عصیان پرولتر - بازخوانی غزوه بنی قریظه
بازخوانی غزوه بنی قریظه (ویرایش نهایی)
نبرد بنی قریظه در صدر اسلام از نظر تعداد و شکل خاص کشته شدگان اهمیت ویژه ای دارد چه از یکسوی طرز رفتار با اسرا و تسلیم شدگان یهودی و تعداد کشته شدگان اسرای آنان در میان تمام غزوات و نبردهای صدر اسلام بی مانند است ازاینرو برخی این موضوع را برای نشان دادن منطق (...) مسلمین در صدر اسلام و برخورد خشن با مخالفان مورد استناد قرار میدهند و از دیگر سوی برخی از نواندیشان مسلمان که توانِ طاقت و تحمل گزارشهای تلخ و دردناک این نبرد را ندارند ناشیانه دست به پالایش و ویرایش گزارشهای تاریخی مییازند تا که از این رهگذر اسلام آنروز را امروزی کنند و سختگیربش را مماشات و مسامحه و عاقلانه جلوه داده یا خشونتهایی که در گزارشهای تاریخی آمده را تلطیف نمایند و اگر نتوانند آنرا بی اعتبار سازند برای نسل امروز مسلمین قصه هایی بسازند که 1400سال اکثریت قریب به اتفاق تمامی علمای اسلامی از آن بیخبر و یا بدان بی اعتنا بودند چه علمای مزبور عموما این غزوه و آن کشتاری که از قریظیان شد را یک پیروزی الهی میدانستند و با شوق و شور و ذوق فراوان ازآن رحمت و نصرت خداوندی یاد کرده اند . همین موضوعات هدف نگارش و بازخوانی دوباره ی این نبرد توسط این نگارنده است که ضمن باز خوانی و شرح و تحلیل و پاسخ به سوالاتی اساسی درباره ی این نبرد نقد و نظری نیز به برخی از آرا نواندیشان مسلمان خواهیم داشت.اینرا هم در ابتدا افزود که این مقاله بر پایه منابع تاریخی و روایی مسلمانان به نگارش درامده است و سعی این جانب تا حد امکان عدم اظهارنظر و جبهه گیری دراینباره بوده است از همین روی مسئولیتی درباره چگونگی نگارش گزارشات تاریخی نمیپذیرد .
غزوه بنی قریظه را میتوان بخش پایانی جنگ احزاب نامید ، جنگی که درآن تمامی اعراب قریش و غطفان دیگر قبایل به تحریک و ترغیب و تحریض برخی از بزرگان یهود بنی نضیر، به جنگ با پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان همراه و همصدا شدند [1] یهودیان مزبور پیشتر در مدینه بدلیل توطئه ی نافرجامی که علیه پیامبر داشتند از مدینه اخراج شده بودند[2] و از مسلمانان کینه بدل داشتند و مترصد ضربه به اسلام و مسلمانان بودند . در پی تحریک یهود تمامی قریش و همپیمانان انها بهدف نابودی اسلام و مسلمانان بسوی مدینه رهسپار میشوند انها پس از رسیدن به یثرب با خندق و گودالهایی بهم پیوسته در اطراف شهر روبرو میشوند که پیشروی انان را متوقف می سازد هرچند خندق انچنان عریض و عمیق و طویل نبود اما عاملی مهم در کُند کردن سپاه قریش محسوب میشد چراکه مسلمان میتوانستند پشت ان موضع گرفته نظم خودرا حفظ کنند و اماده ی دفع هرنوع حمله ای شوند و سپاهی که میخواست از این خندق بگذرد بطور طبیعی نظم خودرا ازدست میداد . بهرحال سپاه کفار مکه در پشت خندق و دروازه های مدینه النبی اردو زدند . حیی بن اخطب یکی از بزرگان یهود بنی نضیر و یکی از عاملان جنگ ، خود را به منازل قریظیان در اطراف مدینه میرساند تا انان را باخود همراه نماید . باید در نظر داشت پیش از جنگ احزاب و پیش از رسیدن سپاه قریش به مدینه هیچ هماهنگی یا مشورتی یا اعلام امادگی از جانب بنی قریظه برای همراهی با کفار مکه نشده بود . بهرترتیب حیی بن اخطب خودرا به منازل قریظیان می رساند اما با ممانعت کعب بن اشرف رئیس یهود بنی قریظه هیچ دری بر روی حیی باز نمیشود چراکه کعب میداند او برای تحریک قریظیان در شراکت علیه مسلمانان امده است و از سرنوشت کار بیمناک است :
فهمید حیى بن اخطب است در را باز نكرد، حیى داد زد: در را باز كن، كعب گفت: تو مرد شومى هستى و براى وادار كردن ما بنقض عهد آمدهاى و من در را بروى تو باز نمىكنم، ما با محمّد پیمان دوستى داریم و در این مدت جز محبت و وفا چیزى از او ندیدهایم.حیى گفت: واى بر تو اى كعب در را باز كن تا دو كلمه حرف با تو بزنم! كعب پاسخ داد: در را باز نخواهم كرد.حیى گفت: بخدا باز نكردن در تنها بخاطر این است كه میترسى لقمه از نانت بخورم! این حرف كعب را سر غیرت آورد و در را برویش باز كرد . [3]
باری، گویی سرنوشت این بود که قریظیان هرچند راضی بنقض عهد نبودند اما فریب شیطان صفتی حیی بن اخطب را بخوردند و عهدنامه دوستی خودرا بشکنند و علیه مسلمانان و همراه با قریش شوند. عهد شکنی انان غیر منتظره و بدون برنامه ریزی قبلی و بدلیل تحریک و ترغیب و تشویق حیی بن اخطب بود انچنانکه پبش از رسیدن قریش به یثرب مسلمانان بیل و کلنگ و تیشه و زنبیل خودرا برای کندن خندق از بنی قریظه به امانت گرفته بودند![4] تا یهودیان بنی قریظه نیز در عدم موفقیت کفار قریش نقش بسزایی داشته باشند.
گرچه یهودان بنی قریظه عهد خودرا با پیامبر اسلام شکستند اما ازصحنه هایی که منابع اسلامی نقل کرده اند بدست میاید که این یهود جرات چندانی برای جنگیدن علیه مسلمانان نداشت و دراین عهد شکنی همواره دو دل بوده اند. بخصوص اینکه چنین عهد شکنی بدون برنامه ریزی و طرح قبلی بود و همچنین حیی بن اخطب به انها قول داده بود افراد زیادی از قریش را به گروگان نزد انها مینهد اما اینطور نشد و افزونتر اینکه انها در جنگ احزاب تنها یک یا دو حمله کوچک به مسلمانان تدارک دیدند انهم با تعداد بسیار کم و انهم به جایگاه زنان و کودکان یعنی انقدر کم جرات بودند که نمیتوانستد خودرا با مردان روبرو سازند حال انکه بقول حیی بن اخطب جنگجویان بنی قریظه ۷۵۰نفر هستند که اسلحه ی فراوان دارند [5] بااینهمه در یک صحنه میبنیم که یک یهودی لباس رزم پوشیده و بخود جرات داده تا کنار منازلی که زنان و کودکان دران گرد امده اند حرکت کند که توسط زنی با یک چوب یا چماق کشته شد[6] در مغازی اما تعداد قریظیان در همین حمله 10تن گفته شده است که طی ان یکی ازانها با چماق کشته میشود[7] یا که یک قریظی جرات میکند و از حصار بیرون بیاید یک عامل شناسایی مسلمانان در اطراف قلعه های بنی قریظه را بردوش بِکِشَد که طی ان فرد مسلمان باهوشیاری مرد قریظی را از پا در می اورد[8] باری زخم همه ی خیانت یهود بنی قریظه درهمین حد خلاصه میشود . از گزاراشات منابع اسلامی میتوان دریافت کمک انها در مقابل خیانتشان وزن بیشتری دارد چراکه یهودیان با یاری رساندن بمسلمانان در حفر خندق عملا اصحاب احزاب را خلع سلاح کردند و باعث شدند بیشتراز شش 6مسلمان در جنگ با کفار قریش کشته نشوند اما معلوم نیست درصورت عدم حفر خندق و یا کامل نشدن حفر آن چه تعداد مسلمان کشته میشد. حال انکه خیانت آنها در وادی عمل و آنچه رخ داد ضربه ای به اسلام وارد نیاورد و مسلمانی را به کشتن نداد. بهرحال با خوش اقبالی و تدبیر مسلمین نه یهود کاری میکند و نه قریش حمله ای تدارک میبیند و قریش از بداقبالی اسیر بادی سهمگین شده و مواضع انهارا درهم میریزد قهر طبیعت و تدبیر مسلمین و ترس و تشکیک قریش به حیی بن اخطب و بنی قریظه باعث میشود که اصحاب احزاب نسبت به ادامه جنگ دچار تردید بیش از پیش گشته تا انجایی که سرانجام از ادامه ی آن خودداری میکنند و به مکه باز میگردند.
به این ترتیب جنگ پایان می یابد[9] از مسلمانان در جنگ احزاب شش نفر و از قریش سه نفر و از بنی قریظه دو نفر کشته میشوند. وقتی خبر دستکشیدن از محاصره و بازگشت قریشان به مسلمانان میرسد ، پیامبر دستور میدهد مسلمانان شادمان به خانه برگردند درحالیکه بعد از مدت کوتاهی پیامبر پشیمان میشود و کسانی را از پی لشکریان مسلمان روانه میکند تا شاید انها را برگرداند اما انها برنمیگشتند . پیامبر خوش نداشت بنی قریظه بازگشت مسلمانان را به خانه ببینند! [10] در همین اوضاع و احوال بود که خبر میرسد جبرییل بر پیامبر نازل شده و مسلمانان را به جهاد علیه بنی قریظه فراخوانده[11] و بدین ترتیب جبرییل با امدنش توانست مسلمانان را دوباره بجهاد بازگرداند! و مسلمین بنابدستور باردیگر از شمشیرهارا برداشته بسوی قلاع قریظیان رهسپار میشوند. در این هنگام بود که امام علی (ع) و همراهانش به پشت قلعه های قریظیان رسیدند قریظیان درانجا شروع به فحاشی علیه مسلمین کردند علی (ع) و همراهانش ، خشمگین از فحاشی انان علیه مسلمین و شخص نبی مکرم اسلام از قلعه های انان دور شد درراه پیامبر را میبیند و ازاو میخواهد که شما به منازل قریظیان نزدیک نشوید چراکه انها دشنامهای زشتی میدهند. بهرحال حضرت رسول نیز به اندیار میرسند . این مطلب را عینا در منابع اسلامی بخوانیم :
ابن ابى سبره، از اسید بن ابى اسید، از ابو قتاده برایم نقل كرد كه مىگفت: ..... پیامبر (ص) به حضار نزدیك شدند و ما آن حضرت را در برگرفتیم. آن حضرت خطاب به ایشان گفت: اى خوكان و بوزینگان و اى بندگان طاغوتها، مرا دشنام مىدهید؟ آنها گفتند: سوگند به توراتى كه خدا بر موسى فرو فرستاده است، ما دشنامى ندادیم! برخى از آنها هم مىگفتند: اى ابو القاسم تو كه ناسزاگو نبودى!» [12]
شگفت اینکه دراینباره یک عضو هیات علمی دانشگاه اقای عباسعلی عظیمی شوشتری [13] از روی داشتن انصاف و عالم علم رجال بودن و اینکه خواسته اند اسلامی بس اخلاقی و حقوق بشری نشان دهند ادعا کرده است که خوک و بوزینه خواندن یهودیان توسط پیامبر از جعلیات یهود است چراکه پیامبراسلام (ص) خیلی متخلق است!! شگفت است که ان جناب روایات تاریخی را همگی به سادگی و با عبارت "خیلی متخلق" است را جعلی مینامند! که درپاسخ به ایشان باید گفت چنین خطابه ای به یهودیان اولا هرگز بی اخلاقی نیست چراکه انان شروع به فحاشی کرده اند ثانیا از منابع تاریخی برمی اید که انها الفاظ بسیار زشتی در دشنامهای خود استفاده می کرده اند[14] ثالثا و ازهمه مهمتر گزارشگر این روایت همگی از مسلمانان هستند و ابو قتاده که روای این روایت است از مسلمین نخستین و از مهاجرینی است که خود در این جنگ حضور داشته است پس حضرت استاد بکدام یهود داستان سرا اشارت میکنند؟!
بهرترتیب پس از محاصره 25 یا 15 روزه ، قریظیان تسلیم می شوند پیامبر دستور میدهد دستان مردان انهارا ببندند [16] در همین حال اوسیان از جمله صحابه ی مورد اعتماد حضرت رسول نزد او می ایند و از وی درخواست میکنند که یهودیان قرظی را به آنان ببخشاید همانگونه که مردان بنی قنیقاع را به عبدلله بن ابی (رئیس منافقان ) بخشیدند ! و اضافه میکنند که یهودیان بنی قریظه از عمل خود سخت پشیمانند و از عمل خود پوزش میطلبند[17]. (و حاضرند در قبال حفظ جانشان تمام مال و اموالشان را به مسلمانان واگذار کنند و از مدینه خارج شده به دیار شام بروند)[18] پیامبر در برابر درخواست اصحابش سکوت پیشه میکنند.وپس از این درخواست اصحابش انحضرت سعد بن معاذ را که از قبیله اوس است برای حَکمیت پیشنهاد میدهند! [19] گویا انحضرت بخوبی با روحیه سعد بن معاذ اشنا هستند انچنانکه بعدا میبنیم خود سعد با شور و شوق بسیاری احکام قتل را در قتلگاه اجرا میکند (درباره انتخاب او پایین تر مطالب مفصلی در پاسخ به پرسش نخست بیان شده است ) دراینجا باید به نحوه ی درخواست و رضایت گرفتن بی ادبانه ی رییس منافقان اشاره کرد چراکه پیامبر بنی قینقاع راهم مجبور کرده بود که باید بدون قید و شرط تسلیم فرمان پیامبر شوند و بنی قینقاع پذیرفتند سپس عبدلله بن ابی نزد رسول خدا آمده گفت: اى محمّد درباره دوستان من باید بنیكى رفتار كنى! رسول خدا اعتنائى نكرد، مجددا تكرار كرد.
این بار نیز حضرت اعتنائى نكرد، بار سوم دست در شكاف زره یا گریبان رسول خدا كرده و آنرا محكم گرفت گفت: اى محمّد درباره دوستان من بنیكى رفتار كن! حضرت خشمناك شده فرمود: رها كن، عبد الله حضرت را رها نكرد و گفت تا درباره ایشان نیكى نكنى رهایت نمىكنم، اینها هفتصد نفر مردان جنگجو و مسلحى هستند كه سیصد نفرشان زره و جوشن دارند و مرا تا كنون از دشمنان سرخ و سیاه حفظ كردهاند من نمىتوانم تو را رها كنم كه بیك روز تمامى آنها را از دم تیغ بگذرانى و بكشى زیرا من از اوضاع آینده بر خویش بیمناك هستم! رسول خدا كه چنان دید از كشتن آنها صرف نظر كرد.[20]) برخی مسلمین گفته اند که اینکه اوسیان به پیامبر اصرار کردند که قریظیان راببخشد بخاطر رقابت با خزرج بوده است این سخن سخیف با در نظر داشتن اصرار زیاد اوسیان به سعد بن معاذ و پیامبر قابل اعتنا نیست چراکه گرچه رقابتی بین انها و خزرج بوده باشد اما پاسداری از همپیمانان انها صرفا برای رقابت نیست چراکه پس از اسلام نتنها رقابت بین انها تا اندازه زیادی از بین رفت که اصرار انها صرفا بر پاسداشت حرمت کمکهای گذشته ی یهود به انان است. باهم بخوانیم :
چون پیامبر (ص)، حكم كردن درباره بنى قریظه را به سعد بن معاذ تفویض فرمود، اوسیان بیرون آمدند و پى سعد رفتند، و او را سوار بر خرى كردند... اوسیان برگرد او به راه افتاده و مىگفتند: اى ابو عمرو، پیامبر (ص) حكم كردن درباره این دوستانت را به تو واگذار فرمودند كه نسبت به آنها نیكى كنى، پس نیكى كن، تو دیدى كه ابن ابى نسبت به همپیمانان خود چگونه رفتار كرد. ضحاك بن خلیفه مىگفت: اى ابا عمرو، مواظب این همپیمانهاى خود باش! آنها در همه گرفتاریها از تو دفاع كردند، و تو را بر دیگران برگزیدند، و امیدوارند كه در پناه تو قرار گیرند، وانگهى، شمار مردان و شتران آنها زیاد است. سلمة بن سلامة بن وقش هم گفت: اى ابو عمرو، با همپیمانان و دوستان خود نیكى كن، وانگهى، پیامبر (ص)، دوست مىدارد آنها باقى بمانند! ایشان در جنگ بعاث و حدائق و دیگر درگیریها تو را یارى دادهاند، و به هر حال سعى كن كه از ابن ابىّ بدتر نشوى.ابراهیم بن جعفر، از پدر خود نقل كرد كه یكى از اوسیان مىگفت: اى ابو عمرو، در نظر داشته باش كه ما از آنها خواستیم همراه ما جنگ كنند و جنگ كردند، و هم از ایشان یارى خواستیم و یاریمان دادند. سعد بن معاذ همچنان سكوت كرده بود، ولى چون اصرار و پافشارى كردند گفت: اكنون وقتى فرا رسیده است كه سرزنش سرزنش كنندگان بر سعد، در راه خدا تأثیرى نكند. ضحاك بن خلیفه گفت: واى بر قوم من! و به سوى اوسیان برگشت، و خبر مرگ بنى قریظه را اعلام كرد[21]
باری، بلاخره سعد حکم میکند که مردان انان کشته و زنان و فرزندان انان برده و اموال انان بین مسلمین تقسیم گردد. در همین حال پیامبر دستور میدهد که مردان و زنان را از یکدیگر جدا کنند زنان به خانه دختر حارث بن ثعلبه و مردان را اسامه بن زید منتقل میکنند. [22] پس از این مردان بنی قریظه بیش از چند ساعت زنده نیستند لحظاتی اخر زندگی آنها خیلی کم در تواریخ اسلامی گزارش شده است اما گزارشهایی هم که ازآنها هست نشان از حال و روز رقت بار آنهاست. در گزارشی آمده که زنان بنی قریظه از همه جا بی خبر بیکدیگر میگفتند شاید پیامبر برآنها منت نهاده آنهارا آزاد کند یا از آنها فدیه ستاند [23] شاید زنان بنی قریظه آیاتی از قران یا سیره ی گذشته ی پیامبر را شنیده بودند آیاتی که میگوید:
«باز شما خون یكدیگر مىریزید و گروهى از خودتان را از دیارشان مىرانید و در بدكردارى و ستم بر ضعیفان همدست و پشتیبان یكدیگرید، و چون اسیر شوند براى آزادى آنها فدیه مىدهید، در صورتى كه به حكم تورات، اخراج كردن آنها بر شما حرام شده است! چرا به برخى از احكام ایمان آورده و به بعضى كافر مىشوید؟» [24] «آن وقت است كه مىتوانید دست از كشتار كشیده اسیر بگیرید و در باره اسیران یا این است كه منت بر آنان نهاده آزادشان مىكنید و یا این است كه فدیه مىگیرید و آزاد مىكنید و به این رفتار خود هم چنان ادامه مىدهید تا جنگ تمام شود. [25]
اما گویا انها از اما و اگرهای بسیار اسلام در احکامش بیخبر بودند ! همچنین حال و روز مردان را میبنیم که برخی همچنان استوار بر ایمان و اعتقاد در حال خواندن تورات و پایداری در دین و ایین هستند.[26] برخی از یهودیان در روز بعد و بهنگامه ی اعدام یکدیگر را سرزنش میکنند یهودیان به کعب میگفتند تو پیمان را شکستی و ما به احترام تو چیزی نگفتیم !وگرنه هرگز راضی به شکستن پیمان نمیشدیم! [27] بهرحال روز بعد پیامبر دستور میدهند گودالهایی حفر کنند و مردان انهارا دسته دسته می اورند و گردن می زنند در حالی اصحاب و پیامبر نشسته بودند. در این اوضاع و احوال نوبت اعدام کعب بن اسد میشود دستهای کعب را بگردنش بسته بودند اورا به قتلگاه می اورند پیامبر پیروزمندانه از وی میپرسد :
چرا از نصیحت ابن خراش بهره نبردید در صورتى كه او مرا (=پیامبر را) تصدیق مىكرد، مگر به شما دستور نداده بود كه از من پیروى كنید و اگر مرا دیدید سلام او را به من برسانید؟ گفت: چرا. سوگند به تورات اى ابو القاسم، اگر نه این بود كه یهود مرا سرزنش مىكردند كه از ترس شمشیر بوده است، حتما از تو پیروى مىكردم. ولى چه كنم كه من بر دین یهودیانم. پیامبر (ص) دستور داد او را جلو بردند، و گردنش را زدند. [28]
پیامبر پس از نظاره کردن اعدام سران بنی قریظه از قتلگاه بیرون میرود و به سعدبن معاذ دستور میدهد که دستور قتل را او صادر کند و سعد نیز یهودیان را گروه گروه می اورد و دستور قتل انهارا میدهد [29] البته دربرخی روایات نیز هست که پیامبر در اعدام همه ی یهودیان- یا اکثرشان؟- حضور داشت و یهودیان را همگی پیش روی آنحضرت اعدام کردند [30] در همین حال برخی مسلمانان شادمان از کشتن قریظیان هستند برخی بدلیل بدهکار بودن به یهودیان قریظی براحتی طلبکاران خودرا میکشند و برخی بدلیل اینکه دشمنان سابقشان را گردان میزنند مسرورند و برخی بدنبال سود بیشتر از فروش غنایم و زنان و فرزندان قریظیان هستند. از منابع اسلامی بخوانیم :
«بدنبال قتل كعب بن اشرف رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور داد بهر یك از یهود كه دسترسى پیدا كردند او را بكشید، محیصة بن مسعود یكى از مسلمانان مدینه بدنبال این دستور رسول خدا صلى الله علیه و آله ابن سبیه یهودى را كه مرد تاجر پیشه و لباس فروشى بود بكشت.محیصه برادرى داشت بنام حویصه كه با اینكه بزرگتر از محیصه بود ولى هنوز مسلمان نشده بود، همینكه دید محیصه به آن مرد یهودى شمشیر میزند و میخواهد او را بكشد با ناراحتى گفت: اى دشمن خدا آیا او را میكشى؟ با اینكه حق نان و نمك بگردن تو دارد و چربیهاى شكم تو از مال او است! محیصه گفت: كسى مرا مأمور كشتن او كرده كه بخدا اگر دستور كشتن تو را هم میداد (با اینكه برادرم هستى) بلا درنگ گردنت را میزدم!حویصه با كمال تعجب پرسید: راستى تو را بخدا اگر محمّد بتو دستور دهد مرا بكشى تو خواهى كشت؟محیصه گفت: آرى بخدا اگر دستور قتل تو را بمن بدهد فورا گردنت را میزنم! حویصه گفت: بخدا سوگند آئینى كه تو را باین اندازه مطیع خود كند آئین عجیبى است بعدا حویصه نیز مسلمان شد»[31] « قبیله خزرج با خوشحالى شروع بقتل افراد مزبور كردند زیرا یهود مزبور همپیمانان قبیله اوس بودند كه در جنگهائى كه میان اوس و خزرج اتفاق میافتاد اوسیان را كمك مىكردند، ولى قبیله اوس چندان خوشحال نبودند.افراد خزرج شروع بكشتن یهودیان مزبور كردند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سایر مسلمانان نگاه میكردند كه چگونه خزرجیان با خوشحالى آنها را میكشند و چون نگاه بصورت اوسیان كرد دید هیچگونه آثار خوشحالى در چهرهشان دیده نمى- شود از این رو دستور داد باقیمانده آنها را كه 12 نفر بودند اوسیان بكشند، بدین ترتیب كه هر یك از این دوازده نفر را بدو نفر از اوس سپرد تا یكى از آنها ضربت اول را بزند و آن دیگرى با ضربت دیگرى جانش را بگیرد.» [32] + عثمان مال فراوانى پرداخت، و هر اسیرى را كه براى او مىآوردند بیشتر از میزان تعیین شده، بهاى او را پرداخت مىكرد. پیرزنان ثروتى هم داشتند، ولى جوانها چیزى نداشتند، به این جهت بود كه عثمان سود سرشارى برد. عبد الرحمن در مورد تقسیم اسیران قرعه كشى كرده بود و پیرزنان در سهم عثمان قرار گرفتند. و گفته شده است: اسیران را به دو قسمت تقسیم كردند، پیران را یك طرف و جوانان را طرف دیگر قرار دادند. عبد الرحمن، عثمان را مختار كرد كه هر قسمت را كه مىخواهد انتخاب كند، و او پیرزنان را برگزید. [33]
و این درحالی بود که دل بازماندگان یهود، زنان و کودکان صغیر از حادثه ای که برآنها رفته بود خون بود :
گویند، زنان بنى قریظه هنگامى كه به خانه رمله دختر حارث و خانه اسامه منتقل شدند مىگفتند، شاید محمد بر مردان ما منت گذارد، و آنها را آزاد كند و یا فدیه از ایشان بپذیرد. و چون فهمیدند كه مردهایشان را كشتهاند، فریاد كشیدند و گریبانهاى خود را دریدند، و موهاى خود را آشفته كردند، و در مرگ مردان خود بر چهره خود مىزدند، و سر و صداى ایشان مدینه را پر كرده بود. [34]
بهرحال ، طبق حکم سعد همه زنان و کودکان بنی قریظه جز بردگان بودند و بزودی سرنوشت شوم و تقدیر بیرحم تری درانتظار انهاست برخی از زنان و کودکان بنی قریظه را به عربهای مشرک و یهودی فروختند برخی رابرای فروش به شام بردند برخی هم خوش بخت هستند چراکه تعدادی را هم پیامبر آزاد میکند. قریظیان اموال زیادی داشتند که پس از ان بین مسلمین تقسیم شد و حتی به اسب سوارکاران هم سهمی رسید.[35]
اما سوالاتی دیگر پیرامون این غزوه :
درپاسخ به این سوال قبل از هرچیز باید گفت که انچه درادامه می اید برگرفته و استنباطی از منابع اسلامی است بدیهی است که دروغ بودن یا نبودن این منابع برعهده این نگارنده نیست انچه گفته خواهد شد و گفته آمد براساس این منابع می باشد. که مورد وثوق عموم علمای اسلامی است.
آیا حَکَمیت سعد بن معاذ و چگونگی حُکمش در محاکمه ی بنی قریظه از پیش تعیین شده بود؟
آنطور که منابع اسلامی نشان میدهد این حَکمیت از پیش تعیین شده و نوع حکم نیز پیشتر تعیین شده بود برای تشریح و تبیین این ادعا قراین و شواهدی نقل میگردد .
الف- پیش از هر نوع تعیین حَکَمی از جانب پیامبر ، دانسته شده بود که یهودان به حَکَمیت سعد بن معاذ راضی هستند چه اینکه او پیشتر و در جاهلیت با انها قرارداد صلح داشت ونیز یهودیان در روزهای نخست محاصره این مطلب را به علی بن ابی طالب یادآور شده بودند چنانکه ابن هشام مینویسد :
ابن هشام گوید: خود یهود بنى قریظة نیز بحكمیت سعد بن معاذ راضى شدند و جهتش این بود كه در ایام محاصره روزى على بن ابى طالب در برابر سپاه مسلمین ایستاد و فریاد زد: اى سپاه ایمان (حمله افكنید) سپس خود با زبیر بن عوام پیش رفته و فرمود: بخدا یا امروز مانند حمزة شربت شهادت را مینوشم و یا وارد قلعه اینها میشوم! یهود گفتند: ما بحكم سعد بن معاذ راضى هستیم.[36]
اما قریظیان فراموش کرده بودند که در همان ایامی که او برای اگاهی از پیمانشکنی یهود به قلعه های انان امده بود دشنامهای زشتی به سعد داده بودند و سعدرا سخت خشمگین کرده اند [37] و همچنین از این بیخبر بودند که در ادامه و در ایام جنگ احزاب سعد زخمی شده و تیر خوردن از مشرکین را از چشم بنی قریظه میبنید تاانجاکه سعد دعا میکند که زنده بماند و سرنوشت قریظیان را ببیند[38] باری پا پیش چشم داشتن این گزاره ها وقتی اوسیان از پیامبر درخواست میکنتد که درباره ی قریظیان بخشش نشان دهد (انچنانکه برای یهودان بنی قنیقاع ) ، پیامبر بدون درنگ به اوسیان میگوید ایاراضی هستید حکمی برای شما قرار دهم اوسیان از خدا خواسته و از روابط و سفارشات پنهانی میگویند : اری، پیامبر هم بدون هرگونه تردید میفرماید سعد بن معاذ را انتخاب کردم! ازانجاکه پیامبر از رضایت یهود بر حکمیت سعد قبل از انتخابش خبر داشت هیچ دور نیست که سفارشاتی درباره ی چگونگی نحوه حُکم داده شده باشد! این مسئله با گزاره هایی که در ادامه گفته خواهد شد تقویت میگردد.
ب- قریظیان به پیامبر اسلام پیشنهاد میکنند که با انها چون یهودیان بنی نضیر رفتار شود یعنی انها جانشان در امان باشد و هرچه اسلحه دارند ازان مسلمانان باشد و از اموالشان بتوانند به اندازه ی یک بار شتر بردارند وبتوانند از مدینه خارج شوند و به شام یا هرجایی که پیامبر گوید بروند اما پیامبر در پاسخ به یهودیان میفرماید نه! یهودیان به چند پله پایینتر هم راضی میشوند ازاینرو پیشنهاد میدهند که جان و خونشان محفوظ باشد و پیامبر اجازه فرماید انها از مدینه خارج شوند بدون هیچ مال و اموال و سلاحی! پیامبر بازهم میفرماید :بهیچ وجه رضایت نمیدهم .باید تسلیم حکم من شوید[39] پیداست که پیامبر به کمتر از کشتن انها راضی نبود..
