12-08-2013, 08:03 PM
بهرترتیب پس از محاصره 25 یا 15 روزه ، قریظیان تسلیم می شوند پیامبر دستور میدهد دستان مردان انهارا ببندند [16] در همین حال اوسیان از جمله صحابه ی مورد اعتماد حضرت رسول نزد او می ایند و از وی درخواست میکنند که یهودیان قرظی را به آنان ببخشاید همانگونه که مردان بنی قنیقاع را به عبدلله بن ابی (رئیس منافقان ) بخشیدند ! و اضافه میکنند که یهودیان بنی قریظه از عمل خود سخت پشیمانند و از عمل خود پوزش میطلبند[17]. (و حاضرند در قبال حفظ جانشان تمام مال و اموالشان را به مسلمانان واگذار کنند و از مدینه خارج شده به دیار شام بروند)[18] پیامبر در برابر درخواست اصحابش سکوت پیشه میکنند.وپس از این درخواست اصحابش انحضرت سعد بن معاذ را که از قبیله اوس است برای حَکمیت پیشنهاد میدهند! [19] گویا انحضرت بخوبی با روحیه سعد بن معاذ اشنا هستند انچنانکه بعدا میبنیم خود سعد با شور و شوق بسیاری احکام قتل را در قتلگاه اجرا میکند (درباره انتخاب او پایین تر مطالب مفصلی در پاسخ به پرسش نخست بیان شده است ) دراینجا باید به نحوه ی درخواست و رضایت گرفتن بی ادبانه ی رییس منافقان اشاره کرد چراکه پیامبر بنی قینقاع راهم مجبور کرده بود که باید بدون قید و شرط تسلیم فرمان پیامبر شوند و بنی قینقاع پذیرفتند سپس عبدلله بن ابی نزد رسول خدا آمده گفت: اى محمّد درباره دوستان من باید بنیكى رفتار كنى! رسول خدا اعتنائى نكرد، مجددا تكرار كرد.
این بار نیز حضرت اعتنائى نكرد، بار سوم دست در شكاف زره یا گریبان رسول خدا كرده و آنرا محكم گرفت گفت: اى محمّد درباره دوستان من بنیكى رفتار كن! حضرت خشمناك شده فرمود: رها كن، عبد الله حضرت را رها نكرد و گفت تا درباره ایشان نیكى نكنى رهایت نمىكنم، اینها هفتصد نفر مردان جنگجو و مسلحى هستند كه سیصد نفرشان زره و جوشن دارند و مرا تا كنون از دشمنان سرخ و سیاه حفظ كردهاند من نمىتوانم تو را رها كنم كه بیك روز تمامى آنها را از دم تیغ بگذرانى و بكشى زیرا من از اوضاع آینده بر خویش بیمناك هستم! رسول خدا كه چنان دید از كشتن آنها صرف نظر كرد.[20]) برخی مسلمین گفته اند که اینکه اوسیان به پیامبر اصرار کردند که قریظیان راببخشد بخاطر رقابت با خزرج بوده است این سخن سخیف با در نظر داشتن اصرار زیاد اوسیان به سعد بن معاذ و پیامبر قابل اعتنا نیست چراکه گرچه رقابتی بین انها و خزرج بوده باشد اما پاسداری از همپیمانان انها صرفا برای رقابت نیست چراکه پس از اسلام نتنها رقابت بین انها تا اندازه زیادی از بین رفت که اصرار انها صرفا بر پاسداشت حرمت کمکهای گذشته ی یهود به انان است. باهم بخوانیم :
چون پیامبر (ص)، حكم كردن درباره بنى قریظه را به سعد بن معاذ تفویض فرمود، اوسیان بیرون آمدند و پى سعد رفتند، و او را سوار بر خرى كردند... اوسیان برگرد او به راه افتاده و مىگفتند: اى ابو عمرو، پیامبر (ص) حكم كردن درباره این دوستانت را به تو واگذار فرمودند كه نسبت به آنها نیكى كنى، پس نیكى كن، تو دیدى كه ابن ابى نسبت به همپیمانان خود چگونه رفتار كرد. ضحاك بن خلیفه مىگفت: اى ابا عمرو، مواظب این همپیمانهاى خود باش! آنها در همه گرفتاریها از تو دفاع كردند، و تو را بر دیگران برگزیدند، و امیدوارند كه در پناه تو قرار گیرند، وانگهى، شمار مردان و شتران آنها زیاد است. سلمة بن سلامة بن وقش هم گفت: اى ابو عمرو، با همپیمانان و دوستان خود نیكى كن، وانگهى، پیامبر (ص)، دوست مىدارد آنها باقى بمانند! ایشان در جنگ بعاث و حدائق و دیگر درگیریها تو را یارى دادهاند، و به هر حال سعى كن كه از ابن ابىّ بدتر نشوى.