10-16-2013, 07:20 PM
Mehrbod نوشته: از وابستگی و عشق هم بسیار میترسید و در این زمینه توان همدردی بسیار بالایی با دیگران دارید, جوریکه اگر کسی دلباخته[6] اتان شود بیمانند[7]
به دیگر دختران, از بازی دادن وی سرگرم نمیشوید و میکوشید وی را به احساس راستین خودتان بیاگاهانید تا از دلباختگی پیشگرفته و درد نکشد.
راستش توقع همچین حرفی ازت نداشتم. خوب منو شناختی.. آفرین.
من به شدت از عشق و عاشقی و دلبستگی و .. دوری میکنم. تا ببینم رابطه داره به این سمت میره، حاضرم فحش بخورم و نفرینم کنند و من رابطه رو تموم کنم..
پیشتر در وبلاگم در مورد عشق گفته بودم
مستند - خاطره - نوستالوژی - عشق
2سال از نوشته ام میگذرد و هنوز نظرم عوض نشده..
عشق ، دردناک ترین ظلم خدا به بنده هاش هست..
در ین حال خیلی مقدس و خاص هست..
میترسم از اینکه کسی بخاطر من دلش بشکنه. اصلا نمیذارم کار به جایی بکسه که بخواد دلش بشکنه!
Mehrbod نوشته: از منش[3] خودتان هم چندان دلخوش نیستید و پُرگاه[4] احساساتی میشوید و جوری میرفتارید[5] که دیرتر مایهیِ پشیمانی تان میشود, ولی نمیتوانید درباره اش کاری کنید.
واقعا همینطوره...
تورو خدا - تورو اسپاگتی کمکم کنید..
واقعا از خودم و شخصیتم بدم میاد.. قبولش ندارم..
Mehrbod نوشته: من این کار را دوست داشتم, بد نیست سندلیهایِ داغ آینده هم یک "نگر دیگران دربارهیِ این نشیننده چه بود" داشته باشیم, بشیوهیِ wittgenstein's ruler چیزی هم دربارهیِ دیگر هموندان[8] بیاموزیم.امتیاز و سرقفلیش رو میفروشم.. :-)
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!