ج- ابولبابه فردی شریف و بزرگوار و خردمند بود اوضاع را خوب تحلیل میکرد از نزدیکان پیامبر بشمار میرفت پیامبر اورا بفرماندهی سپاه در جنگ با بنی قریظه تعیین کرده بود و در عین حال پیشتر با یهودان پیمان دوستی داشت پیامبر اورا برای مذاکراتی به اردوی قریظیان فرستاد وقتی ابولبابه به منازل قریظیان وارد شد حال و روز زنان و کودکان را دید که گریه کنان در انتظار سرنوشت شوم تقدیر کور خود هستند او با مشاهده ی این صحنه وجدان انسانی اش بیدار گشته و دلش بحال انان بدرد می اید ! از اینرو واقعیت را میگویدو خبر از کشته شدن انها میدهد درواقع پرده از اسرار نزدیکان پیامبر و حلقه ی تصمیم گیری مسلمین بر میدارد وطرح قبلی کشتار را در اردوی مسلمین فاش میسازد. از اینرو پس از بازگشت از فرماندهی عزل میگردد و مجبور میشود روزها در مسجد خودرا حبس کند تا توبه ی او پذیرفته گردد. [40]
د- پس از انتخاب سعد بن مغاذ به عنوان حَکَم ، اوسیان با اصرار و ابرام بسیار از سعد میخواهند که حُکم مناسبی دهد اصرار انقدر زیاد است که ناگاه از دهان سعد بن معاذ جمله ای خارج میشود :
سعد بن معاذ همچنان سكوت كرده بود، ولى چون اصرار و پافشارى كردند گفت: اكنون وقتى فرا رسیده است كه سرزنش سرزنش كنندگان بر سعد، در راه خدا تأثیرى نكند. ضحاك بن خلیفه گفت: واى بر قوم من! و به سوى اوسیان برگشت، و خبر مرگ بنى قریظه را اعلام كرد.[41] یا بقول ابن هشام : این سخن سعد از نیت قلبى او و تصمیمى كه درباره حكم خود داشت پرده برداشت و بهمین جهت بعضى از آنهایى كه همراه سعد بودند و این سخن را شنیدند بمیان بنى عبد الاشهل آمدند و با اینكه هنوز سعد حكمى نكرده بود و بقلعههاى بنى قریظة نرسیده بود بآنها گفتند: مردان بنى قریظه كشته شدند. [42]
بنا به این گزاره های روشن از منابع تاریخ اسلام میتوان گفت که هم سعد از پیش تعیین شده وهم چگونگی حُکم پبش از هرنوع محاکمه ای به او ابلاغ شده بود. بعبارت بهتر محاکمه سناریوی از پیش نوشته و انطور که از منابع اسلامی برمی اید صحنه سازی شده بود.
آیا طبق پیمان نامه ی بنی قریظه با پیامبر حکم آنها در صورت پیمانشکنی مرگ بود؟
این یکی از ادعاهای رایج نواندیشان مسلمان است . درحالیکه در هیچیک از کتب سیره خبری از چنین پیمانامه ای با چنین مضمون و مفادی نیست. باید در نظر داشت که یهودیان بنی قریظه بنی نضیر و بنی قنیقاع در اطراف مدینه و در دژهای خود زندگی میکردند انها عموما کشاورز، دامدار و تاجر پیشه بودند از اینرو در قانوننامه ای که پیامبر پس از هجرت بمدینه تدوین و به امضای روسای قبایل درون مدینه میرسانند هیچ نامی از این سه قبیله یهودی نیامده است. در حالی که نام سایر قبایل کوچک یهودی که در شهر مدینه میزیستند جداگانه ذکر شده است [43] اما این انکارناپذیر است که این سه یهود با پیامبر پیماننامه ای داشتند اما پیمان نامه آنان چون عهدنامه و قانون اساسی آنحضرت برای مردم مدینه نبود پیمان نامه ی انحضرت را میتوان چون پیمان نامه های رایج آنزمان که بین قبایل به امضا میرسید دانست چراکه انها در درون شهر زندگی نمیکردند و مستقیم با مسلمانان ارتباطی نداشتند. چنانکه پیامبر با قبایل زیادی در اطراف مدینه پیمان نامه نوشته بود مانند پیماننامه ای که با بنو ضمره ، بنی مدلج و دیگران بست متن پیمان نامه ای که با بنوضمر و دیگران بسته شد این بود که آنها علیه یکدیگر اقدامی نکنند و دشمنی را یاری ندهند[44] آنچه از کتب سیره برمی اید اینست که پیمان نامه میان مسلمانان برهبری پیامبر با آن سه قبیله بزرگ یهود یعنی بنی قنیقاع بنی نضیر و بنی قریظه نیز بهمین صورت بوده است افزون براینکه این یک پیمان عدم تعرض طرفینی بود یعنی که مسلمانان هم نمیتوانند از طرف مقابل کسی را بکشند یا متعرض انها گردند [45] بنابراین آنچه از کتب سیره برمی آید بهیچ وجه این نیست که در صورت پیمان شکنی یهود حکم آنان قطعا مرگ است. حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی مرجع تقلید ، فیلسوف و عارف بزرگ شیعی در کتاب فروغ ابدیت که در برخی مدارس حوزه نیز تدریس میشود مینویسند :
«در این قرارداد، اگرچه یهودیان »بنى قریظه»، «بنى نضیر» و «بنى قین قاع» شركت نكردند(منظور عهدنامه پیامبر اسلام در بدو ورود به مدینه است) و فقط یهودیان خزرج و اوس طرف قرارداد بودند، ولى بعدها همین افراد با رهبر مسلمانان پیمانهایى را امضا نمودند. مواد آن پیمان چنین است:به موجب قرارداد، پیامبر با هر یك از سه گروه پیمان مىبندد كه هرگز بر ضرر پیامبر و یاران وى قدمى برندارند و با زبان و دست ضررى به او نرسانند، اسلحه و مركب در اختیار دشمنانش نگذارند. هرگاه برخلاف متن این قرارداد رفتار كنند، پیامبر در ریختن خون آنها و ضبط اموال و اسیر كردن زنان و فرزندان آنها دستش باز خواهد بود. سپس از طرف گروه بنى نضیر، «حییّ بن أخطب» و از بنى قریظه، «كعب بن اسد» و از بنى قین قاع، «مخیریق» امضا كردند. ن.ک بحار الانوار جلد 19ص110» [46]
