12-10-2013, 01:05 PM
folaani نوشته: مزدک عزیز، درسته، ولی با این وجود این تفکر هم نمیتونه به تنهایی همه چیز به آدم بده.در زندگی پیشامد های فراوانی هست که از انجا که ما همواره نمیدانیم به چه انگیزه های مادی روی داده اند
یک مقدار معنویت و اصول و مشترکات حداقلی بنظر بنده ضرری ندارد و بلکه بسیار مفید است، حتی شاید ضروری.
بنده بطور مثال در تجربهء زندگی خودم اوقاتی که به سمت کفر کامل پیش میرفتم مبدل به چنان تاریکی و چیز هراسناکی میشدم که حتی خودم از بابت آن رنج میکشیدم. یعنی این خودم بودم که به یک سیاهچاله تبدیل میشدم که در آن هیچ چیز جز بی معنایی و نابودی محض وجود نداشت.
و حتی ادیان و مذاهب رو هم باوجود این همه مسائل و ایرادهایی که ازشون میگیریم، میشه یک جورهایی توجیه کرد، نه به معنای اینکه همانطور که بقیه پیرو آنها هستند پیرو آنها شویم، بلکه دلیل وجودیشان را درک کنیم به گونه ای که لزوما با وجود خداوند هستی و خلقت و نیکی تضادی نداشته باشد.
حداقلش این مسئله ای نیست که بتوانیم به این سادگی درمورد آن نتیجه گیری کلی و قاطع نهایی بکنیم.
بنابراین بنده ترجیح میدهم این مسئله را بحال خودش بگذارم. چون ضرورتی هم نمیبینم. دلیل و سند کافی موجود نیست.
و بنده لزوما ضرورتی هم نمیبینم که برای رهایی از این بند و استثمار و عقب ماندگی، کل و اساس ادیان را به کلی و با قاطعیت بتوانیم رد کنیم. حال بر فرض هم که رد کردیم، آیا جهان جای خیلی بهتری خواهد شد؟ منکه فکر نمیکنم. بخصوص که از آن طرف ممکن است آن معنویت و اصول حداقلی هم درنظر عموم بشریت خدشه دار شوند.
بنده فکر میکنم شما دیگر زیادی تند میروید و زیاده روی میکنید جناب مزدک.
چطور من اینقدر مطمئن نیستم؟
با وجود تمام خشم و تنفر و شورشی که داشتم. باوجود تمام تجربه های تلخم. با وجود محرومیت. و با وجود عزب ماندن (شما شاید تجربه نکرده اید و نمیدانید چقدر به انسان فشار میاورد و پتانسیل خشم ایجاد میکند).
معنویت و آن اصولا مشترک، فکر نمیکنم چیزی را در این زمینه و فرصتی را از ما سلب کنند.
برای منکه فعلا معنویت و حداقل اینکه احتمال وجود و صحت این حرفهای خدا و ماوراء را بدهم، جایگزینی ندارد، و دلیلی نمیبینم خودم را از این پتانسیل محروم کنم درحالیکه نمیدانم براستی وجود دارد یا نه و بهرحال تجربیات و نشانه هایی در این باب هم فکر میکنم داشته ام و دارم.
همین الان داشتم بخشهای دیگری از آن کتاب درمورد جناب «خدامراد» را میخواندم.
آشکارا چیز عجیب و غنی ای است. اینکه باور کنم تمام اینها ساختگی و دروغ است برایم دشوار است.
و اصلا برای چه باید این کار را بکنم؟
ضمنا خیلی چیزهایی که در این کتاب بیان شده است با چیزهایی که بنده بصورت عقلانی و تجربی و شاید نیز درونی بطور مستقل دریافته ام، نزدیکی بسیاری دارد و حتی در اساس تقریبا بطور کامل منطبق با هم هستند.
آنهارا نشانه های ایزدی و برخی نیز شانس و بختاوری میپندارند. اگر با ان اتوبوس میرفتم که توی دره افتاد،
من هم میمردم، "خدا را شکر" ! که جان ما رها شد، ولی نمیگوید که خب ان ۴۰ تن که داغون شدند و سوختند
را چرا خدا نرهانید :
" لابد کفرشان از مرز و اندازه گذشته بود" یا "حکمت خدا را نمیشه فهمید" یا "حتما ً مصلحت همین بود"
اینها بدرد خود گول زدن و بجای بازرسی فندی اتوبوس می نشیند ولی زمانی که خودمان گرفتار این بدبختیها
میشویم، دیگر جان دیگران در میان نیست که بتوان با این گزاره ها خود را گول زد، خودمان میبینیم که با
همه ایمان و باور و نماز و روزه، بازهم به گا رفته ایم و از کمترین های این جهان برخوردار نیستیم
باید به چند انگل شکم گنده و نادان پرور سواری بدهیم که سالی یک صیغه بکنند ولی ما حال خود خشنودی
هم نداشته باشیم، از بس که کار از ما کشیده اند. در اینجا باز همان فریب ها و اموزه های دینی سراغ
شما می ایند که لابد خدا میخواهد شکیبایی و نیروی ایمان شمارا بیازماید! ببین ایوب چی شد؟ شما هم
تاب بیاور و بار بکش که خدا "بزودی" گشایشی در کار شما میاورد! با دادن این امید افیونی، باز هم از
شما کار میکشند و میفرستند روی مین ! خب گاهی دری به تخته ای میخورد و کار و باری پیدا میشود،
آنگاه میگویند دیدی؟! شکیبایی ات میوه داد! خدا را بازم شکر! نمیگویند سامانه ی بازار و اینها بوده،
نه! خود خدا برای شما کاریابی و همسریابی کرده، ولی خب، گاهی هم می بینید که پیر و شکسته شده اید
و هیچ هم ندارید و رنج تان جیب دیگران پر کرده است. بیجا نیست که مارکس دین را افیون توده ها
دانسته است و بیجا نیست که میگوییم که خدایی در کار نیست که شمارا از گرفتاری برهاند، خودتان باید
در پی چرا ها و انگیزه های مادی بروید و هرچند تلخ باشند، با همان ها بکوشید که اندکی خوشبختی
بیشتر از جهان، تا زمان دارید، بدست بیاورید. از خدا و دین اویزان نشوید ، این "سفسته ی قمارباز"
است که به امید تهی میگوید که چون تا کنون باخته ام پس بزودی برنده خواهم شد! همین نیاکان و پیشنیان
هوشمند ما هوشیده اند و زبانزد هایی گفته اند مانند " درباغ سبز نشان دادن"، " سیلی نقد به از حلوای
نسیه"، " نخست زانوی شتر را ببند و سپس به خدا توکل نما!" ، " هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد" ، " اگر روزگار به کام ما نگشت، کیر در کون روزگار کنیم "
اکنون هم بیجا به واپس مانده های دین و اخوند آویزان نشوید : هومن بارها ازموده است که براستی
هرگز هیچ دستی از آسمان به یاری او نیامده است، اگر در این جهان خوشی بردی، که بردی و گرنه
مفت زیستی و مفت مردی ! همه ی این ترفند هارا یارو درست کرده بود که بخورد و بگاید و هم اکنون
هم همه ی داستان بر سر خوردن دلار های نفتی است و اخوند در اندیشه ی صیغه دیگری است و نه
در اندیشه و نگران نان شب شما. داغ و درفش و تازیانه را برای همین آماده کرده است که اگر کسی
از خواب ماتریکسی دود افیون دین، بیدار شد، مستر اسمیت را به سراغش بفرستد!
•
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد