12-10-2013, 01:44 PM
Alice نوشته: گمان نمیبرم چنینی چیزی سُـروده باشد, این چهارگانی هم برساخته است.
چون خیام در زمان زندگانی خود تکفیر نشد و مرصادالعباد سد و اندی سال پس
از مرگ او نوشته آمد. اگرنه نسکهای دانشیک و نوشتههای خیام همیشه با
دیباچههای تحمیدیه آغاز میشود و برای اینکه انگ دهری بودن به او نخورد (که
نخورد) ناگزیر از فریبکاری بود و دیگر نیازی نبود در چامههایش این را بگوید؛ چرا که
چامههای ایشان یگانه مونس و دلداری اش بود تا باورهای مادی خود را بی پرده
در آنها بازگوید و چنین هم شد؛ چهارگانیهای ایشان بی پیرایه و یکراست مادی
و نهیلیستی است و مردم هم این اندازه خنگ نبودند که این چامهی ایشان را باور
کنند و از چهارگانیهای هیچگرایانهی دیگرش چشم پوشی کنند.
برپایهی گواه و یافتههای تاریخی تازه پس از مرگ او دریافتند که او چامهسـُرایی هم
میکرده و در گاه زندگانیاش هیچ کس رباعیهای ایشان را نخوانده بود. دیری نگذشت
که پس از گردآوری چامههایش بدست پیروان نزدیک او نجمالدین رازی هم آنها را خواند و
پیورزانه به او دشنام و بدگویی داد.
پارسیگر
به هرروی در زمان، آیین نسک نویسی این بود که در سردر نسک های "رسمی" و با نام و نشان
خود، نخست ستایش خدا و سپس ستایش محمد و یک خورده از این عربها و سپس ستایش
پادشاه انزمان بوده و گرنه "وزارت ارشاد" انزمان نسک را میسوخت و چوب در نویسنده.
فردوسی و همه هم این "پیشگفتار" هارا دارند.
ما میدایم که در زمان خیام، گروه ها و گروهک های دینی دینگونه، مانند سنی و شیعه و
اشعری و معتزله و .. در گیر ستیز اندیشوی و گاه فیزیکی بوده اند و بیگمان ادم بزرگ
و پرآوازه ای مانند خیام نیز برای اینها گیرا بوده و برکنار از داوری های درست یا نادرست
نمانده است و اینکه فیسلوفان بیشتر از همه در میدان انگ و دشمنی ، بویژه از سوی
خشک اندیشان، بوده اند. ( خود نظام الملک دشمنان سیاسی /دینی خود را نفرین شده و
گمراه و کافر و .. میخوانده است ) از سوی دیگر به روشنی دانسته است که خیام فیلسوف
بود و هتّا فلسفه ی یونان را به زبان خود یونانی خوانده و هوشیده بوده است. و نیز
دانسته است که بازار تکفیر در انزمان داغ بوده است ( بیگمان نیاز نیست که ادم
نامداری دست به تکفیر زده باشد)
انگ کفر و نامسلمانی " ناب" زدن هم چیز نوینی نبود و پیش از ان به پورسینا هم
زده بودند و او هم در پدافند از خود چامه گفته بود، چرا که چامه ی کوتاه بیش از هر
نسکی که انزمان بایستی با دست نوشته میشد، به گوشها و ویر ها میرسید و از بیخ،
بهترین مدیوم رسانه ای انزمان به شمار میرفت. بویژه چارگانی ها که به انگیزه کوتاهی
اهنگ چامه ای، زودتر و بهتر در ویر سپرده میشدند.
آخوندیسم هم از هیچ چیزی مانند فلسفه به سختی بیزار نبوده است، چنان که امام محمد
غزالی مینویسد که " فلسفه خوره ی دین است"
پس روی هم رفته میتوان گفت که خیام (شاگرد پور سینا) هم از این انگ ها در زینهار نبوده و
با گرایندی بسیار بالا نیز چنین چامه ای در پدافند سروده و خود خواسته، به زبانها انداخته است
تا از بیم مرگ و توده ی پیورز برهد. *
اینکه در سالهای پس از او هم باز به او انگ کفر زده اند، بازهم همین را پشتیبانی
میکند نه اینکه از گرایند ان بکاهد.
*
ابنقفطی در تاریخالحكما آورده است:
"چون مردم زمانش در استواری عقاید مذهبی او به گمان افتاده بودند و بگومگویی
راه افتاده بود، خیام بر جان خویش بیمناك شده، عنان قلم در كشید و از بیم غوغای
عوام به حج رفت. هنگام ورود به بغداد، در را به روی خود بست و از دیدار مریدان و
مشتاقان اجتناب كرد. پس از برگشتن از حج در كتم اسرار خویش كوشید و متظاهر
به عبادت گردید."
(دشتی، برگ ۳٠، ١۳٨١)
•
سایت سارا شعر - ادبیات كهن - چه گونگی پیدایش پ
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد