12-08-2013, 08:05 PM
باری، بلاخره سعد حکم میکند که مردان انان کشته و زنان و فرزندان انان برده و اموال انان بین مسلمین تقسیم گردد. در همین حال پیامبر دستور میدهد که مردان و زنان را از یکدیگر جدا کنند زنان به خانه دختر حارث بن ثعلبه و مردان را اسامه بن زید منتقل میکنند. [22] پس از این مردان بنی قریظه بیش از چند ساعت زنده نیستند لحظاتی اخر زندگی آنها خیلی کم در تواریخ اسلامی گزارش شده است اما گزارشهایی هم که ازآنها هست نشان از حال و روز رقت بار آنهاست. در گزارشی آمده که زنان بنی قریظه از همه جا بی خبر بیکدیگر میگفتند شاید پیامبر برآنها منت نهاده آنهارا آزاد کند یا از آنها فدیه ستاند [23] شاید زنان بنی قریظه آیاتی از قران یا سیره ی گذشته ی پیامبر را شنیده بودند آیاتی که میگوید:
«باز شما خون یكدیگر مىریزید و گروهى از خودتان را از دیارشان مىرانید و در بدكردارى و ستم بر ضعیفان همدست و پشتیبان یكدیگرید، و چون اسیر شوند براى آزادى آنها فدیه مىدهید، در صورتى كه به حكم تورات، اخراج كردن آنها بر شما حرام شده است! چرا به برخى از احكام ایمان آورده و به بعضى كافر مىشوید؟» [24] «آن وقت است كه مىتوانید دست از كشتار كشیده اسیر بگیرید و در باره اسیران یا این است كه منت بر آنان نهاده آزادشان مىكنید و یا این است كه فدیه مىگیرید و آزاد مىكنید و به این رفتار خود هم چنان ادامه مىدهید تا جنگ تمام شود. [25]
اما گویا انها از اما و اگرهای بسیار اسلام در احکامش بیخبر بودند ! همچنین حال و روز مردان را میبنیم که برخی همچنان استوار بر ایمان و اعتقاد در حال خواندن تورات و پایداری در دین و ایین هستند.[26] برخی از یهودیان در روز بعد و بهنگامه ی اعدام یکدیگر را سرزنش میکنند یهودیان به کعب میگفتند تو پیمان را شکستی و ما به احترام تو چیزی نگفتیم !وگرنه هرگز راضی به شکستن پیمان نمیشدیم! [27] بهرحال روز بعد پیامبر دستور میدهند گودالهایی حفر کنند و مردان انهارا دسته دسته می اورند و گردن می زنند در حالی اصحاب و پیامبر نشسته بودند. در این اوضاع و احوال نوبت اعدام کعب بن اسد میشود دستهای کعب را بگردنش بسته بودند اورا به قتلگاه می اورند پیامبر پیروزمندانه از وی میپرسد :
چرا از نصیحت ابن خراش بهره نبردید در صورتى كه او مرا (=پیامبر را) تصدیق مىكرد، مگر به شما دستور نداده بود كه از من پیروى كنید و اگر مرا دیدید سلام او را به من برسانید؟ گفت: چرا. سوگند به تورات اى ابو القاسم، اگر نه این بود كه یهود مرا سرزنش مىكردند كه از ترس شمشیر بوده است، حتما از تو پیروى مىكردم. ولى چه كنم كه من بر دین یهودیانم. پیامبر (ص) دستور داد او را جلو بردند، و گردنش را زدند. [28]
«باز شما خون یكدیگر مىریزید و گروهى از خودتان را از دیارشان مىرانید و در بدكردارى و ستم بر ضعیفان همدست و پشتیبان یكدیگرید، و چون اسیر شوند براى آزادى آنها فدیه مىدهید، در صورتى كه به حكم تورات، اخراج كردن آنها بر شما حرام شده است! چرا به برخى از احكام ایمان آورده و به بعضى كافر مىشوید؟» [24] «آن وقت است كه مىتوانید دست از كشتار كشیده اسیر بگیرید و در باره اسیران یا این است كه منت بر آنان نهاده آزادشان مىكنید و یا این است كه فدیه مىگیرید و آزاد مىكنید و به این رفتار خود هم چنان ادامه مىدهید تا جنگ تمام شود. [25]
اما گویا انها از اما و اگرهای بسیار اسلام در احکامش بیخبر بودند ! همچنین حال و روز مردان را میبنیم که برخی همچنان استوار بر ایمان و اعتقاد در حال خواندن تورات و پایداری در دین و ایین هستند.[26] برخی از یهودیان در روز بعد و بهنگامه ی اعدام یکدیگر را سرزنش میکنند یهودیان به کعب میگفتند تو پیمان را شکستی و ما به احترام تو چیزی نگفتیم !وگرنه هرگز راضی به شکستن پیمان نمیشدیم! [27] بهرحال روز بعد پیامبر دستور میدهند گودالهایی حفر کنند و مردان انهارا دسته دسته می اورند و گردن می زنند در حالی اصحاب و پیامبر نشسته بودند. در این اوضاع و احوال نوبت اعدام کعب بن اسد میشود دستهای کعب را بگردنش بسته بودند اورا به قتلگاه می اورند پیامبر پیروزمندانه از وی میپرسد :
چرا از نصیحت ابن خراش بهره نبردید در صورتى كه او مرا (=پیامبر را) تصدیق مىكرد، مگر به شما دستور نداده بود كه از من پیروى كنید و اگر مرا دیدید سلام او را به من برسانید؟ گفت: چرا. سوگند به تورات اى ابو القاسم، اگر نه این بود كه یهود مرا سرزنش مىكردند كه از ترس شمشیر بوده است، حتما از تو پیروى مىكردم. ولى چه كنم كه من بر دین یهودیانم. پیامبر (ص) دستور داد او را جلو بردند، و گردنش را زدند. [28]