ابراهیم بن جعفر، از پدر خود نقل كرد كه یكى از اوسیان مىگفت: اى ابو عمرو، در نظر داشته باش كه ما از آنها خواستیم همراه ما جنگ كنند و جنگ كردند، و هم از ایشان یارى خواستیم و یاریمان دادند. سعد بن معاذ همچنان سكوت كرده بود، ولى چون اصرار و پافشارى كردند گفت: اكنون وقتى فرا رسیده است كه سرزنش سرزنش كنندگان بر سعد، در راه خدا تأثیرى نكند. ضحاك بن خلیفه گفت: واى بر قوم من! و به سوى اوسیان برگشت، و خبر مرگ بنى قریظه را اعلام كرد[21]
این بار نیز حضرت اعتنائى نكرد، بار سوم دست در شكاف زره یا گریبان رسول خدا كرده و آنرا محكم گرفت گفت: اى محمّد درباره دوستان من بنیكى رفتار كن! حضرت خشمناك شده فرمود: رها كن، عبد الله حضرت را رها نكرد و گفت تا درباره ایشان نیكى نكنى رهایت نمىكنم، اینها هفتصد نفر مردان جنگجو و مسلحى هستند كه سیصد نفرشان زره و جوشن دارند و مرا تا كنون از دشمنان سرخ و سیاه حفظ كردهاند من نمىتوانم تو را رها كنم كه بیك روز تمامى آنها را از دم تیغ بگذرانى و بكشى زیرا من از اوضاع آینده بر خویش بیمناك هستم! رسول خدا كه چنان دید از كشتن آنها صرف نظر كرد.[20]) برخی مسلمین گفته اند که اینکه اوسیان به پیامبر اصرار کردند که قریظیان راببخشد بخاطر رقابت با خزرج بوده است این سخن سخیف با در نظر داشتن اصرار زیاد اوسیان به سعد بن معاذ و پیامبر قابل اعتنا نیست چراکه گرچه رقابتی بین انها و خزرج بوده باشد اما پاسداری از همپیمانان انها صرفا برای رقابت نیست چراکه پس از اسلام نتنها رقابت بین انها تا اندازه زیادی از بین رفت که اصرار انها صرفا بر پاسداشت حرمت کمکهای گذشته ی یهود به انان است. باهم بخوانیم :
چون پیامبر (ص)، حكم كردن درباره بنى قریظه را به سعد بن معاذ تفویض فرمود، اوسیان بیرون آمدند و پى سعد رفتند، و او را سوار بر خرى كردند... اوسیان برگرد او به راه افتاده و مىگفتند: اى ابو عمرو، پیامبر (ص) حكم كردن درباره این دوستانت را به تو واگذار فرمودند كه نسبت به آنها نیكى كنى، پس نیكى كن، تو دیدى كه ابن ابى نسبت به همپیمانان خود چگونه رفتار كرد. ضحاك بن خلیفه مىگفت: اى ابا عمرو، مواظب این همپیمانهاى خود باش! آنها در همه گرفتاریها از تو دفاع كردند، و تو را بر دیگران برگزیدند، و امیدوارند كه در پناه تو قرار گیرند، وانگهى، شمار مردان و شتران آنها زیاد است. سلمة بن سلامة بن وقش هم گفت: اى ابو عمرو، با همپیمانان و دوستان خود نیكى كن، وانگهى، پیامبر (ص)، دوست مىدارد آنها باقى بمانند! ایشان در جنگ بعاث و حدائق و دیگر درگیریها تو را یارى دادهاند، و به هر حال سعى كن كه از ابن ابىّ بدتر نشوى.ابراهیم بن جعفر، از پدر خود نقل كرد كه یكى از اوسیان مىگفت: اى ابو عمرو، در نظر داشته باش كه ما از آنها خواستیم همراه ما جنگ كنند و جنگ كردند، و هم از ایشان یارى خواستیم و یاریمان دادند. سعد بن معاذ همچنان سكوت كرده بود، ولى چون اصرار و پافشارى كردند گفت: اكنون وقتى فرا رسیده است كه سرزنش سرزنش كنندگان بر سعد، در راه خدا تأثیرى نكند. ضحاك بن خلیفه گفت: واى بر قوم من! و به سوى اوسیان برگشت، و خبر مرگ بنى قریظه را اعلام كرد[21]