاید هم اینطور نشد. بقول خدامراد، «چرا که نه؟»
البته من ترجیح میدم بمیرم، چون فکر نمیکنم موندن طولانی مدت در این زندگی حتی اگر خیلی خوشی و قدرت داشته باشیم، چندان خوشایند باشه. چون این زندگی و جسم مادی بنظر میاد محدودیت های اساسی داره و نمیشه از یک حدی بیشتر درش پیشرفت کرد. وقتی هم تمام پیشرفت ها تمام بشه و مدتی بگذره، فکر کنم آدم دچار کسالت بشه و روحش طلب فراتر رفتن داره و این رنجش میده. و از طرف دیگر شاید براستی پس از مرگ هم هستی داشته باشیم و به عوالم برتری وارد بشیم. ولی اگر عوالم برتر میخواد اون خدا و جهنم و چیزهای مسخرهء دین و اعتقاد توده ها باشه، همون بهتر که هیچوقت نمیریم و تا ابد در همین جهان زندگی کنیم و لذت ببریم، یا اینکه برای همیشه نابود بشیم و از این رنج بیهوده و ابدی راحت بشیم.
نقل قول:اما موضوع دومدوست عزیز من نمیدونم شما از چی صحبت میکنید.
بستگی به این دارد که بتوانیم زیرآب خدای ادیان را بزنیم و خوشبختانه یا متاسفانه
همانطور که قبلا اشاره کردم این راه نیز عقلا بسته است
یعنی حتی اگر مثلا وجود کتابی به نام قرآن را دلیل و یا شاهد کافی بر صحت مدعای صاحب این کتاب ندانیم،
از وجود خدایی غیر از خدای ادیان
که ما از نیت و هدف او از خلق مخلوقات اطلاعی نداریم
تنها نیکو بودن پرستش و نه لزوم آن اثبات می شود و این موضوع
انسانیت انسان، بی هدف بودن خلق او، حکیم نبودن خدا و در انتها خدا نبودن خدا را به دنبال دارد و خدا را از درجه خدایی ساقط می کند.
شاید طرفتون رو اشتباه گرفتید!
شاید تفکر منو درست متوجه نشدید.
بهرحال این تجربیات و دریافتهای مستقیم من هم بوده. که اعتبارش برام از اسناد دیگر کمتر نیست که شاید هم بیشتر باشه. درواقع بیشتر بود که تونست بر اونها غلبه کنه. و الان احساس نیاز چندانی به تمام این تفکرها و حرفها و منابع شما ندارم. و دیگه بیخودی نگران نیستم و خودم رو بیهوده عذاب نمیدم.
جای تعجب است که مطالب خدامراد رو دارید میخونید، و بنظر بنده اون مطالب و حرفها با تفکر و زندگی و تجربیات و راه و روش بنده تطابق بیشتری دارن تا تفکر و انتظارات شما.
واقعا چرا که نه؟!