12-11-2013, 07:17 AM
کوشا نوشته: در معارف دینی آمده که انجام واجبات برای طی کردن مرحله دنیا کافی است؛ نماز و روزه دو عمل واجبی هستند که تقریبا همه انسانهای مومن را درگیر خود می کنند سایر واجبات مثل حج، زکات، خمس و ... یا شامل بسیاری از افراد نمی شوند و یا اگر هم بشوند مقعطی و در زمان خاصی هستند.البته من به آن شکل رسمی دینی اش نماز نمیخوانم.
صحبت اصلی بر به جا آوردن رسم بندگی از طرف من و شماست.
بله نماز خواندن سخت است خیلی هم سخت است:
واسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعینَ
از صبر و نماز كمك بجوئید و آن بسى سنگین است مگر براى خشوع پیشگان
راه هر چند کوتاه اما پیمودن آن بسی دشوار است و نیاز به توشه ای درخور دارد و اصلی ترین توشه نماز است
پس با همه دشواری ناز این نماز کشیدن دارد و صد البته این کار از هر انسان ناشکیبی بر نمی آید.
وگرنه اگر منظور از نماز چیز دیگری باشد، و مثلا توجه و صحبت درونی با خدا هم بتواند نماز محسوب شود، زیاد انجام میدهم.
من از آن نماز دینی بدم میاید که باید سر یک موقع خاصی یکسری ادا و اطوار کلیشه ای و حرفهای عربی کلیشه ای را مثل طوطی تکرار کنی.
وگرنه من خودم از نظر فروتنی و خشوع مانعی ندارم و بلکه حتی از بسیاری از انسانهای به ظاهر مومن و نمازخوان هم شاید فروتن تر باشم و حاضرم در برابر خداوند خشوع کنم، ولی به شرطی که بفهمم آن همان خداوند نیک قابل باور برای من است. البته در مواقعی که چوب توی سوراخ کونمان کرده است و خشمگین و ناامید هستم که فکر نمیکنم، ولی وقتی حالم بهتر است میتوانم. هرچند یک دلیلی که من لزوم چندانی در این نمیبینم (یعنی حداقل فکر نمیکنم نیاز به یک نظم و تعداد خاص باشد) هم اینست که بنظر من خدا به این نیازی ندارد و حالش همیشه خوب است.
اصلا من نیازی به خشوع رسمی دربرابر خدا ندارم. چون نیازی ندارم چیزی را ثابت کنم. خدا خودش میداند که من آدم مغروری نیستم و دوتا دولا و راست شدن و ور ور مفت کردن برایم کاری ندارد به خودی خودش، و دنبال هیچ افتخار و مقام و شهرت و خدایی کردن نیستم، بلکه به دنبال خوشبختی و آرامش و لذت شخصی خودم هستم، و قدرت را هم بخاطر توانایی و شکوهش ستایش میکنم و شیفتهء آن هستم، لذا از قدرتمند شدن خودم هم احساس شکوه و موفقیت میکنم و لذت میبرم.
من به خدا میگویم اصلا من عددی نیستم همین هستم که هستم نمیتوانم مثل آنهایی که میگویند خیلی بزرگ و مثلا پرتحمل و صبور بوده اند باشم. ادعایی ندارم در این زمینه. پس خواهشا دیگر مرا در این زمینه مورد فشار و امتحان هم قرار نده، که من پیشاپیش از این ادعا صرفنظر کرده و به ضعف و شکست خودم معترفم.
کلا من اصلا حال این حرفها را دیگر ندارم.
فقط خدا بگذارد در آن حدی که هستم زندگی کنم و فشار زیادی به من نیاورد، اگر هم میاورد لابد خودش میداند که در آن موقع آنقدر ناراحت و ناامید و عصبانی هستم که شاید حتی به خدا هم فحش بدهم، ولی این رفتاری طبیعی و صادقانه از سوی من است، نه از روی غرور و عناد و غیره.
دلم به این خوش است که بهرحال من هم خودم را در حال پیشرفت و قوی تر شدن میبینم، و حتی بیشتر انسان میشوم و احساساتی مثل شفقت پیدا میکنم.
یکجوری من میبینم که حتی منهم به مرور دارم به سمت تعالی میروم. شاید حتی سریعتر از خیلی از مردم دیگر. گاهی حتی خودم از تغییرات و احساساتی که در درون خودم دیدم تعجب کرده ام که اینها چطور و از کجا آمده اند!
مثلا یک بار در تلویزیون داشت راجع به شهادت امام حسین (ع) میگفت که من همینطور دلم سوخت و تحت تاثیر قرار گرفتم و اشک از چشمانم جاری شد، چون احساس کردم او هم انسان مظلوم و خوبی بوده مثل خودم. اصلا کاری به دینی بودنش نداشتم، اصلا فکر کردم بیچاره به چه خدا و دینی امید بسته بوده که شاید او هم زیادی خوش خیال بوده، ولی بهرحال آدم خوبی بوده بنده خدا که با ناجوانمردی و خشونت جهان روبرو شده و زده اند چپر چلاقش کرده اند و دخلش را آورده اند!
یا گاهی در حق بقیهء مردم، کودکان و غیره، وقتی ضعف و رنجها و محرومیت های آنان را میبینم همینطور احساساتی شده و اشکم درآمده است. بعد خودم تعجب کرده ام که منکه این همه خشم و شورش کردم بر دین و خدا و هدفم خودم بودم و قدرت، پس چطور این احساسات و دریافت و درک درونی در من انگار تقویت هم شده است واقعا از کجا آمده است!! وقتی من باور کردم که شاید براستی خدایی نباشد، اما از آن طرف حس شفقت در من چطور تقویت هم شده است انگار!! خلاصه نمیفهمم داستان چیست. شاید هم واقعا مسیر من در زندگی برخلاف خواست الهی نباشد. کسی چه میداند!
نقل قول: پس حال که هستیم، درک می کنیم و می فهمیم به جای جنگیدن با خود و محیط اطراف بهتر است راهی برای خارج شدن از این پازل پیچ در پیچ بیابیممن راه را جنگیدن یافتم. قدرتمند شدن.
سعی خودم را میکنم.
کسی چه میداند شاید بشود با خشم و خشونت مشروع دیوارهای پازل را هم در کوفت و یک راه مستقیم تر و راحتتر و سریعتری یافت!!
شاید این هم یک روشی باشد برای خودش. شاید بهینه ترین و بهترین و درست ترین روش نباشد، شاید برای من اینطور باشد و برای دیگران اینطور نباشد، ولی بهرحال ممکن است شدنی باشد. وقتی چنان خدایی هست، دیگر هیچ چیزی غیرممکن نیست!
نقل قول:اگر بتوانیم در دین اصولی بیابیم که قابل قبول و قابل فهم باشد مشکل تمام است در موضوعات و موارد دیگر نیز ما تقریبا همین کار را می کنیممنهم که گفتم با اصول بنیادین معنویت و مشترکات میان ادیان مشکلی ندارم.
ولی نماز و روزه کلاسیک/رسمی اسلام را جزء این اصول بنیادین و مشترکات نمیدانم.