انچه ایت الله سبحانی اورده اند همانگونه که از استنادات ایشان هم مشخص است در کتب سیره ی نبوی نیامده است به عبارت بهتر چنین پیمان نامه ای با چنین مضمونی و متنی در هیچیک از کتب سیره تا قرن ششم هجری نیامده است اولین بار در کتاب اعلام الوری علامه طبرسی که شیعی مذهب و صاحب تفسیر معروف مجمع البیان است ذکر ان شده است[47] همین مضامین قراداد بعدها در کتاب بحارالانوار نیز امده که در کتاب بحار به اعلام الوری وکتابی دیگر ارجاعی داده نشده است. ازموارد بسیاری که این نقل را درباره این قرارداد بی اعتبار میسازد اینست که اولا این قرارداد تا قرن ششم در هیچ کتاب سیره ، تفسیر ، تاریخی فقهی حدیثی نیامده است و بعداز آن هم هیچ ذکری از آن در هیچ کتابی نشده است و افزون براین تنها در یک کتاب تاریخی شیعی آمده است کتابی که تاریخ ائمه را به اجمال گذرانده است یعنی که از آن چندصد کتب تاریخی فقهی حدیثی سنی و شیعه خبری از چنین قراردادی نیست ثالثا آن گزارش از لحاظ سلسله روات دچار مشکل است به سخن بهتر آن گزارش هرگز داری سلسله راویان صحیح و متوالی نیست ثالثا اگر چنین قراردادی وجود داشت حتما سعد بن معاذ در حکمش به آن استناد میجست یا که مورد استناد پیامبر یا شفیعان قریظیان قرار میگرفت درحالیکه در هرسه غزوه بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه سران این سه قوم از چنین حکمی و چنین موردی بیخبرند و پیامبر هم برای بنی قینقاع و هم بنی قریظه میگوید که آنها باید تسلیم حکم من شوند یعنی که حکم آنها از پیش در قرارداد تعیین نشده بود ! رابعا این سوال پیش می آید چرا پیامبر دربرابر دوقبیله یهودی بنی نضیر و بنی قینقاع چنین نکردند گرچه بنی قینقاع به درخواست بی ادبانه ی عبدالله بن ابی و خزرجیان رها شدند اما بنی نضیر مورد شفاعت کسی واقع نشدند اگرچه همانگونه که بالاتر گفته شد پیمان نامه صلح چیزی فراتر از این نبود که یهودیان علیه مسلمانان اقدامی نکنند یا کسی را بهیچ وسیله یا نفر یاری ندهند. چنین متنی در اکثر پیمان نامه های پیامبر اسلام دیده میشود.
آیا درست است که سعد بن معاذ طبق تورات علیه یهودیان حکم کرده است؟!
برخی از نواندیشان مسلمان در سده ی حاضر و یکی دو قرن پیش این ادعا را کرده اند که حکم سعد با نظر به تورات بوده است این دسته از مسلمانان به بندهایی از کتاب مقدس اشاره میکنند که ذیلا برخی ازآنها می آید :
«چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی آنرا برای صلح ندا کن. و اگر ترا جواب صلح بدهد و دروازهها را برای تو بگشاید آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند بتو جزیه دهند و ترا خدمت نمایند. و اگر با تو صلح نکرده با تو جنگ نمایند پس آنان را محاصره کن و چون یهُوَه خدایت آنرا بدست تو بسپارد جمیع ذکورانش را بدم شمشیر بکش. لیکن زنان و اطفال و بهائم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر» [48]
باید گفته شود طبق قوانین اسلامی ، با اشرار و اهل ذمه که در ممالک اسلامی دچار فسق و فجور و جنایتی بشوند طبق قانون اسلام رفتار میشود نه طبق قانون خودشان! یعنی که اگر اهل کتابی در اماکن عمومی شرب خمر کرد اورا طبق قانون اسلام مجازات میکنند نه طبق قانون خودشان یا اینکه اگر اهل کتابی زنا کرد انهم با زن مسلمانی اورا طبق قانون اسلام مجازات میکنند نه طبق قانون خودشان اینکه اهل کتابی دچار کشتار یا سرقتی گردد اورا طبق قانون اسلام مجازات میکنند نه طبق قوانین زرتشتی یا یهودی یا مسیحی! باید دقت داشت که در قوانین زرتشتی مجازات ادم کشی عموما اعدام نیست بلکه دیه است!
دراینباره در کتاب من لایحضره الفقیه حضرت امام صادق در پاسخ به سوالی در همین خصوص می فرمایند :
بو بصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام دیه یهودى و نصرانى و مجوسى را پرسیدم، فرمود: همه یكسانند، و هشتصد درهم دیه هر كدام است، عرضكردم قربانت گردم، اگر اینان بجرم فساد و تبهكارى در بلاد مسلمین، دستگیر شوند، آیا حدّ بر آنها جارى خواهد شد؟ فرمود: البتّه در باره آنان احكام مسلمین اجرا مىشود ..[49]
تعداد اعدام شدگان یهودیان بنی قریظه چقدر بوده است ؟
در پاسخ باید به این نکته اشاره کرد که سعد بن معاذ حکم کرد مردان یا جنگجویان (=کسانیکه توانایی جنگیدن دارند) بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندان و اموالشان بین مسلمانان تقسیم گردد .
پیش از هرچیز و بنا به انچه از پی می اید باید گفت که تعداد کشته شدگان یقینا بیش از 300 نفر بوده اند اما منابع تاریخ اسلام تعداد را متفاوت گفته اند که بدان ذیلا اشاره میشود :
کمترین تعداد اعدام شدگان چهارصد 400 نفر گفته شده است[50] (بعدا خواهیم گفت که طبق حدیثی صحیح السند از جابر عبدالله انصاری همین تعداد نزدیک به حقیقت است ) در جایی دیگر 600تا 700 و قول ضعیفتر 900نفر گفته شده است [51] شیخ مفید در الارشاد تعداد اعدام شدگان را 900 نفر گفته است [52] واقدی در کتاب مغازی اقوال گوناگونی از صحابه و مسلمانان اورده است یکجا از قول عبد الله بن ابى بكر بن حزم برایم نقل كرد كه: عدد یهودیانى كه كشته شدند ششصد نفر بودند. محمد بن منكدر نقل مىكند: شمار ایشان میان ششصد و هفتصد نفر است. و ابن عباس رحمه الله مىگوید: شمار ایشان هفتصد و پنجاه نفر بوده است.[53]همچنین واقدی از قول حیی بن اخطب اورده که جنگجویان ایشان 750 نفر بوده است[54]
روی هم رفته برخی از نواندیشان مسلمان این آمارو ارقام را برنتابیده علیه آن موضع گرفته اند گرچه عموم روایات از خود مسلمانان روایت شده و اکثر این روایات از لحاظ سند توسط علمای رجالی اسلام مورد تایید و توثیق قرار گرفته است .
برای مثال آقای عباس علی عظیمی شوشتری عضو هیت علمی دانشگاه مینویسد : ممکن است گفته شود ،پیامبر خواستند به گونه ای خیانت کاران را مجازات کند که درس عبرتی باشد برای سایرین ،تا بعدها جرأت چنین اقدامی را علیه پیامبر و جامعه اسلامی نداشته باشند.این حادثه اگر نسبت به هریک از دو قبیله قبلی رخ می داد ، استدلال قابل قبولی بود ،اما در مورد بنی قریظه که آخرین قبیله یهودی ساکن در مدینه بودند صادق نیست،و اساسا امکان بروز خیانتی مشابه آن وجود نداشت، بنابراین تأثیری در آینده نیز نداشت . در عمل نیز مانع توطئه های بعدی یهود نشد. این استدلال نیز وجود دارد که پیامبر به منطوق قراردادی که با آنان داشت عمل کرد و عملی غیر حقوقی انجام نداده است .اما سیره پیامبر نشان می دهد که وجود مبارک ایشان حتی در مواردی که قانوناً حق شدت عمل را داشتند به بسیار کمتر از حادثه بنی قریظه راضی نشدند . نمونه بارز آن در قضیه مثله شدن حضرت حمزه و خودداری از مقابله به مثل و آزاد کردن سران مکه با علم و اطلاع از نفاق درونی آنها و تأثیر نامیمونی که درآینده جهان اسلام دارند، با وجودی که مطابق تمام معیارهای حقوقی حق مجازات آنها را داشت،از آنها گذشت[55]
البته همانگونه که بالاتر گفته آمد چنین قراردادی وجود خارجی نداشت و آن نقل در بحار توسط علامه بدلیل اینکه در کتب معتبر و قرون اولیه اسلامی نیامده و نیز روایان شناخته شده ای ندارد کم ارزش خواهد بود خصوصا برای اقای شوشتری که دنبال سلسله روات و تایید فقها هستند . بهرحال نویسنده مزبور پس از اینکه از یک فرض حقوق بشری بودن داستان بنی قریظه طرفی نمی بندد و ره بجایی نمیبرند و خودشان هم میدانند چنین استدلالهایی بس سست وسخیف است و به آن اذعان میکند به سراغ راوی و گزارشگران داستان میروند تا که از این رهگذر بتوانند اصل داستان را تضعیف کنند گرچه چنانکه پیداست نه مورخند و نه به راویان و گزارشگران آشنا ، و نه حتی کتب تاریخی را خوب خوانده اند! انچنانکه این حقیر حدس میزند اکثر پاورقی ها هم از منابع دیگری گرفته اند بهرحال ایشان درادامه مینوسند :
اولاً ،واقعیت این است که مورخین در نقل حوادث زمان پیامبر (ص) و ائمه(ع) دقت نظر و حساسیت هائی که فقها در بررسی دقیق روایات از جهت صحت و سقم آنها بکار می بندند را صورت نمی دهند.(!!) به عبارت دیگر در قطعی بودن آن کنکاش لازم صورت نمی گیرد،این حادثه نیز از آن جمله است. بهمین دلیل منبع حکم وفتوای هیچ یک از فقها واقع نشده است ،حال آنکه درصورت صحت و اتقان، به عنوان سیره پیامبر می بایست مورد استناد آنان در موارد مشابه قرار می گرفت .ثانیاً ،نه تنها کنکاش لازم صورت نگرفته ، بلکه توجهی به سلسله روات آن هم نشده است. این حادثه ظاهراً اولین بار توسط «ابن اسحاق» متوفای سال 151 نقل شده است ،یعنی حدود 140 سال پس از واقعه . منابع روائی او در این فاصله زمانی نیز نا معلوم هستند ،پس قدر متیقن این است که حادثه از نظر سلسله روات کاملا ضعیف و غیر قابل اتکا است(!!) ، آنچه که تردیدها را افزایش می دهد این است که حادثه ای در این سطح از اهمیت، علی القاعده می بایست از اخبار متواتر باشد، زیرا در منظر و مرئای عموم مردم واقع شده است .اما علاوه بر اینکه چنین تواتری وجود ندارد، بلکه همان گونه که گفته شد راویان آن هم نا معلوم هستند.(!!)
آقای شوشتری از این بیخبرند که حوادث بنی قریظه و تعداد کشته شدگان با ذکر راویان و صحیح اعلام کردن روایات مربوط در کتب فقهی ، حدیثی و مسانید مهم اهل سنت آمده است . که باید به ایشان گفت نتنها سلسله روات مورد توجه قرار گرفته که مورد وثوق رجالیون مسلمان نیز واقع شده است از آنجا که این مورد بطور گسترده مورد تایید علمای مسلمان واقع شده است بنده از ذکر و مثال اوردن ان خودداری میکنم ضمن نقد ادعاهای بعدی، خواننده اندیشمند بخوبی به پوچی این سخن خواهد رسید. درادامه ایشان ، دیواری کوتاه تر از ابن اسحاق نیافته اند و به او خرده گرفته است که چرا اکثر نقلهایش بدون راوی است ! در عجبم ایشان چرا بکتاب مغازی و دیگر کتب مسلمانان چون صحاح سته نگاه نکرده اند تا راویان را ببینند. همنیجا اینرا هم بخواننده اندیشمند بگویم این سخن او که تاکید بر راویان سلسله روات میکند را در نظر داشته باشند چراکه در ادامه کوسه ریش پهن را میبنیم!